کینز از او درس گرفت

جان هابسون (۱۹۴۰-۱۸۵۸) اقتصاددانی است که در تمامی عمر به بدعت‌گذاری‌های بزرگی متهم بود که از آن جمله باید از هواداری از یک نظریه ظاهرا نادرست اضافه پس‌انداز، انتقاد از نظریه متعارف توزیع و هواداری از نظریه لنین در مورد امپریالیسم نام برد، ولی کینز در سال ۱۹۳۶ در کتاب نظریه عمومی از هابسون به خاطر آن که پیش‌بینی کرده بود که در شرایط معینی بخش زیادی از درآمد افراد پس‌انداز می‌شود و صرفه‌جویی امری ناصواب است، تجلیل کرده است. کینز البته به نخستین کتاب هابسون تحت عنوان فیزیولوژی صنعت در معرض خطاهای معینی در نظریه‌های اقتصادی موجود که با همکاری بازرگانی به نام مومری نوشت، اشاره دارد. با این حال کینز مثل همیشه غلو می‌کند، زیرا مطالعه دقیق‌تر این کتاب نشان می‌دهد که در این کتاب از استدلالات کینز و تمایزی که او بین پس‌انداز برنامه‌ریزی قایل شده و سرمایه‌گذاری برنامه‌ریزی شده وجود دارد، صحبتی نشده است. مومری و هابسون با اشاره به قضیه قدیمی آدام اسمیت که می‌گفت پس‌انداز نوعی هزینه است، مکررا پس‌انداز را همان سرمایه‌گذاری در نظر گرفته‌اند. همان‌طور که مالتوس ۷۰ سال پیش از این نشان داده بود. اینان نیز شکل ویژه‌ای از نظریه کم‌مصرفی را در نظر داشتند که مطابق آن پس‌انداز بیش از اندازه است و لذا قدرت خریدی که بتواند کالاهای تولید شده را جذب کند، وجود ندارد.

اگر کتاب مزبور را از سر رغبت بخوانیم، ملاحظه خواهیم کرد که در آن تلاش شده تا مدل رشدی شبیه مدل رشد هارود- دومار ارائه شود، بدون اینکه مولفان توانسته باشند آن را تنظیم کنند. به هر حال، در اینجا نیز (مثل مورد مالتوس) مکرر به مفهوم مبهمی از نسبت سرمایه به تولید مطلوب، اشاره می‌شود که هرگاه اقتصاد بخواهد با رشد مناسبی ادامه دهد، باید افزایش یابد. در این کتاب از آنچه که بعدها اساس نظریه کم‌مصرفی هابسون را تشکیل می‌داد (یعنی توزیع نامناسب درآمد که بخش بزرگی از درآمد ملی را به گروه کوچکی که مصرف کم و پس‌انداز زیادی دارند، اختصاص می‌دهد) خبری نیست. این مطلب برای اولین بار در کتاب مساله بیکاری مطرح می‌شود که در سال ۱۸۹۶ منتشر شد و در کتاب مهم بعدی هابسون یعنی نظام صنعتی: پژوهشی در درآمد کار کرده و

کار نکرده که در سال ۱۹۰۶ انتشار یافت، پرورانده شده است.

لیکن حتی در این دو کتاب هم هابسون پس‌انداز را کماکان «وسیله خرید تولید» تعریف کرده در حالی که وجود احتکار را به عنوان امری طبیعی در جامعه صنعتی نفی می‌کند.

از سوی دیگر طرفداری او از کارهای عمومی که جدای از درآمد مالیاتی تامین مالی شود تا بیکاری را کاهش دهد به وضوح مبتنی است بر مقایسه تمایل نهایی به مصرف پایین مالیات‌دهندگان به طور کلی و تمایل به مصرف بالای استفاده‌کنندگان از مخارج روی امور عمومی. به طور خلاصه، اگر نخواهیم هابسون را طلایه ظهور کینز بدانیم باید بگوییم که در هر چیزی که هابسون نوشته، اثری از افکار کینز مشاهده می‌شود.کتاب نظام صنعتی هابسون نیز به طور کلی به نفی نظریه‌ کارآیی نهایی اختصاص دارد و می‌کوشد تا آن را با مفهوم «مازاد غیرمولد» جایگزین کند که ایده‌ای است بسیار شبیه آنچه پل باران و پل سوئیزی در کتاب سرمایه انحصاری خود مطرح ساخته‌اند.

دشواری مفهوم «مازاد غیرمولد» این است که نمی‌توان به سهولت آن را تشخیص داد. هابسون پیشنهادهای متعددی در مورد وضع مالیات روی مازاد داشت، ولی متاسفانه با قبول این که تشخیص دقیق آن بخش از درآمد که مازاد است کار دشواری است، تحلیل‌های خود را در این زمینه از اعتبار انداخت.

اما از کتاب‌های متعدد او می‌توان استنباط کرد که او مایل بود مفهوم مازاد قابل مصرف را بسط دهد و یا بهتر بگوییم مایل بود مداخله دولت را تا ماورای مقوله «مازاد» بسط دهد و به مبحث رشد و نگهداری بکشاند. این امر تا حدودی مربوط می‌شود به جدا شدن هابسون از حزب‌ لیبرال دموکرات و پیوستن او به حزب کارگر در اوایل دهه ۱۹۲۰ که پس از آن تمایل او به سیاست‌های مداخله‌گرانه دولت بیشتر شد و از برنامه‌ ملی کردن صنایع به عنوان آخرین چاره بیکاری دفاع کرد.

هابسون در سال ۱۸۵۸ در شهر دربی در انگلستان و در خانواده‌ای که صاحب یک روزنامه محلی لیبرال بود، متولد شد و همین روزنامه ممر درآمد مادام‌العمر او بود.

او ادبیات کلاسیک را در دانشگاه آکسفورد تمام کرد و در سال ۱۸۸۰ فارغ‌التحصیل شد.

چند سالی را آموزگاری کرد و از ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۷ به عنوان مدرس در دو دانشگاه آکسفورد و لندن تدریس کرد.

ولی به فاصله کوتاهی پس از انتشار کتاب فلسفه صنعت هر دو شغل فوق را از دست داد.

او سال‌ها بعد که خاطرات خود را با عنوان اعترافات یک اقتصاددان بدعت‌گذار می‌نوشت، اخراج خود را به گردن «یک استاد اقتصاد که کتاب مرا خوانده و آن را تلاشی معادل اثبات مسطح بودن زمین دانسته بود» انداخت.

در واقع احساس بیگانگی کردن و مورد تمسخر متخصصان اقتصادی جزمی واقع شدن، موضوع اصلی کتاب خاطرات مورد اشاره است.

اما جای تعجب است که در اعترافات یک اقتصاددان بدعت‌گذار از توجهی که کینز به کتاب فلسفه اقتصادی او داشته و حتی از انقلاب کینزی که هابسون برای دفاع از افکار خود استفاده کرده، سخنی به میان نرفته است.

لیکن باید توجه داشت که هابسون در هنگام نوشتن کتاب خاطرات خود ۸۰ سال تمام داشت و باید او را به خاطر عدم توجه به تحولات نظریه اقتصادی در آن زمان بخشید.