نگاهی کوتاه بر آینده اقتصادی چین و هند
تاثیر روش بر اقتصاد
گزارشهای اقتصادی فصلی که در روزهای اخیر توسط موسسات جهانی منتشر شده، عمدتا بر اوضاع کنونی و پیشبینیها درباره اقتصاد چین و هند متمرکز است.
محمود صدری
گزارشهای اقتصادی فصلی که در روزهای اخیر توسط موسسات جهانی منتشر شده، عمدتا بر اوضاع کنونی و پیشبینیها درباره اقتصاد چین و هند متمرکز است. محور کلی این گزارشها این است که اقتصاد این دو کشور آسیایی در سالهای آینده نیز به رشد خود ادامه خواهند داد.
مقایسه پارهای شاخصها نشان می دهد که چین با وجود ضعف تاریخی در حوزه دمکراسی و ضعیفتر بودن سنتهای آکادمیک آن نسبت به هند، از نظر رشد، وضع بهتری خواهد داشت.
فی المثل چینیها با ترکیب ۹/۱۱، ۱/۴۸ و ۴۰درصد نیروی کار در بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات، به ترتیب ۴۵، ۲۴ و۳۱درصد اقتصاد خود را از محل درآمدهای این بخشها تامین میکنند. حال آن که هندیها با ترکیب ۶۰، ۱۲ و ۲۸درصد نیروی کار در این بخشها ۹/۱۹، ۳/۱۹ و ۷/۶۰درصد از حجم تولید ناخالص داخلی خود را تامین میکنند. معنای این آمار این است که نرخ بهرهوری در بخشهای کشاورزی و صنعتی چین، بیش از هند است.
بر این مقایسه اجمالی این را هم میتوان افزود که سرانه تولید ناخالص داخلی در چین ۷۶۰۰ و در هند ۳۷۰۰دلار است. این در حالی است که جمعیت چین، ۴۰درصد بیش از هند است.
چرا هند که از نیم قرن پیش تا کنون زمینههای سیاسی و اجتماعی بهتری برای رشد اقتصادی داشت، از چین عقبتر مانده است؟
در این نوشتار، تلاش میشود برای این پرسش، پاسخی از منظر روش اقتصاد چین و هند داده شود.
نظامهای سیاسی و اقتصادی چین و هند در عصر جدید، تقریبا به صورت همزمان پیریزی شد. هندیها در سال ۱۹۴۷ به استقلال دست یافتند و چینیها در سال ۱۹۴۹ انقلاب کردند. نهضت استقلال هند بر اساس معیارهای دمکراتیک امروزی، از انقلاب کمونیستی چین، مترقیانهتر بود و علیالقاعده میبایست دستاورد اقتصادی آن بیشتر میشد. اما آنچه در عمل رخ داد عکس آن بود و انقلاب چین موفقتر از نهضت هند بود.
علت این رخداد را میبایست در بنیانهای فکری متفاوت در چین و هند جستوجو کرد. چینیها که از سال ۱۹۴۹ با شعار سوسیالیسم و کمونیسم کار خود را آغاز کردند، به اقتضای منافع و مصالح ملی خود به سرعت از اردوگاه سوسیالیسم فاصله گرفتند و با بهرهگیری از آرای فلاسفه قدیم خود، سیاست عملگرایانه را پیشه کردند. محور تفکر چینیها، شکل بازسازی شده اندیشه و روش حکیمانی چون کنفسیوس بود که به نتیجه عمل، بیشتر اهمیت میدادند تا «رسالت عمل» این نگاه باعث شد که چینیها به ورطه بحث کشدار سوسیالیستها و کشورهای جهان سوم آن روزگار گرفتار نشوند. در آن دوران سوسیالیستها به دو گروه هوادار و مخالف اتحاد شوروی تبدیل شدند و هواداران شوروی با گشودن بحث الگوهای متفاوت سوسیالیستی اصرار داشتند، جهان سومیها را به اتخاذ راه رشد روسی متقاعد کنند. یکی از کشورهایی که به دام این نظریهپردازی افتاد، هندیها بودند. حزب کنگره هنند با سابقه ۶۰ساله (در دهه ۱۹۵۰) به الگوبرداری از روسیه شوروی پرداخت و به علت فقدان بنیانهای مشابه شوروی فرصتی ۳۰ساله را صرف تبدیل شدن خود به قدرت برتر در برابر مخالفان و رقیبان منطقهای اتحاد شوروی کرد.
این الگوبرداری تا آخرین روزی که اتحاد شوروی وجود داشت ادامه یافت. اما چینیها خیلی زود دریافتند که فرصتی برای نظریهسازیهای تازه باقی نمانده است و الگوبرداری از نظامهایموفق جهانی راهی مناسبتر است. در پی این دریافت، چین از اواخر دهه ۱۹۷۰ مجموعهای از برنامههای اصلاحی را آغاز کرد که مهمترین آنها عبارت بود از: امحای تدریجی کشاورزی جمعی، آزادکردن تدریجی قیمتها، تمرکززدایی از مدیریت بنگاهها، متنوع کردن بانکها، ایجاد و گسترش بازارهای سهام و درنهایت آزادسازی اقتصادی و گشودن درها به روی سرمایه خارجی. درنتیجه این سیاستها تولید ناخالص داخلی چین از سال ۱۹۷۸ تا سال گذشته ۱۰برابر شد و این کشور را از نظرحجم تولید براساس شاخص قدرت خرید در رتبه دوم جهانی پس از ایالات متحده آمریکا قرار دارد.
هندیها این فرآیند را با تاخیری ۱۵ساله آغاز کردند و اکنون ناچارند با سرعت بیشتری حرکت کنند تا فاصله ۴۰درصدی درآمد سرانه خود را با رقیبان چینی پر کنند. این در حالی است که تفاضل رشد اقتصادی هند و چین نیز به عنوان مانعی جدی سر راه هندیها قرار دارد.
ارسال نظر