صلاحی در زیر خاک آرام گرفت

نگاه سوم- برای چندمین بار حیاط خانه هنرمندان ایران در یک صبح غم‌انگیز مملو از جمعیتی بود که برای بدرقه یکی دیگر از اهالی هنر جمع شده بودند.

عمرانی صلاحی که خود در این سال‌ها بدرقه‌گر بسیاری از هنرمندان این سرزمین بوده است، بر روی دستان دوستدارانش تشییع شد. آنچه در بین جمعیتی که برای وداع با رفیق سفر کرده آمده بودند، مشهود بود، موج ناباوری و حیرت از مرگ عمران صلاحی بود. گویی که هیچ‌کس مرگ او را باور نداشت و همین بهت و حیرت، آداب وداع را دشوار می‌کرد.

در این مراسم، پیام عباس توفیق از آمریکا که درگذشت عمران صلاحی را به خانواده و اهل قلم تسلیت گفته بود، توسط علی‌اکبر گودرزی طائمه خوانده شد. او سپس بخشی از شعر «من بچه جوادیه‌ام» عمران صلاحی را برای حاضران خواند. در ادامه، غلامحسین سالمی با قرار گرفتن در پشت تریبون، چند مرتبه با لحن بلند گفت: من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی‌کنم [سیاوش کسرایی]، و گویی جمعیت حاضر هم این رفتن را باور نداشتند. سالمی، با دعوت از جواد مجابی برای سخن گفتن، خطاب به حاضران که عده‌ای از آنان شروع به خواندن سرود «ای ایران» کرده بودند، اعلام کرد: خواهش می‌کنم توجه کنید، لطفا نه سرود بخوانید و نه شعاری بدهید.

مجابی هم در سخنانی، درگذشت عمران صلاحی را به خانواده‌اش و دوستداران فرهنگ تسلیت گفت و در نوشتاری خاطرنشان کرد: «نمی‌میری و نمی‌میرند کسانی، بس‌که شکل زندگی‌اند. عمران از مرگ نمی‌گفت و نمی‌نوشت، اما از پس خنده لابه‌لای کلماتش می‌توانستی دریابی که گریه‌ای در کار است. عمران عین شرافت آدمیزادی بود که از سرزمین هرز بی‌حاصل، چون بهار عبور می‌کرد و این شرافت رفیقانه را خرج همه کرد».

سپس مدیا کاشیگر از همگان خواست که به صدای عمران صلاحی که قرار بود از تریبون پخش شود، گوش کنند که به‌علت مشکل فنی، این امر میسر نشد. او با دعوت از محمود دولت‌آبادی برای صحبت، مراسم را ادامه داد.

دولت‌آبادی نیز در نوشتاری متذکر شد: «چه بگویم و چگونه بسرایم درباره انسانی و مردی که هیچ به مرگ نمی‌مانست؟! انسانی به‌قامت و پیراسته در عین سادگی که «شکیب» برازنده او بود، با آن چهره زیبا و سرشته به لبخندی انگار ازلی. چه بگویم که چون غافلگیر «نیستن» می‌شویم، در عین ناباوری اشک بیرون می‌شود از دیده‌ها! نه، عمران صلاحی هیچ به مرگ نمی‌مانست، از آن‌که او خود زندگی بود، درخشان و دل‌زنده با چشمانی که روشنایی و دوستی از مردمک‌هایش سرمی‌ریخت و تو را مجاب هم‌زبانی خود می‌کرد. با او نزیسته بودم چنان‌که بتوانم در لطیفه‌هایش به‌تفسیر، متنی بنگارم، اما او در گذر گفت و سخن هم رعایت رفتار را داشت، و خیلی صمیمی بود». دولت‌آبادی در متنی که خواند، همچنین آورده بود: «چگونه شده است این زندگی غم‌بار، این آژنگ‌های نشسته بر پیشانی آدمیان که انگار به عادتی سخت و سمج درآمده است. چندان که حس شادمانی و زیستن آن‌گونه که عمران بود، رفتاری نابهنجار می‌کند. عمران را به یاد می‌آورم و می‌دانم که در یادها سفر خواهد داشت».

اما صلاحی این‌بار هم همه را غافل‌گیر کرد و خود پایان‌بخش مراسمش شد. صدای سخنان طنز و جدی او مربوط به مراسم نکوداشت کامبیز درم‌بخش که چندی پیش در همین مکان برگزار شده بود، بدون هیچ مقدمه‌ای پخش شد و بسیاری از حاضران را اندوهگین کرد. نزدیکان نسبی مرحوم طاقت از کف داده، سوار ماشین می‌شوند تا عمران را تا بهشت‌زهرا همراهی کنند و وعده‌ای و حرفی اگر با او دارند در گوشش دور از دیگران زمزمه کنند.عمران و خنده با هم می‌روند. اتوبوس‌ها پر می‌شود و بهشت زهرا به روی میهمان تازه آغوش می‌گشاید.جای عمران صلاحی را حیرت و آه و افسوس نخواهد گرفت.