پدر اقتصاد اتریشی

کتاب اصول علم اقتصاد کارل منگر (۱۹۲۱-۱۸۴۰) در سال ۱۸۷۱ منتشر شد، یعنی درست همان سالی که کتاب نظریه اقتصاد سیاسی جونز انتشار یافته است. سه سال بعد، یعنی در ۱۸۷۴، کتاب عناصر اقتصاد محض تالیف والراس از چاپ بیرون‌آمد. این سه نفر، نظریه ارزش بر مبنای هزینه تولید را رد کرده و اصل نزولی بودن مطلوبیت نهایی را به عنوان روش جدید در اقتصاد پذیرفته بودند. در حدود سال ۱۹۰۰، دیگر این سه اقتصاددان به عنوان پایه‌گذاران «انقلاب نهایی‌گرایی» تثبیت شده بودند. لیکن، این حقیقت که جونز، منگر و والراس آثار خود را به طور همزمان انتشار داده‌اند، کاملا تصادفی است، چرا که هیچ یک از دیگری خبر نداشت و اصولا هر کدام از مطالعه متون متفاوتی الهام گرفته‌اند. به علاوه، اختلاف نظر آنها به اندازه شباهت نظرشان قابل ملاحظه است. از یک سو والراس به خاطر تاکیدی که بر مفهوم تعادل عمومی و یا چند بازاره داشت با منگر و جونز تفاوت داشت و از سوی دیگر، منگر به خاطر تاکید بر تجریدی بودن فعالیت‌های اقتصادی، تردیدش نسبت به مفهوم تعادل و اصرار بر اینکه بسیاری از پدیدارهای اقتصادی باید در شرایط عدم تعادل توضیح داده شوند و به خاطر شبهاتی که درباره استفاده از ریاضیات در تحلیل‌های اقتصادی اظهار می‌داشت، با دو نفر دیگر تفاوت دارد. جونز در انگلستان هوادارانی نیافت. ولی والراس هواداران چندی، البته در ایتالیا و نه در فرانسه، پیدا کرد. اما منگر نه فقط مریدان زیادی پیدا کرد، بلکه مریدانی مثل بوم باورک و ویزر داشت که عقاید منگر را در جهات مختلف شرح و بسط دادند و مکتب اقتصاد اتریش را پایه‌گذاری کردند که مدت ۵۰ سال و بیشتر در مقابل مکتب کمبریج که مارشال سرآمد آن بود و نیز مکتب لوزان که والراس پیشگامی آن را داشت، مطرح بود.

منگر در سال ۱۸۴۰ در گالیسیا در جنوب لهستان فعلی (که در آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش - مجارستان بود) متولد شد و یکی از سه پسر خانواده‌ای تحصیل کرده بود. محیط خانه چنان بود که نه فقط کارل، بلکه دو برادر او نیز مدارج علمی بالایی را طی کردند، به طوری که یکی از آنان فیلسوفی در زمینه تاریخ سوسیالیسم و دیگری ریاضیدانی برجسته شد.

کارل منگر در دانشگاه وین، پراگ و خارکوف حقوق خواند و در سال ۱۸۶۷ از دانشگاه خارکوف دکترای حقوق گرفت. نخستین شغل او، کار در بخش انتشارات اداره نخست وزیری اتریش بود و در همین جا بود که منگر مطالعه اقتصاد را به طور جدی شروع کرد. کتاب اصول علم اقتصاد را که انتشار داد، شغل تدریس در دانشگاه وین به او پیشنهاد شد و سپس در سال ۱۸۷۹ در همین دانشگاه به درجه استادی رسید. در سال ۱۸۷۶ منگر هم مثل آدام‌اسمیت به تدریس خصوصی ولیعهد اتریش پرداخت و با او به دور آلمان، فرانسه و بریتانیا سفر کرد. منگر در سال ۱۸۷۹ به دانشگاه وین بازگشت و با انتشار کتاب مسائل اقتصادی و جامعه‌شناسی آب سردی بر آتش مباحثات مربوط به اختلاف روش‌ها ریخت که حمله‌ای علیه مکتب تاریخی جوان آلمان بود. وقتی اشمولر به انتقادهای او پاسخ نوشت، منگر شدت حمله خود را دو چندان کرد و در جزوه کوبنده‌ای تحت عنوان اشتباهات تاریخی گرایی در اقتصاد سیاسی آلمان که در سال ۱۸۸۴ منتشر شد. انتقادها را تیزتر کرد. این کتاب، اختلاف میان دو طرف را دامن زد و شکاف میان مکتب اقتصادی آلمان و اتریش را چنان عمیق کرد که تاکنون باقی‌مانده است. در اوایل دهه ۱۸۹۰، منگر مقالاتی در اقتصاد جدید نوشت که پایه‌ای شد برای نوشته‌های بعدی مکتب اتریش درباره اقتصاد پولی و به‌خصوص روی نوشته‌های لودویک فون میزس تاثیر عمیقی گذاشت. منگر در سال ۱۹۰۳ از دانشگاه وین استعفا داد و خود را وقف تجدیدنظر در اولین کتابش کرد. او البته چندان زنده نماند تا این کار را به پایان ببرد و دست‌نوشته‌های او که به فرزندش به ارث رسیده بود، در سال ۱۹۲۱ به طور پراکنده به چاپ رسید.

نیمه اول کتاب اصول منگر به نظریه ارزش اختصاص داده شده و به ویژه در سه فصل اول آن نظر جونز براساس کتاب نظریه اقتصاد سیاسی او تحلیل شده است. منگر برخلاف جونز، بحث خود را بر مبنای حداکثر کردن لذات قرار نداده، بلکه بر مبنای رفع نیازها گذاشته و از استفاده از نمودار و فرمول های ریاضی خودداری کرده است. او میان ارزش‌گذاری کالاهای تولیدی (یا به قول منگر کالاهایی که از درجه اهمیت بیشتری برخوردارند) و ارزش‌گذاری کالاهای مصرفی فرقی قایل نمی‌شود و معتقد است که تنها تفاوت میان این دو این است که اولی نیازها را به‌طور غیرمستقیم مرتفع می‌کند. منگر قویا به این نکته که کالاهای تولیدی و مصرفی مکمل هم هستند، تاکید داشت و ساختار تولید را مراحل تکمیل‌کننده کالاها و خدمات می‌دید. منگر اعتقاد داشت که نیازهای بشر متفاوتند و تلاش برای رفع نیازها ابتدا از رفع نیازهای حیاتی شروع می‌شود و به تدریج به نیازهای کم اهمیت‌تر می‌رسد تا کلا تمامی نیازها مرتفع شوند. جدول مشهوری که منگر برای نشان دادن این مساله تنظیم کرده، دلالت بر این امر دارد که مطلوبیت قابل اندازه‌گیری است ولی نشان نمی‌دهد که چگونه این اندازه‌گیری میسر است و تنها به طور ضمنی اشاره دارد که مطلوبیت نهایی نزولی است، اصلی که منگر زحمت تعریف آن را به خود نداد.

منگر سپس ارزش کالاهای تولیدی را برحسب اصل «زیان» بیان می‌کند، یعنی معتقد است که ارزش آنها بستگی دارد به کالاهای مصرفی که می‌توانست تولید شود هرگاه مولدترین واحدهای کالاهای تولیدی که مورد استفاده‌اند، کنار گذاشته شود. لذا بر این اساس، ارزش کالاهای مصرفی توسط ارزش کالاهای تولیدی مورد استفاده در تولید آنها معین نمی‌شود، بلکه برعکس، ارزش کالاهای تولیدی براساس ارزش کالاهای مصرفی که تولید می‌کنند، تعیین می‌گردد.

این تحلیل از نقش هزینه‌های تولید در تعیین ارزش کالاها حتی به گرد تحلیل‌های جونز نیز نمی‌رسد. زیرا در پاسخ به نظریه ارزش در اقتصاد کلاسیک این دو اقتصاددان بحث خود را بر این اصل استوار کرده بودند که یک مجموعه کالا که هزینه‌های تولیدشان در گذشته انجام شده، اکنون دیگر برای تعیین ارزش مناسبتی ندارند.

آی وان در کتاب علم اقتصاد اتریشی خود که اخیرا توسط غلامرضا و امیر آزاد ترجمه شده می‌آورد: منگر اصول خود را با اظهارنظری شروع می‌کند که در یک متن اقتصادی حیرت‌آور است:

همه چیز تابع قانون علت و معلول است. این اصل مهم هیچ استثنایی نمی‌پذیرد و ما در عالم تجربه بیهوده در جست‌و‌جوی نمونه‌ای خلاف آن هستیم. پیشرفت بشر گرایش به سمتی ندارد که آن را مورد تردید قرار دهد، بلکه تمایل دارد که آن را تاکید کند و همیشه علم به گستره اعتبارش را وسعت بیشتر بخشد. بنابراین، تصدیق مداوم و فزاینده آن ارتباط نزدیک با پیشرفت انسان دارد.

در این اظهارنظر، ما اشارات مستقیم درباره سوال اصلی منگر در اصول را تشخیص می‌دهیم. او به توضیح پیشرفت بشر یا به بیان دقیق‌تر «علل ترقی ثروت انسان» علاقه‌‌مند است. علاقه او، مانند مکتب تاریخی آلمانی، به درک فرآیند تحول تاریخی است. اما بر خلاف معاصران آلمانی‌اش، قصد دارد نظریه فرایندهای تاریخی خود را بر پایه نظریه علی که کنش انسانی را همچون علل فیزیکی شامل می‌شود، استوار کند.

اما این مناسبات علی چیست که به ترقی ثروت انسان منجر می‌شود؟ این سوالی است که او را به شرح و بسط نشریه عمومی‌اش درباره کنش انسانی و ارزیابی انسان رهنمون می‌شود. در اقتصاد نئوکلاسیک متداول است که مساله اقتصادی مانند تخصیص منابع محدود میان نتایج متناقض توصیف شود. اگر چه هیچ چیز وجود ندارد که این اظهارنظر در اصول را رد کند، اما منگر مساله اقتصادی را که انسان‌ها با آن مواجه بودند، مساله به مراتب وسیع‌تری در نظر داشت. انسان‌ها در صورتی که به خواسته‌ها و شرایط خود آگاهی داشته باشند و چنانچه نیروی تاثیرگذاری بر وضعیت خود داشته باشند، فقط می‌توانند درباره آنچه دارند صرفه‌جویی کنند. در نظر منگر، انسان‌ها دارای نیازهای ذاتی هستند که فقط با علم و عمل می‌توان آنان را ارضا کرد. از‌این‌رو، اولین مساله اقتصادی عبارت است از آگاهی از «ارتباط علی بین اشیا و ارضای نیاز‌ها» تا تصمیم‌های منطقی در زمینه رفاه اقتصادی اتخاذ شود.

منگر کمتر از اقتصاددانانی که نوعا نئوکلاسیک‌اند، امور را مسلم فرض می‌کند. مثلا برشمردن پیش‌شرط‌های لازم از جانب او را، برای آنکه شی‌ء‌ مفیدی کالای مطلوب شود، مورد توجه قرار دهید:

۱ - نیاز انسانی.

۲ - خصوصیاتی که مسیر سازنده شی‌ء در ارتباط علی با آن ارضای نیاز قرار داده شود.

۳ - شناخت انسان از این ارتباط علی.

۴ - بسندگی شی‌ء به اندازه‌ای که آن را به سوی ارضای آن نیاز هدایت کند.

ما می‌توانیم به دو خصیصه یک و ۴ به عنوان بیان نظریاتی درباره اولویت و محدودیت نگاه کنیم، اما هیچ مقوله متعارفی نداریم که شماره ۲ و ۳ را در آن بگنجانیم. شماره ۲ وضعیت واقعیت عینی است، یعنی آنچه می‌تواند در خدمت مقاصد انسان باشد، اما شماره ۳ به سوی ماده اصلی رشد اقتصادی، یعنی دانش، خصیصه‌ای که فقط در اقتصاد نئوکلاسیک مفروض است، حرکت می‌کند.

به واقع، در سراسر اصول، منگر بر اهمیت ترکیب شناخت، قدرت و اراده برای پیگیری رفاه اقتصادی و توسعه اقتصادی تاکید می‌کند. زندگی اقتصادی حول کسب شناخت و قدرت ساخته می‌شود، شناخت مناسبات علی بین اشیا و ارضای نیاز‌ها، شناخت مناسبات بین کالا‌های واسطه (کالا‌های سرمایه‌ای در اصطلاح ما) و کالا‌های ردیف اول، شناخت مقادیر موجود کالا‌ها، شناخت فرصت‌های دادوستد، شناخت وضعیت «اقتصادی» و قدرت بهترین استفاده از شناخت خود. کسب شناخت جزو لاینفک تلاش انسان برای تامین رفاه اقتصادی‌اش است.

ما در سراسر اصول مثال‌های مکرر از نحوه افزایش شناخت به رابطه علی بین کالا‌ها و توانایی‌ آنها برای ارضای خواسته‌ها را مشاهده می‌کنیم که بر پیشرفت بشر تاثیر می‌گذارد، در نظر ذهن‌گرای محض، این مقوله به منزله حکم تکفیر است. اگر کالاها با ارزیابی‌های ذهنی فرد تعریف شوند، چرا باید کالایی بیش از کالای دیگر موهوم (تخیلی) باشد؟ در نظر منگر، جواب بدیهی این بود که اگرچه در هر لحظه‌ای از زمان ارزش مبتنی بر ارزیابی‌های ذهنی نیازها است، اما به مرور زمان مردم یاد می‌گیرند که اشتباه‌های‌شان را اصلاح کنند.

اگر شخصی قصد دارد در مورد پیشرفت صحبت کند، باید بتواند آن را تعریف کند. منگر نمی‌توانست آن را بر حسب ثروت ملی تعریف کند، چون فکر نمی‌کرد که می‌توان ثروت را به طریقی به اندازه کافی دقیق انباشته ساخت تا معیار قابل درکی از ثروت ملی ارائه شود. سنجش پیشرفت می‌بایست سنجشی انفرادی باشد، اما اگر کسی معتقد بود که ارزیابی‌های ذهنی فرد، حتی در پرتو شناخت بعدی او، هرگز نمی‌تواند نادرست باشد، چگونه اصلا می‌توان در مورد «پیشرفت» صحبت کرد؟ ازاین‌رو، منگر این گونه اتخاذ موضع کرد که مردم منطبق با برآورد ذهنی خود از رابطه بین کالا و نیازی که آن کالا می‌تواند مرتفع سازد به ارزیابی کالاها می‌پردازند، اما مردم ممکن است در برداشت خود از این لحاظ مرتکب اشتباه شوند که وقتی اطلاعات بهتری کسب کردند به اشتباه خود پی می‌برند. طبیبان جادوگر به‌طور عینی بیماری را درمان نمی‌کنند. پیشرفت به این معنی است که مردم به این موضوع پی خواهند برد، و درنتیجه، شکل‌های جدید پزشکی را جایگزین خواهند کرد.

برخی از مشاهدات منگر که به طریقه پیشرفت تمدن مربوط می شود آن قدر زیاد است که مسلم به نظر می‌رسد هدف اصلی منگر در اصول فراهم آوردن نظریه توسعه اقتصادی بود نه نظریه تخصیص اقتصادی ایستا.

پیشرفت نتیجه شناخت فزاینده انسان درباره مناسبات علی بین کالاها و ارضای نیازها است، اما دارای بعدی نیز هست که در برنامه پژوهش نئوکلاسیک فقط به‌طور ناقص درک شده است و آن بعد زمان است. «اما ایده علیت»، در نظر منگر، «از ایده زمان جدایی‌ناپذیر است فرآیند تحول متضمن آغازی و شدنی است ‌و اینها فقط به عنوان فرآیندهایی در زمان قابل فهم هستند».

انسان‌ها در زمان زندگی می‌کنند و از این رو فقط شناخت محدود درباره نیازها و شرایط نیست که موجب دردسرشان است، بلکه آنان باید در زمان حال نیز تصمیم‌هایی اتخاذ کنند که دارای عواقبی در آینده است.

این که انسان ناآگاه است و باید به طور مداوم سعی کند تلویحا دلالت دارد بر این که اقدامات صرفه‌جویی او نمی‌تواند انفعالی و واکنشی باشد. مادام که انسان‌ها متوجه ناآگاهی خود باشند و سعی کنند بر آن فائق آیند باید در فرآیند یادگیری وارد شوند و به اقداماتی دست بزنند که به آینده‌ای متفاوت با گذشته منجر شود.

انسان‌ها به اقدامی آگاهانه دست می‌زنند تا نیازهای خود را طی زمان رفع کنند.

اهمیت زمان در فرآیندهای تولید مشخصه مشهور نظریه سرمایه اتریشی متقدم است که به دیدگاه چرخه‌های بازرگانی منتهی می‌شود که غالبا مورد انتقاد واقع شده است.

نظریه سرمایه تنها راهی نیست که از طریق آن زمان وارد دیدگاه علم اقتصاد منگر می‌شود. ویژگی نادیده گرفته شده‌ای در نظریه معروف ارزش منگر است که فقط تا حدی درک شده است.

مشاهده کرده‌ایم که می‌توان نظریه ارزش منگر را به عنوان تقریبی ساده اگرچه ناقص به نظریه تعادل مصرف‌کننده با اطلاعات مورد نظر در نظر گرفت.اما این تفسیر مستلزم آن است که فقط وسط شرح و تفسیر او خوانده و ابتدا و انتهای آن رها شود.

اظهارات منگر درباره نظریه مطلوبیت نهایی‌اش ادعای او نسبت به درخشش نئوکلاسیک، مقدم بر بحثی در خصوص نیاز فرد به برنامه‌ریزی برای آینده‌ای نامعلوم است.

مردم برای آن که بتوانند نیازهای خود را به اندازه کافی مرتفع سازند باید نیازهای خود و منابع تامین آنها را در یک دوره برنامه‌ریزی پیش‌بینی کنند تا بتوانند هر گونه کسری در منابع را اصلاح کنند. این برنامه شامل تایید این نکته است که به مرور زمان نیازها ممکن است تغییر کنند. بنابراین انسان‌ها باید برای احتمالات و حوادث گوناگون برنامه‌ریزی کنند. وقتی که برآورد انجام شد، بعد، در صورتی که معتقد باشند تدارکاتی که فعلا پیش‌بینی شده تکافو نمی‌کند، باید فعالانه به جست‌وجوی منافع اضافی بپردازند.

رفتار صرفه‌جویانه، غیر از صرفا توزیع منابع مورد نظر بین اهداف رقیب، مستلزم مال‌اندیشی، قدرت تجسم، برنامه‌ریزی و اقدام است و کل مفهوم برنامه‌ریزی دلالت دارد که این فرآیندی در زمان است. اگرچه در آثار منگر اشارات تردیدناپذیری به حالت‌های تعادل وجود دارد، اما آنها تحت‌الشعاع توجه او به فرآیندهای فعال قرار گرفته‌اند.

دادوستدکنندگان منگر صرفا به حل مساله بیشینه‌سازی نمی‌پردازند. آنان فعالانه به جست‌وجوی شرکای تجاری و بهره‌برداری از تفاوت ارزشیابی بین آنها مشغول می‌شوند و چون اقدام تجاری مستلزم شناخت و کوشش است، همه به استنتاج‌های واحد نمی‌رسند. دادوستدهای واقعی و عملی به شرایط واقعی بستگی دارد که از فردی تا فرد دیگر متفاوت است. کار اقتصاددان این است که اصولی را نشان دهد که افراد به وسیله آن، وقتی که شریک تجاری یافت شود، به چانه‌زنی می‌پردازند و اصول کلی را برای تدوین قیمت‌ها در بازارهای توسعه‌یافته‌تر وضع کند.

از این رو، نظریه قیمت منگر حدود قیمت‌های اقتصادی را توصیف می‌کند و در وهله اول سعی نمی‌کند قیمت‌های متعادل را تعیین کند.

رابطه بین تجارت و تعادل اقتصادی در توضیحات منگر درخصوص تاثیرات رقابت فزاینده در تجارت و قیمت‌ها آشکار می‌شود. در اصلاح کار شیوه نمونه‌وار نئوکلاسیک، منگر با انحصار منفرد شروع می‌کند و بعد نشان می‌دهد که چگونه دامنه قیمت‌های بالقوه با افزایش شمار خریداران و فروشندگان در بازار دقیق‌تر و محدودتر می‌شود.

منگر بر این باور بود که پیشرفت با شناخت فزاینده، محصولات بهتر و متنوع‌تر، پیچیدگی اقتصادی، ثبات بیشتر و ارضای کامل‌تر نیازهای بشری همراه است. این امر زمانی حاصل می‌شود که شناخت اقتصادی مردم ارتقا یابد، به‌نحوی که قیمت‌های واقعی شباهت نزدیک‌تر و دقیق‌تری به قیمت‌های اقتصادی پیدا کند یعنی، قیمت‌هایی که شناخت گسترده نسبت به رابطه علی بین کالاها و ارضای نیازها و نیز شناخت گسترده درخصوص تدارکات موجود را منعکس سازد. اقتصاد علمی بود که به توضیح چگونگی امکان این پیشرفت می‌پرداخت.