بااقتصاددانان
سردبیر اکونومیست
والتر بیجهات (۱۸۷۷-۱۸۲۶) برای همه متخصصان پول وبانکداری چهرهای آشنا و کتاب مشهور او «خیابان لومبارد: توضیح بازار پول» که در سال ۱۸۷۳ منتشر شد، برای همه تاریخنگاران علم اقتصاد اثر شناختهشدهای است. همچنین دو مقاله دیگری که بیجهات در سال ۱۸۷۶ درباره «فرضیههای اقتصاد سیاسی در انگلیس» نوشت، به قدر کافی اهمیت داشت که آلفرد مارشال در تجدید چاپ آن در سال ۱۸۸۵ بر آن مقدمه بنویسد. اما کتاب خیابان لومبارد امروزه دیگر با همان شیفتگی گذشته خوانده نمیشود. نظریه بیجهات در مورد بانکداری مرکزی که در آن تمایز نمایانی میان سیاستهای داخلی و خارجی قایل میشود، متداولتر از آن است که چندان جلب توجه نماید. با این وجود، فصل ششم کتاب، تحت عنوان «چرا خیابان لومبارد عموما راکد و بعضا فعال است؟» که در آن نشانههایی از مفهوم ضریب فزاینده دیده میشود، کماکان تازه و معتبر باقی مانده است. در این فصل از کتاب، نظریهای روانشناختی مطرح میشود که در آن با استفاده از تولید کشاورزی با مازاد پسانداز بر سرمایهگذاری صحبت میشود. در واقع، بیجهات بین پسانداز اختیاری و پسانداز اجباری فرق قایل است و به نظر میرسد که از استقلال نسبی این دو متغیر به خوبی آگاه بوده است. لیکن، شاید منصفانه نباشد که کتاب خیابان لومبارد را تکنگاری استادانهای در مورد پول و بانکداری بدانیم. بیجهات خود، کتاب را خطاب به بازرگانان دوره ویکتوریا نوشته و هم به خاطر آنان بود که دو مفهوم بانکداری مرکزی و اقتصاد آزاد را با هم آشتی داد. نوشتههای پراکنده بیجهات در خصوص تاریخ عقاید اقتصادی را باید با دیدگاه دیگری قضاوت کرد.
این نوشتهها عموما خطاب به اقتصاددانان بود واگر چه دشوار بتوان این نوشتهها را طبقهبندی نمود ولی در مجموع میتوان او را همراه با کلیف لسلی، جان اینگرام، آرنولد توینبی و ثورولد راجرز جزو تاریخنگاران اقتصادی انگلیس به حساب آورد که در عین حال به روانشناسی اجتماعی نیز علاقهمند بودند. توضیحات والتر بیجهات در مورد اقتصاد کلاسیک در انگلستان کماکان توضیحاتی معتبر و متقاعدکننده است، ولی قضاوتهای او درباره «چهار مرد بزرگ علم اقتصاد» (یعنی آدام اسمیت، مالتوس، ریکاردو و جان استوارت میل) بازاری و سردستی است. آنچه از نوشتههای او کاملا مشهود است، اشاره مکرر او به کم شدن توجه عموم به علم اقتصاد است.
او میگوید: «این علم تقریبا از افکار عمومی رخت بربسته و نه فقط دیگر توجه عموم را جلب نمیکند بلکه دیگر اعتماد عمومی نیز از آن سلب شده است.» اشاراتی شبیه این به خوبی نشان دهنده مباحثی است که علم اقتصاد در دهه ۱۸۷۰ با آن روبهرو بوده است. آنچه از نوشتههای بیجهات انتشار یافته تنها جزئی از انبوه نوشتههای او است که شامل دو کتاب درباره فلسفه اقتصاد، یعنی قانون اساسی انگلیس (۱۸۶۷) و فیزیک و سیاست (۱۸۷۲) و مقالات متعددی در زمینه تاریخ و مباحث اقتصادی است. او به عنوان سردبیر مجله اکونومیست از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۷۷ تعداد ۱۰۶ مقاله بدون امضا درباره مسائل گوناگون پولی و مالی نوشت. بیجهات در سال ۱۸۲۶ در سامرست انگلیس در خانواده یک بانکدار متولد شد. او در سن ۱۶سالگی وارد دانشگاه لندن شد و در سال ۱۸۴۶ لیسانس و در سال ۱۸۴۸ فوق لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کرد. او سپس به تحصیل در رشته حقوق پرداخت ولی هیچگاه از این تخصص خود استفاده نکرد، بلکه شغل پدر را برگزید و با دختر جیمز ویلسون که بنیانگذار هفتهنامه مشهور اکونومیست بود ازدواج کرد. اکونومیست مجلهای است که در سال ۱۸۳۸ بنیان گذاشته شد و هدف آن دفاع از آزادی تجارت است. با فوت ویلسون، بیجهات سردبیر این مجله شد. او بعدها به سیاست روی آورد، لیکن چهار بار تلاش او برای ورود به مجلس انگلستان با شکست مواجه شد. با این حال، بارها به عنوان مشاور وزرای دولت برگزیده شد و گلداستون نخستوزیر انگلیس یک بار او را «وزیر دارایی ذخیره» انگلیس نامید.
در جستوجوی تعادل عمومی
کتاب نظریه اقتصاد سیاسی جونز که در سال ۱۸۷۱ منتشر گردید، در زمان انتشار با اقبال عمومی مواجه نشد، البته خوانده میشد. کتاب اصول علم اقتصاد کارل منگر که در سال ۱۸۷۱ به چاپ رسید هم مورد توجه قرار گرفت و هم به طور وسیعی خوانده شد. اما کتاب دو جلدی لئون والراس (۱۹۱۰-۱۸۳۴) تحت عنوان عناصر اقتصاد محض که در دوره ۱۸۷۷-۱۸۴۴ منتشر شد، بهرغم همه تلاش او برای اینکه کتاب را بشناساند، اصولا مورد توجه واقع نشد. این امر تا حدودی بدان خاطر بود که والراس کاری فراتر از منگر و جونز به عهده گرفته بود. او میخواست اولین مدل چند متغیره را برای تعادل عمومی در تمامی بازارها پیدا و حل کند. افزون بر این، والراس در استفاده از ریاضیات بسیار فراتر از جونز رفت و همین امر کافی بود که خوانندگان کتاب او را تا حد زیادی کاهش دهد. در حالی که کتابهای جونز و منگر با همه اهمیتشان امروزه دیگر کمتر خوانده میشود، آثار والراس، خاصه پس از ترجمه عناصر اقتصاد محض به زبان انگلیسی در سال ۱۹۵۴، پس از آثار ریکاردو و مارکس بیش از هر اقتصاددان دیگر قرن نوزدهم خواننده دارد.
والراس در سال ۱۸۳۴ در شهر اورو در ایالت نورماندی فرانسه متولد شد. او فرزند یک اقتصاددان به نام اگوست والراس بود و مبانی اولیه مربوط به حداکثر کردن مطلوبیت را که کلید ورود به مسائل اقتصادی بود از پدر آموخت. همچنین عقاید اجتماعی پدر را در خصوص ملی کردن زمین و اصلاح اساسی نظام مالیاتی به ارث برد. او به دانشگاه پاریس رفت و ابتدا در سال ۱۸۵۱ در رشته ادبیات و سپس در سال ۱۸۵۳ در رشته علوم تجربی فارغالتحصیل شد. والراس پس از چند سالی که در مدرسه عالی معدن پاریس تحصیل کرد، بدون اینکه در این رشته به جایی برسد به روزنامهنگاری و تدریس دست زد و سپس داستان عاشقانهای منتشر کرد و مدتی نیز کارمند راهآهن بود و بالاخره مدیریت بانکی را که متعلق به تعاونیها بود، به عهده گرفت. والراس در سال ۱۸۷۰ در ۳۶ سالگی به زحمت برای تصدی کرسی تازه ایجاد شده اقتصاد سیاسی در دانشگاه لوزان انتخاب شد، شغلی که مدت ۲۰ سال در آن باقی ماند. در این زمان، او دو کتاب در مورد فلسفه اجتماعی تالیف کرده و زندگی شغلی خود را میان اقتصاد محض، اقتصاد عملی و اقتصاد اجتماعی یا دستوری تقسیم کرده بود. اما، با به دست آوردن کرسی تدریس در دانشگاه لوزان، به اقتصاد محض روی آورد و به آموزش ریاضیات پیشرفته پرداخت. در واقع، او هیچگاه نتوانست کتاب جامعی در اقتصاد اجتماعی و کاربردی تنظیم کند و تنها به انتشار مقالاتی که در این دو موضوع نوشته بود، بسنده کرد. غالب اندیشههای او در نشرهای مکرر کتاب عناصر اقتصاد محض که در سالهای ۱۸۸۹، ۱۸۹۶ و ۱۹۰۰ منتشر شد، جمع آمده است. هر نشر تازه این کتاب قطورتر از نشر قبلی و شامل مکاتبات متعددی است که والراس با صدها اقتصاددان در سراسر جهان داشت. تجزیه و تحلیل جامع والراس از تعادل عمومی مبتنی است بر فرآیندی تجریدی که به تدریج و قدم به قدم عملیتر میگردد. او کار را با یک خریدار و یک فروشنده و دو کالا آغاز میکند که به صورت پایاپای معامله میکنند و سپس مساله را به چند کالا و چند نفر تعمیم میدهد و بعد بحث را وسیعتر کرده و به بازار کالاهای سرمایهای، پسانداز و تشکیل سرمایه و بالاخره استفاده از پول و اعتبار میکشاند. والراس در تجزیه و تحلیل پایاپای دو کالا، همان شیوه تخصیص مورد استفاده جونز را به کار میگیرد که به موجب آن در شرایط تعادل، نسبت مطلوبیت نهایی هر دو کالا برای خریدار و فروشنده، مساوی نسبت قیمت آنها است. لیکن، والراس برخلاف جونز، از همین شیوه استفاده میکند تا تابع تقاضای نزولی برای کالاها را استخراج کند. روش او در همه مواردی که چند کالا مبادله میشود، این است که توابع فرضی عرضه و تقاضا را با فرض اینکه رقابت کامل وجود دارد و عوامل تولید قابلیت تحرک کامل دارند و نیز قیمتها کاملا قابل انعطاف هستند، تنظیم میکند و سپس وجود تعادل عمومی را برای این دسته از معادلات همزمان با شمارش تعداد معادلات و مجهولات اثبات میکند. والراس نتیجه میگیرد که اگر این دو مساوی باشند، راهحل تعادل عمومی با کمترین احتمال وجود دارد. به دنبال این تصویر کاملا ایستا از تعیین تعادل والراس توضیحی نیمه واقع بینانه از چگونگی مکانیزم رقابت در ایجاد چنین تعادلی میدهد. او تعادل خودکار قیمت در پاسخ به تقاضا یا عرضه اضافی را امری مبتنی بر آزمون و خطا میداند که هرگز به سکون منتهی نمیشود. متاسفانه، والراس برداشت خود را از آزمون و خطا در نشرهای بعدی عناصر اقتصاد محض تغییر میدهد، به طوری که امروز ادعا میشود که والراس هیچگاه توضیح قانعکنندهای برای اینکه چگونه رقابت باعث میشود تعادل عمومی در چند بازار برای کلیه کالاها و خدمات تولیدی ایجاد شود، نداده است. والراس در چاپ اول کتاب عناصر اقتصاد محض و در بیان نظریه تولید فرض میکند که تولید دارای ضرایب فنی ثابت است و جایگزینی عوامل تولید را مردود میداند. تنها در چاپ سوم کتاب بود که در نتیجه توجهی که یکی از هواداران ایتالیایی او به نام بارون به او داد، والراس توضیح میدهد که خود این ضرایب چطور تعیین میشوند و در عین حال به طور دربست نظریه مطلوبیت نهایی در مورد توزیع را میپذیرد. به همین سیاق، در چاپ چهارم کتاب در سال ۱۹۰۰، نظریه مطلوبیت پسانداز را عنوان کرد و قیمتگذاری کالاهای سرمایهای را بررسی کرد.
همچنین در کتاب دیگر خود نظریه پول که در سال ۱۸۸۶ تالیف کرد، با استفاده از تجزیه و تحلیل حداکثر کردن مطلوبیت که قبلا فقط برای مصرف به کار گرفته میشد، نظریهای راجع به ارزش پول را مطرح ساخت. آثار و اندیشههای والراس از همان زمان تاکنون بحثهای فراوانی برانگیخته است. برخی او را متهم به ظاهرگرایی کرده و معتقدند والراس بیشتر شیفته صورت ظاهر نظریه اقتصادی بوده تا محتوای آن. برخی دیگر مدعیاند که ارزش کارهای والراس هر چه باشد، تاثیر نوشتههای او باعث شد که علم اقتصاد به نحوی بیفایده به ریاضیات کشانده شود و از مسائل علمی دور بیفتد. اما بعضی، هم از نظریات و هم از دستاوردهای والراس تمجید فراوان کردهاند. ژوزف شومپیتر یک بار گفته است: «تا آنجا که به نظریه محض مربوط میشود، والراس از مهمترین اقتصاددانان است.» نظام تعادل اقتصادی او که کیفیت خلاقیت را با کمیت اقتصاد متعارف ترکیب میکند تنها اثر از یک اقتصاددان است که قابل قیاس با دستاوردهای نظری فیزیک به شمار میرود.
ارسال نظر