نگاه به عرضه پول به‌جای نرخ بهره

جورج بوش در جشن تولد ۹۰ سالگی میلتون فریدمن

گروه تحلیل- در جشن ۹۴سالگی میلتون فریدمن که چندی قبل برگزار شد، راس رابرتز تصمیم گرفت با وی پیرامون دو کتاب تاریخ پولی ایالات متحده ۱۹۶۰-۱۸۷۰ و سرمایه‌داری و آزادی، مصاحبه‌ای را انجام دهد.در این مصاحبه فریدمن با یادآوری تحولات گذشته، پیرامون مسائل جاری اقتصاد جهانی و ایالات متحده به بحث می‌پردازد.کتاب تاریخ پولی وی که با آناشوارتز نوشته شد، تحولی شگرف را در تاریخ اندیشه اقتصادی برجای گذارد، تحولی که با نام «ضدانقلاب پولی» شهرت یافت و در آن وی بر پولی بودن تمامی تورم‌ها در اقتصادها تاکید کرد.راس رابرتز در این رابطه می‌کوشد تا به صورت غیرمستقیم فریدمن را در ارتباط با این نظریه به چالش بکشد، اما این فریدمن است که به عنوان رهبر «ضد انقلاب» از نظریه خویش دفاع می‌کند و تحولات امروز را پایه‌ای قرار می‌دهد برای اثبات نظریه خود. بخش اول

مترجم: شادی آذری

راس رابرتز: به کتابخانه اقتصاد و آزادی خوش آمدید. من، راس رابرتز از دانشگاه میسون میزبان شما در این گفت‌وگو هستم. مهمان این گفت‌وگو، میلتون فریدمن، محقق ارشد موسسه هوور دانشگاه استنفورد است. او در سال ۱۹۷۶ برنده جایزه نوبل اقتصاد شد و به خاطر عقاید و فعالیت‌هایش در زمینه اقتصاد و آزادی به قهرمان میلیون‌ها نفر از مردم ایالات‌متحده و سرتاسر جهان تبدیل شده است.

میلتون می‌خواهم گفت‌وگوی ما بر عقایدی که در دو کتابتان آمده متمرکز شود. کتاب تاریخ پولی ایالات‌متحده ۱۹۶۰-۱۸۶۷، که یک کار عالمانه و مفصل است و کتاب سرمایه‌داری و آزادی که رساله‌ای دقیق در باب اصول یک جامعه آزاد است.

ابتدا از کتاب تاریخ پولی ایالات‌متحده شروع می‌کنیم که شما به همراه آناشوارتز آن را به رشته تحریر در آوردید. این کتاب که در سال ۱۹۶۳ به چاپ رسید، مطالعه‌ای مفصل و دقیق در باب نقش پول در اقتصاد است. در کنار بسیاری از ایده‌ها و نظرات مهمی که در این کتاب آورده‌اید، به این نکته نیز اشاره داشته‌اید که تورم در همه جا وجود دارد و همیشه پدیده‌ای پولی محسوب می‌شود. زمانی که آن کتاب چاپ می‌شد، واکنش متخصصان به این عقاید چه بود؟

میلتون فریدمن: در مجموع متخصصان آن عقاید را مورد تحسین قرار دادند. تا جایی که به یاد می‌آورم در سه مجله تخصصی مختلف سه بررسی متفاوت از آن به عمل آمد که همه آنها نظرات مساعدی را ارائه دادند. حتی فکر می‌کنم دو مورد از این بررسی‌ها توسط کینزی‌ها نگاشته شده بود.

راس‌رابرتز: و تاثیر آن بر نوع نگاهی که متخصصان، حداقل در کوتاه مدت بر نقش پول داشتند، چه بود؟

میلتون فریدمن: پاسخ این سوال دشوار است. واضح است که آن هنگام رویداد‌های زیادی در جهان در جریان بود. دهه ۶۰ دوران ثمرات بسیار مفیدی بود. در مجموع طی دهه‌های ۵۰ و ۶۰میلادی به نظر می‌رسید که تفسیر کینزی‌ها صحیح بود. به علاوه در این دوران ما شاهد کشور‌های نسبتا ثروتمند، قیمت‌های نسبتا ثابت و نرخ بهره‌های نسبتا پایینی بودیم.

آن دوران، زمانی طلایی بود و گفته می‌شد همه باید در خط کینزی‌ها به فعالیت بپردازند، اما آنچه واقعا طرز تلقی عموم و همچنین طرز تلقی قشر متخصص را دستخوش تغییر کرد، تجربه دهه ۷۰ بود. در دهه ۷۰ به ترکیبی برمی‌خوریم که در تحلیل کینزی‌ها نمی‌توانست وجود داشته باشد.

آن زمان شاهد نرخ تورم و نرخ بیکاری بالا به طور همزمان بودیم که رکود نامیده می‌شود و این وضعیت به واقع توسط نوع ساده‌ای از تحلیل کینزی که در آن زمان رایج بود از میان برداشته شد، اما این تجربه بود که بیش از هرچیز دیگری منجر به بروز تغییر اساسی در رویکرد عموم و خواص نسبت به پول شد.

راس رابرتز: بنابراین محققان و عموم مردم می‌بایست این معما را حل می‌کردند که چرا چنین وضعیت به ظاهر غیرممکنی به وقوع پیوست.

میلتون فریدمن: هم بله و هم نه. به خاطر کتاب ما و به خاطر کار باب‌لوکاس، ما پیش‌بینی کرده‌ بودیم که چنین وضعیتی رخ می‌دهد و بنابراین برای ما چون یک آزمایش بود،‌ یعنی در چنین شرایطی شما صبر می‌کنید تا ببینید چه روی می‌دهد و نتایج پیش‌بینی شده اتفاق افتاد.

راس رابرتز: گویی ذره‌بینی برای واکاوی وجود داشت تا توضیحی برای آنچه در حال وقوع بود به دست آید.

میلتون فریدمن:‌ دقیقا. چون این ذره‌بین پیش‌بینی کرده بود که نرخ بالای بیکاری و نرخ بالای تورم هر دو همزمان مشاهده خواهد شد.

راس رابرتز: من در دهه ۷۰ دانشجوی دوره لیسانس و فوق‌لیسانس بودم.

در دانشگاه کوچکی به نام دانشگاه شیکاگو تحصیل می‌کردم که فکر می‌کنم در آن زمان شما هم با آن دانشگاه در ارتباط بودید. در کتاب‌های دوران فوق‌لیسانس من از همه تئوری‌های موجود در رابطه با تورم سخن به میان می‌آمد. از جمله فشار قیمت، نقش اتحادیه‌ها، نقش تمرکز صنعتی و این که میلتون فریدمن این متفکر مستقل درست گفته است که پول با تورم در ارتباط است.

برداشت من این است که دیگر اینگونه نیست که فضای روشنفکری امروز معتقد باشد تورم حاصل رشد سریع عرضه پول است.

میلتون فریدمن: من فکر می‌کنم این طور هست. فکر می‌کنم این موضوع روشن است و ۳۰سال اخیر، شاید بهتر باشد، بگویم ۲۰سال اخیر سهم مهمی در جا افتادن این موضوع داشته است چون همه بانک‌های مرکزی پذیرفته‌اند که در برابر تورم مسوولند.

راس رابرتز: بیایید در مورد این بانک‌های مرکزی صحبت کنیم. به نظر شما کتاب تاریخ پولی و مطالعات انجام‌شده در رابطه با آن، چه نقشی بر روی بانک‌ها داشت تا به عرضه پول و تاثیر آن بر تورم توجه کنند؟

میلتون فریدمن: به نظر من این تلاش بزرگی بود. فکر می‌کنم آنچه از بیشترین اهمیت برخوردار بود فصلی از کتاب تاریخ پولی بود که به موضوع رکود بزرگ می‌پرداخت. علت دشواری متقاعد ساختن مردم به فهم تئوری پولی واضح است. علت این است که بانک‌های مرکزی با جراید ارتباطات خوبی دارند. بانک‌های مرکزی افراد را به استخدام خود درمی‌آورند و تعداد زیادی از اقتصاددانان برای آنها کار می‌کنند، بنابراین داستان طوری ارائه می‌شود که خوشایند بانک‌های مرکزی باشد.

اما «رکود بزرگ» چنان رویداد بزرگ و بلایی عظیم بود که هیچ راهی برای فرار از صحبت درباره آن وجود نداشت، اگر چه که بانک‌های مرکزی سعی کردند که از این کار طفره روند.

اگر گزارش‌های سالانه فدرال رزرو یا شهادت فدرال رزرو را در برابر کنگره آمریکا بخوانید، متوجه خواهید شد که حتی تا سال ۱۹۳۳ یعنی در اوج رکود هم این گزارش‌ها حاکی از آنند که اگر فدرال ریزرو این گونه خوب عمل نمی‌کرد اوضاع از این هم بدتر می‌شد.

اما شواهد کاملا آشکار بودند. از سال ۱۹۲۹ تا سال ۱۹۳۳ شما شاهد کاهش در کمیت پول تا یک سوم بودید و این همزمان بود با کاهش رشد اقتصادی تا حدود نصف.

وقتی ۲۵درصد از نیروی کار، بیکار باشند نمی‌توان درباره آن حرف نزد.

راس رابرتز: اما در آن زمان درس اصلی که مردم از این جریان گرفتند این بود که نظام سرمایه‌داری دچار شکست شده است.

میلتون فریدمن: دقیقا همین طور است.

درسی که مردم گرفتند این بود که تقصیر از وضعیت تجارت و بازار بود.

اما به عقیده من علت این که مردم به چنین نتیجه‌ای رسیدند این بود که منافع شخصی مقامات پولی اقتضا می‌کرد چنین تبلیغ کنند.

راس رابرتز: به‌رغم رکود شدید سال ۱۹۳۸ فدرال رزرو، نقش خود را به عنوان یک نجات‌دهنده ترسیم می‌کرد.

میلتون فریدمن: اما حتی اگر علت اصلی در آن هنگام شناسایی می‌شد باز هم روی فدرال رزرو متمرکز می‌شدند یا سعی می‌کردند آن را از میان بردارند و یا آن را از نو فرمول‌بندی کنند.

اما علت این که چرا عموم مردم و تا حدود زیادی روشنفکران به این تلقی سوق داده می‌شدند این بود که مقامات به آنها چنین می‌گفتند.

راس رابرتز: و بنابراین در آن هنگام چنین وضعیتی موجب دخالت زیاد دولت در اقتصاد شد.

میلتون فریدمن: به یقین همین طور است.

راس رابرتز: و شما معتقدید که تاریخ پولی آغاز اصلاحات به سمت چشم‌اندازی متفاوت بود.

میلتون فریدمن: خب، من نمی‌دانم، از جنبه ایدئولوژیک کارهای دیگری نیز وجود داشت.

کتاب هایک به نام «راه بندگی» که در سال ۱۹۴۵ منتشر شد موضوع ایدئولوژیک آن را مطرح کرد. نمی‌دانم کتاب تاریخ پولی به طور کلی در سطح جامعه چه نقشی ایفا کرد، اما تا جایی که به مقامات پولی مربوط می‌شد، یعنی از جنبه پولی شکی نیست که نقش شایان توجهی را ایفا کرد.

راس رابرتز: و آن فصل که مربوط به رکود بزرگ بود باید هشداری در مورد پتانسیل اشتباهات و ضررشان به آنها داده باشد.

میلتون فریدمن: دقیقا، دقیقا.

راس رابرتز: و در آن زمان یعنی دهه ۶۰ بحث‌های زیادی در مورد اینکه نقش بانک مرکزی چه باید باشد مطرح بود و چون تورم نسبتا پایین بود، توجه کمتری به این نقش می‌شد.

میلتون فریدمن: گهگاه موضوعات پراکنده‌ای مطرح می‌شد. از جمله اینکه بانک فدرال رزرو سنت لوئیس علیه سیاست‌های فدرال رزرو آمریکا به بحث می‌پرداخت و گفته می‌شود که آنها باید توجه بیشتری به کمیت پول بکنند. اما آنها زیرک بودند. ولی تاکنون همه آنها مانند بخش عمده جمعیت، بخش عمده متخصصان و بخش عمده افرادی که به استخدام مقامات پولی درآمده‌اند، کینزی بوده‌اند.

راس رابرتز: با تمرکز بر نقش بانک مرکزی دوباره به دهه ۷۰ باز می‌گردیم. یعنی وقتی من مشغول تحصیل بودم و زمان اندکی از انتشار کتاب شما گذشته بود. در آن هنگام تمرکز به عرضه پول یعنی همان کمیت پول، شمارش آن و کنترل آن از طریق عملیات بازار آزاد بود.

طی ۲۵، ۳۰ سال اخیر چیزی تغییر یافت. این تغییر آنچه که آلن گرین اسپن یا بن برنانک در موردش صحبت می‌کنند نیست. آنها در مورد چیزهای دیگر صحبت می‌کنند و با نرخ بهره کوتاه‌مدت بازی می‌کنند و نه با حجم پولی که شما به‌طور مفصل در کتابتان به آن پرداختید.

ملیتون فریدمن: این همان چیزی است که آنها هم در موردش صحبت می‌کنند اما در موردش عمل نمی‌کنند.

راس رابرتز: آنها به چه عمل می‌کنند؟

میلتون فریدمن: آنها نرخ بهره کوتاه‌مدت را به عنوان راهی برای کنترل کمیت پول مورد استفاده قرار می‌دهند. اگر به آمار بنگرید، میزان تغییر کمیت پول از ماهی به ماه دیگر، از فصلی به فصل دیگر و از سالی به سال دیگر هیچگاه به‌اندازه ۲۰ سال اخیر کم نبوده است.

فکر نمی‌کنم هیچ دوره ۲۰ ساله‌ای را در تاریخ این کشور بتوان یافت که نرخ رشد مقدار پول آنقدر ثابت باشد و این همه نمی‌تواند تنها یک اتفاق باشد.

علت این است که آنها از نرخ بهره کوتاه‌مدت استفاده می‌کنند. به ساده‌ترین راه ممکن به موضوع نگاه کنید. فدرال رزرو اعلام کرده است که نرخ بهره کوتاه‌مدت باید ۵/۴درصد باشد. آنها چگونه این نرخ را در این حد نگاه می‌دارند؟ به‌وسیله خرید و فروش اوراق قرضه دولتی در بازار آزاد. حالا فرض کنیم شما آقای برنانک یا گرین‌اسپن هستید.

شما این جریان را مشاهده می‌کنید و با نرخ بهره کوتاه‌مدت کنونی می‌فهمید که کمیت پول در حال افزایش است و این افزایش سرعتی بیش از سرعت مورد انتظارتان دارد. خب، بنابراین تمایل پیدا می‌کنید که با نرخ بهره بالاتر موافقت کنید.

با این نرخ بهره بالاتر، تقاضا برای پول، کمتر خواهد بود و بنابراین عرضه پول در این پدیده نیز کم خواهد شد. آنها به جای آنکه مجبور شوند اوراق قرضه دولتی را به فروش رسانند تا آن را ثابت نگهدارند، مجبور می‌شوند اوراق قرضه دولتی را بخرند تا آن را ثابت نگهدارند. در هر صورت نرخ بهره کوتاه‌مدت ابزاری است که توسط آن می‌توان کمیت پول را کنترل کرد.

راس رابرتز: اما آنها راجع به آن اینگونه صحبت نمی‌کنند.

میلتون فریدمن: نه درباره‌اش اینطور صحبت نمی‌کنند.

راس رابرتز: فکر می‌کنید چرا اینطور هست؟ در این مورد نظری دارید؟

میلتون فریدمن: نمی‌دانم. من همیشه با این سوال که چرا آنها به جای کمیت پول بر استفاده از نرخ بهره تاکید دارند، گیج شده‌ام.

اگر شما واقعا منطق توجه به کمیت پول را مورد دقت قرار دهید فدرال رزرو را از انجام هر کاری محروم می‌کنید.

فرض کنید فدرال رزرو اعلام کند قصد دارد کمیت پول را سالانه تا ۴درصد از سالی به سال دیگر از هفته‌ای به هفته دیگر و از ماهی به ماه دیگر افزایش دهد.

این پروژه کاملا مکانیکی خواهد بود. می‌توانید به یک کامپیوتر هم این برنامه را بدهید تا برایتان اجرا کند.

راس رابرتز: درست مثل این که بیع متقابل که براساس فهرست شاخص‌ها است لذت مدیریت را از انسان می‌گیرد.

میلتون فریدمن: درست است. این بخشی از دلایل است. اما علت اصلی به نظر من چیز دیگری است. علت اصلی این است که بانک مرکزی به بانک‌ها پیوسته است و خود را یک رایزن امین سیستم بانکی و تک‌تک بانک‌ها می‌داند.

بانک مرکزی باور ندارد که خود خالق کمیت و مقدار پول است. این برای آنها هیچ مفهومی ندارد.

آنچه آنها با آن سروکار دارند نرخ بهره است و چنین وضعیتی طبیعی است. بنابراین بسیاری از مسوولان بانک‌های مرکزی از صنعت بانکداری آمده‌اند.

آنها خودشان بانکی هستند. به همین دلیل طبیعی است که آنها به نرخ بهره فکر کنند و به علاوه وقتی به نرخ بهره فکر می‌کنند ذهن آنها به همه انواع نرخ بهره معطوف است، یعنی نرخ بهره کوتاه مدت و نرخ بهره بلندمدت.

آنها به هر بهانه‌ای متوسل می‌شوند که قدرت به‌دست بیاورند یا حداقل فکر می‌کنند که قدرت به دست می‌آورند.

راس رابرتز: اعتبار لازم برای کسب قدرت را به دست می‌آورند.

میلتون فریدمن: من همیشه طرفدار حذف فدرال رزرو و جایگزینی یک برنامه ماشینی به جای آن بوده‌ام که نرخ افزایش کمیت و مقدار پول را در یک حد ثابت حفظ کند.

راس رابرتز: و طی حدود ۲۰ سال آنها به این هدف نزدیک شدند.

میلتون فریدمن: دقیقا به آن نزدیک شدند.

راس رابرتز: من معتقدم و فکر می‌کنم شما هم موافق باشید که ثبات نسبی اقتصاد آمریکا طی ۲۰سال اخیر انعکاس همان رشد ثابت در عرضه پول است.

میلتون فریدمن: فکر می‌کنم هیچ مشکلی در این رابطه وجود ندارد.

راس رابرتز: این یک مسیر مستقیم است.

میلتون فریدمن: این یک دوران طلایی است. دورانی است که در آن تورم کاهنده داشتید، اما نرخ این کاهش کاملا ثابت بود. سه رکود وجود داشت که همه آنها واضح و همه آنها متعادل بود. فکر نمی‌کنم در تاریخ آمریکا هیچ دوره ۲۰ساله دیگری را مشابه آن بیابید. اما جالب است بدانید تا جایی که به پذیرش بین‌المللی کنترل پولی مربوط می‌شود، بانک نیوزیلند بود که اولین بار این کار را انجام داد و نه بانک فدرال‌ رزرو آمریکا.

در یکی از سال‌های دهه ۸۰ بود که نیوزیلند به شرایط خصوصی‌سازی بانک‌ مرکزی‌اش نزدیک شد.

این کشور در شرایطی قرار گرفت که رییس بانک‌مرکزی نیوزیلند با دولت قراردادی بست که طی آن دو طرف توافق کردند سطح قیمت‌ها یعنی تورم را در یک حد مشخص حفظ کنند. آن حد هم، صفر تا ۳درصد یا صفر تا ۲درصد بود. اگر رییس بانک‌مرکزی این کار را نمی‌کرد، ممکن بود اخراج شود.

راس رابرتز: سرش از بدن جدا نمی‌شد، فقط اخراج می‌شد.

میلتون فریدمن: فقط اخراج می‌شد. دان براش به عنوان اولین رییس بانک‌مرکزی نیوزیلند برگزیده شد. او اکنون رهبر حزب مخالف دولت در پارلمان نیوزیلند است. اما در آن هنگام او از عرصه تجارت وارد کار شده بود و پیش از همه یک تاجر بود. او که فردی فوق‌العاده توانا و تاثیرگذار است، زمانی کارش را شروع کرد که نیوزیلند نرخ تورمی بسیار بالا را شاهد بود. در چنین شرایطی او موفق به عقد قراردادش با دولت شد. این تجربه نیوزیلند بود. مطمئنم که این تجربه بیش از تجربه ایالات‌متحده بر بانک‌های مرکزی کشورهای سرتاسر جهان که کنترل تورم را هدف قرار داده بودند، تاثیرگذار بود.

راس رابرتز: آیا علت این است که این تجربه در نیوزیلند بسیار موثر افتاد؟

میلتون فریدمن: این اولین بار بود که یک نفر به صراحت یک هدف تورمی را ایجاد می‌کرد. بنابراین چنین اقدامی توجه همه را به خود جلب کرد. دوم اینکه این اقدام تاثیر شگرفی بر جای گذاشت.

راس رابرتز: بنابراین آیا شما در مورد نقشی که بانک مرکزی در این تورم و داستان سطح قیمت‌ها ایفا می‌کند خوش‌بین هستید؟ شما گفتید که ما دوران طلایی ۲۰، ۲۵ساله تثبیت قیمت‌ها، رشد اقتصادی پایدار و تنها رکودهای جزیی را تجربه کردیم. آیا برای ۲۵سال آینده خوش‌بین هستید؟

میلتون فریدمن: به سختی می‌توانم بگویم که خوش‌بین نیستم. چون همه شواهد طوری به نظر می‌رسد که باید خوش‌بین بود. از سوی دیگر نمی‌توانم شک کنم، چون دولت‌ها می‌خواهند پول خرج کنند و دیر یا زود، دولت‌ها تصمیم خواهند گرفت بدون مالیات‌بندی پول خود را خرج کنند و تنها راه انجام این کار چاپ پول است یا به معنای دیگر ایجاد تورم.

تورم یک شکل مالیات‌بندی است. دولت‌ها تا چه مدت می‌توانند در برابر این وسوسه مقاومت کنند؟ به خصوص وقتی که مردم عادت می‌کنند در دنیایی با تورم ثابت زندگی کنند. آنها بیش از پیش مصرف می‌کنند.

در چنین شرایطی کسب درآمد هم آسان‌تر می‌شود.

راس رابرتز: بسیاری از مردم گرین اسپن را به خاطر توسعه اقتصادی و موفقیت او تحسین می‌کنند. آنها عملکرد پائول ولکر را هم در اوایل این دورانی که از آن حرف می‌زنیم مورد تحسین قرارمی‌دهند.

اما آنها طوری رفتار می‌کنند که گویی کلید موفقیت در سیاست‌های پولی این است که بتوانید فرد مناسب را به این کار بگمارید.

وقتی از بن برنانک یا هر کسی که از او پیروی می‌کند صحبت به میان می‌آید، این آزمایش‌های میکروسکوپی غیرمعقولانه در رابطه با او مطرح می‌شود.

در حالی که شما معتقدید این موضوع هیچ ربطی به بحث تورم ندارد.

میلتون فریدمن: خب باید دید چطور است که نیوزیلند می‌تواند این کار را انجام دهد. چطور است که استرالیا می‌تواند این کار را بکند. چطور است که بریتانیای کبیر می‌تواند این کار را بکند.

اینها همه کشورهایی هستند که از نیوزیلند پیروی کردند. نیوزیلند آغازگر آن بود. اما پس از آن استرالیا و بریتانیای کبیر هم هدف تورمی برای خود تعریف کردند.

راس رابرتز: خب، آنها فقط توانستند فرد مناسب را در هر یک از این کشورها پیدا کنند.

میلتون فریدمن: آنها همه خوش‌شانس بودند. کاملا خوش‌شانس (با خنده) من همیشه احساس کرده‌ام که بزرگ‌ترین تاثیر سیاسی منفی فدرال رزرو این است که تا این اندازه به نمایندگانی تکیه دارد که با انتخابات روی‌کار نیامده‌اند. بانک مرکزی طوری رفتار می‌کند که گویی دادگاه عالی است. به همین دلیل است که در مدت رکود بزرگ هیچ کنترل موثری بر بانک مرکزی وجود نداشت. برخی از اعضای کنگره بودند که می‌دانستند چه باید بکنند و سعی داشتند، فدرال رزرو را موظف به انجام آن کنند اما هیچ راهی برای آن نیافتند.

راس رابرتز: هیچ محرک مستقیمی وجود نداشت. البته یک محرک غیرمستقیم وجود داشت و آن تمسخر و طعنه‌ای بود که تحمل می‌شد. آنها در آن زمان هیچ تصوری نداشتند از اینکه چه وضع بدی ممکن است به وجود آید و آن تصمیمات چه تبعات منفی‌ای به بار خواهد آورد. اما نظر شما این است که نکته منفی در سیستم کنونی فقدان مسوولیت‌پذیری و پاسخگویی است.

میلتون فریدمن: درست است.

راس رابرتز: اما گزینه دیگر، یعنی سیستم برگزاری انتخابات، مشکلی را در بر خواهد داشت که شما پیش از این به آن اشاره کردید. یعنی وسوسه استفاده از توانایی چاپ پولی برای افزایش درآمد.

میلتون فریدمن: اما آنچه مورد نیاز است، در صورت امکان، یک سیستم مکانیکی است. شاید بتوان چنین سیستمی را ایجاد کرد. فرضیه مورد علاقه من واقعا کمی پیشرفته‌تر، یا شاید از نظر شما عقب مانده‌تر، از ایده افزایش مستقیم کمیت پول است.

اگر من می‌توانستم انتخاب کنم، مقدار پول قدرتمند را ثابت نگاه می‌داشتم. نه اینکه آن را افزایش دهم.