ارزیابی ناطقنوری از اوضاع سیاسی کشور
طرح تجمیع انتخابات خلاف مصحلت است
در دو روز گذشته بخش اول و دوم گفتوگوی مفصل ناطق نوری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام را خواندید امروز بخش سوم و پایانی آنرا میخوانیم:
قسمت پایانی
در دو روز گذشته بخش اول و دوم گفتوگوی مفصل ناطق نوری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام را خواندید امروز بخش سوم و پایانی آنرا میخوانیم: * در ایام سالگرد ارتحال امام راحل هستیم. سالگرد ارتحال حضرت امام دو بعد دارد. یک بعدش حادثه غمانگیز رحلت است و یک بحث هم بحث آغاز رهبری مقام معظم رهبری است. هر ساله در آستانه سالگرد رحلت امام خمینی معمولا بیشتر صحبتها درباره امام است اما به نظر میرسد باید در کنار امام در مورد رهبری، نقش ایشان و نحوه اداره کشور توسط ایشان بعد از رحلت امام، مشکلاتی که ایشان داشتند، مشکلاتی که کشور داشت و تاثیری که ایشان در اداره این بحرانها داشتند.
در مورد ارتحال امام شما هم پیشینه طولانی مدتی را با امام داشتید و هم به طور خاص بعد از حادثه رحلت امام نقش و حضور مستقیمی در جریان تشییع و دفن پیکر مطهر امام داشتید. سوال من این است که به هر حال در روز ارتحال و در زمان خاکسپاری امام ذهن شما بیشتر متوجه چه مسائلی بود و آیا در آن لحظات چیزی به طور خاص ذهن شما را مشغول کرده بود یا نه؟ و اگر خاطره ناگفتهای از این بخش هست هم بفرمایید.
من قبل از هر چیز سالگرد ارتحال امام را تسلیت میگویم.
من خیلی حرفها را زدهام در این ارتباط ولی نکتهای که برای خودم هم هنوز مبهم است این است که یک شخصیتی مثل امام از دنیا رفته است و در مصلی همه جمع شدهاند، نماز میخوانند، معمول این است که بعد از تکبیر آخر نماز همه میروند سراغ جنازه. نمیدانم چرا من نرفتم. همین که آخرین تکبیر را گفتند من از روی نردههایی که آن جلو گذاشته بودند مثل یک جوان پریدم و رفتم طرف ماشینم. به ما کروکی داده بودند که به عنوان مسئول از چه مسیری برویم. یکی از محافظان ما که کروکی همراه او بود نیامده بود و وقتی این مساله را به من گفتند با حالت عصبانی گفتم به جهنم که نیامده برویم بهشت زهرا. واقع قضیه آن است که تا الان که با شما صحبت میکنم نمیدانم چه نیرویی مرا وادار کرد اینگونه از مصلی خارج شده و به بهشت زهرا بروم.
اولین ماشینی که از مصلی بیرون آمد ماشین ما بود که بیهدف به سوی بهشتزهرا رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم که جمعیت زیادی در بیابان پخش شدهاند. ماشین ما ویژه بود و مردم دور ماشین ما ریختند. گفتم بگذارید من پیاده شوم تا ببینند که کسی داخل ماشین نیست و بدانند که من هستم و میخواهم در این خاکها با آنها بنشینم. دور محل فعلی آرامگاه امام کانتینر گذاشته بودند که محافظان دست ما را گرفتند و رفتیم بالا که آنجا دیدم حضرت آیتا... مکارم هم نشستهاند و من هم نشستم.
معمولا در حوادث یا مجامع و اینها من نمیتوانم بیتفاوت بنشینم. اگر ببینم بینظمی هست و من هم میتوانم کاری بکنم نمیتوانم بیتفاوت بنشینم. در جریان ورود امام در سال ۵۷ به تهران نیز وضعیت به همین گونه بود. اینکه من آنجا بودم از قبل و با برنامه قبلی آنجا نرفته بودم و حضورم اتفاقی بود و وقتی شلوغی را دیدم نتوانستم بیتفاوت بنشینم.
وقتی در مراسم ارتحال جنازه را آوردند من دیدم که خیلی بیتدبیری شده است. جنازه را در یک تابوت ذنبقی گذاشتهاند که در روستاها هست. این تابوت در هلیکوپتر هم جا نگرفته بود و از هلیکوپتر آویزان کرده بودند و یک تکه از کفن را هم که باز شده بود باد تکان میداد. مردم هم میدانستند که جنازه این است. این همه جمعیت، هلیکوپتر ننشسته جنازه را گرفتند و بردند. دو نفر جنازه را با این هلیکوپتر آوردند یکی آقای انصاری و یکی آقای سراج که همین اول جنازه را از دست اینها درآوردند.
من از آن لحظه تا زمانی که سنگ لحد را نچیده بودم یک دغدغه داشتم و آن این بود که این جنازه خدای ناکرده تحقیر شود، زیر دست و پا بیافتد و حیثیت و عظمت امام خدشه دار شود. همه فکر، ذکر و ذهن من این بود که خدا کمک کند دست من به آن برسد (یک آدم در بین میلیونها نفر میخواستم این جنازه به دست من برسد) تا بتوانم بدون آنکه این جنازه تحقیر شود آن را دفن کنم.
خدا لطف کرد و این کار شد. شرح آن را من جاهای دیگر دادهام اما نکته جالب که اینجا میخواهم بگویم این است که وقتی جنازه آمد افتاد دست ما، آن را روی کانتینری که خودمان بودیم آوریم. کفن از سینه به بالا رفته بود و از زانو به پایین هم رفته بود. جنازه با این وضعیت که کفن تکهتکه شده بود از این تابوت ذنبقی بیرون نیافتاده بود. جنازه خیلی در بین جمعیت این طرف و آن طرف شد و بالا و پایین شد اما جنازه از داخل تابوت بیرون نیافتاده بود. من وقتی جنازه را آوردیم روی کانتینر اول قبای خودم را انداختم روی امام. این کانتینر در اثر فشار مردم صدا میکرد. در همین حین با خودم یک مروری کردم که اگر این کانتینر الان در اثر فشار مردم له شود چه میشود به این نتیجه رسیدم که هیچ اتفاقی نمیافتد و دیدم من در زندگی مشکلی ندارم خوب جایی است که من هم همینجا روی این جنازه بروم.
یک بیسیم به دستی آنجا بود. به او گفتم تو با کجا ارتباط داری که گفت با جماران. گفتم تماسبگیر بگو هلیکوپتر بفرستند. تماس گرفت گفتند که هلیکوپتر نمیتواند در جمعیت بنشیند. من به حالت عصبانی گفتم بگویید من تجربه ۱۲ بهمن ۵۷ را دارم که چگونه هلیکوپتر را در میان جمعیت بنشانم. حالا اینکه چطور من باید آنجا باشم که چنین تجربهای دارم. به هر حال جنازه را گرفتیم و به جماران منتقل کردیم.
نکته جالبی که اینجا باید بگویم این است که وقتی در جماران وارد حیاط شدم، عبا و عمامه نداشتم. مرحوم حاج سید احمد آقا گفت که تو در ۱۲ بهمن ۵۷ پدر من را نجات دادی با همین قیافه اما موی سر و محاسنت مشکی بود و الان هم با همان قیافه پدر من را نجات دادی فقط مو و محاسنت سفید شده است.
بعد دیدیم جنازه کفن ندارد و باید کفن شود. در همین گیر و دار آقا (مقام معظم رهبری) زنگ زد. مقام معظم رهبری که در آن ایام تازه رهبر شدهاند. پرسیدند که جنازه را کفن کردهاید، گفتیم نه. فرمودند کفن نکنید من یک کفن برد یمانی دارم که در نجف طواف دادهاند این را برای امام میفرستم. من به قدری منقلب شدم و با خودم فکر کردم که خدایا همه این اتفاقات باید بیافتد که جنازه برگردد و کفن ولی قبل را ولی بعد بدهد. این خیلی برای من جالب و منقلب کننده بود.
بعد از ظهر جنازه را بردیم و دفن کردیم و وقتی من سنگها را چیدم خیالم راحت شد. در آن لحظات کسی نبود من را نجات دهد ولی راضی بودم. فکر کردم که شاید از بین بروم و راضی هم بودم ولی به هر حال توانستم خودم را از زیر پاها بیرون بکشم.
* درباره رهبری آقا هم اگر مطالبی دارید بفرمایید.
در رابطه با مقام معظم رهبری بحث رهبری در خبرگان مطرح بود. من که عضو خبرگان نبودم در منزل بودم که یکی از دوستان زنگ زد و گفت که سریع خودت را به مجلس برسان و گفت که قصه رهبری دارد به سوی شورا میرود تا رهبری را شورایی کنند. آقای محمدی گیلانی الان بیرون آمدهاند و وقتی از ایشان سوال کردیم گفتهاند که الان دارد به سمتی میرود که مجلس خبرگان به رهبری شورایی رای بدهد. من همینطور که لباسم را پوشیدم تا به مجلس بروم گفتند تلفن کارت دارد. وقتی پای تلفن رسیدم گفتند که نمیخواهد بیایی، جمعبندی خبرگان بر این شد که آقای خامنهای بشود رهبر.
* در مورد رهبری که از سال ۶۸ کار خود را در این جایگاه آغاز کردند و الان ۱۸ سال از آن میگذرد لطف کنید اگر فرصت میگذارید به تفصیل توضیحاتی بدهید و اگر نه جمعبندی خود را از این ۱۸ سال برای ما بفرمایید.
اجمال قصه این است که انتخاب ایشان برای رهبری براساس همان خوابی که خود ایشان قبل از انقلاب دیده بودند مثل خود انقلاب و مثل حضور امام در تاریخ ما جزو مستثنیات و معجزات تاریخ است. انتخاب آقای خامنهای در آن شرایط جزو معجزات است و اصلا خداوند خواسته که این انقلاب را نگه دارد. در این قضایا آقای خامنهای انتخاب شد و به نظر من امام(ره) در انتخاب ایشان نقش بسیار بالایی داشت. آن بحثی که آقای خامنهای در نماز جمعه داشتند و بعد امام یک برخورد اولیه داشتند و بعد اینکه آقای خامنهای گفتند من احساس تکلیف کردم، اینها و این اتفاقاتی که افتاد در انتخاب آقای خامنهای به رهبری نقش داشت.
آن روزی که رادیو علیه آقای خامنهای یک بیانیهای را خواند اولین کسی که پیش ایشان رفت من بودم. عصبانی و ناراحت خدمت ایشان رفتم و دیدم که ایشان چهار زانو در کتابخانه ریاستجمهوری نشسته بودند با چهرهای شاد و نورانی و تنها.
من با عصبانیت گفتم چرا اینطور شد و چرا رادیو این بیاینه را خواند و چرا اینگونه شد و این حرفها. ایشان خیلی آرام و با لبخند به من گفتند، بنشین. ایشان به من فرمودند که یکی از بهترین روزهای زندگیام را دارم میگذرانم چرا که به تکلیف عمل کردهام و امام پدر ماست و پدر حق دارد سر فرزندش فریاد بزند و هدایتش کند و سر او داد بزند. ایشان فرمودند که نگران نباش من فردا خدمت ایشان میروم و قضیه را توضیح میدهم. فردا یا پس فردای آن روز بود که آن بحث «خورشید فروزان» و توصیف امام درباره آقای خامنهای که «شما از معدود انسانهایی هستید که ...» همچنین سفرهای مقام معظم رهبری و به خصوص سخنرانی آقای خامنهای در سازمان ملل و پخش آن که مرحوم حاج سید احمد آقا به امام گفته بود ریاستجمهوری خیلی به ایشان زیبنده است و امام به سید احمد آقا فرموده بود که «او شایسته رهبری است».
این یک نکته و نکته دیگری که کمتر به آن توجه میشود این ایستادگی بر روی انجام تکلیف است. آقای خامنهای بر روی انجام تکلیف ایستاد و از آبروی خود گذشت و امام احساس کرد آن کسی که به درد رهبری میخورد و پای انقلاب میایستد ایشان هستند. ایشان که حاضرند آبرویشان، سلامتی و حتی جانشان را برای انجام تکلیف بدهند. امام از آدمهای ترسو و بزدل خوشش نمیآمد. امام از آدمهای شجاع و متدین خوشش میآمد.
با توجه به این مسائل ایشان به رهبری انتخاب شدند. امروز ۱۸ سال از این انتخاب میگذرد. بینی و بینا... منهای رابطه و علاقه و ارادتی که من از سال ۴۰ در مدرسه حجتیه قم به ایشان دارم و آن موقع حالات ایشان را میدیدم و اذان سحر ایشان در گوش من است، منهای این قضایا، اگر بخواهم به عنوان یک ایرانی که از قضایا خبر دارم، نظر بدهم حقیقت امر این است که اگر ایشان نمیبود آدم هر چه فکر میکند که چه کسی میتوانست این خلا را پر کند میبینم که هیچ کس نمیتوانست.
در هر مقولهای که حساب کنید ایشان خیلی به دیگران سر هستند. تعبد، تدین و تقوا و ارتباط معنوی ایشان بینظیر است. بالاخره یک رهبر ویژگیهایی دارد از قبیل تسلط بر نفس، پایدار در دینداری، ترک هوای نفس و مطیع امر مولای خود که حقیقتا آقای خامنهای مصداق کامل این ویژگیها هستند. ایشان اصلا اهل هوا، هوس و دنیا و دنیاپرستی نیستند. از اول هم نبودند. یک موقع آقای هاشمی میگفت یک زمانی قم بودیم و به آقای خامنهای گفتم که آقا ما داریم طرفهای سالاریه زمین میخریم و شما هم بیا یک تکه بخر و آقای خامنهای در پاسخ گفته بودند که «آقای هاشمی تو که میدانی من اهل این حرفها نیستم». ایشان از همان زمان اهل این حرفها نبودند.
همچنین ایشان از نظر تعبد و شجاعت بسیار در جایگاه بالایی قرار دارند. الان اگر میبینید که ما در قصه هستهای و شرایط خاص منطقه به فضل خدا وضعیت خوبی داریم این به نظر من عنایت خداوند است که از طریق شجاعت، صراحت، فهم و مدیریت بالای ایشان محقق شده است. بنده از بازرسی یک گزارش ۵۰۰ صفحهای به ایشان دادم و گفتم که ۴۰ صفحه آن گزارش اصلی است و شما فقط آن را بخوانید. بعد از ۱۵ روز که من خدمت ایشان رفتم با همه مشغلههایی که دارند به من گفتند که از خدا خواستم فرصتی باشد تا این گزارش را کامل بخوانم و به لطف خدا هر ۵۰۰ صفحه را خواندم. ایشان وقتی گزارشی را میخوانند حاشیه بر آن مینویسند که نشان میدهد واقعا گزارش را خواندهاند و تازه بعد از آن هفت صفحه و نیم دستورالعمل بر اساس این گزارش صادر کردند. این تازه مربوط به دفتر بازرسی است. مسائل سیاسی را وقتی آدم میرود به ایشان میگوید فکر میکند که مساله تازهای را برای ایشان نقل میکند ولی میبیند که ایشان خبرهای بالاتری را دارند.
همچنین در مسائل فرهنگی ایشان صاحبنظر بسیار توانمندی هستند. در مسائل نظامی که دیگر تبحر و تسلط ایشان مثالزدنی است. قطعا در مسائل نظامی حتی فرماندهان نظامی ما به اندازه ایشان تسلط ندارند. در هنر، ادبیات، تاریخ اسلام و در هر حوزه دیگری که فکرش را بکنید ایشان تسلط عجیبی دارند.
این لطف خداوند بود که خداوند ایشان را برای ما نگه دارد. پنج یا شش سال قبل در حیاط رهبری قدم میزدیم و من گزارش کاری را به ایشان میدادم. بحثی پیش آمد و من به ایشان گفتم که آقا یادتان هست آن روزی که شما را در مسجد ابوذر ترور کردند وقتی من به عیادت شما آمدم شما در همان حال بیحالی به من گفتید که علیالقاعده من باید رفته باشم، نمیدانم خدا با من چه کار دارد که مرا نگاه داشته است؟
من همین پنج شش سال پیش به ایشان میگفتم که آن روز شما فرمودید نمیدانم خدا برای چه مرا نگه داشته است، حالا به شما میگویم که خدا شما را برای امروز این ملت نگه داشت. اصلا ایشان با هیچ کسی قابل مقایسه نیست.
*با توجه به اینکه شما عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هستید و مجمع باید در روزهای آینده در قبال مصوبه ارجاعی مجلس در مورد تجمیع انتخابات تصمیمگیری کند. از طرف دیگر شورای نگهبان در مورد این تصمیم مجلس چند اشکال و ایراد تناقض با قانون اساسی را گرفته است. فکر میکنید فضای مجمع به سمت رد این مصوبه مجلس است یا تایید آن. ضمنا بفرمایید که شخصا درباره این مصوبه چه نظری دارید؟
آنجایی که بین شورای نگهبان و مجلس اختلاف است، ما نمیآییم در مجمع بگوییم که شورای نگهبان چرا اینگونه تشخیص داده است. وقتی ما میگوییم که در فلان مصوبه حق با مجلس است، معنای آن این نیست که شورای نگهبان درست تشخیص نداده است و ما حق هم نداریم که بیاییم در مجمع تشخیص بگوییم چرا شما مصوبهای را خلاف شرع یا قانون اساسی تشخیص دادهاید. این شان مجمع تشخیص مصلحت نیست. آنجایی که در نظام شانیت و وظیفه تشخیص خلاف بودن یا نبودن شرع و قانون اساسی را دارد، شورای نگهبان است.
کار مجمع این است که وقتی مصوبهای در تعامل مجلس و شورای نگهبان به نتیجه نرسید، قانون اساسی گفته که یک جایی باید فصلالخطاب باشد و حرف آخر را بزند. مجمع تشخیص مصلحت نظام که این وظیفه را برعهده دارد، میآید تشخیص میدهد که فلان مصوبه برای منافع ملی کشور مصلحت هست یا نه؟ اگر تشخیص داد که مصلحت است، ولو اینکه مصوبه خلاف قانون اساسی باشد و یا خلاف نظر شورای نگهبان باشد، این نافذ است و باید اجرایی شود.
در رابطه با تجمیع انتخابات نگاه کلی من این است که جو حاکم بر مجمع و دوستانی که من در مجمع میشناسم، این است که این تجمیع را مصلحت ندانند و به آن رای ندهند، یعنی مجمع تشخیص به احتمال قوی نظر شورای نگهبان را تایید میکند.
خود من هم همین نظر را دارم و این طرح را «خلاف مصلحت» میدانم. اولا باید مصلحت آنقدر قوی باشد که ما در مجمع بتوانیم بگوییم مصلحت به قدری بالاست که میارزد آدم کار خلاف قانون اساسی و خلاف شرع بعنوان ثانوی انجام دهد، در حالیکه برای تایید طرح تجمیع، مصلحت نیست که بر خلاف قانون اساسی و شرع رای دهیم.
طرح تجمیع انتخابات مجلس و ریاستجمهوری از نظر اجرایی هم اشکال دارد و خلاف مصلحت است، به خصوص در کشور ما که حزب نداریم و قاعده بازی سیاسی را نمیدانیم و هیچ اتفاق و رویداد سیاسی در کشور ما به دلیل عدم وجود ساختار و قاعده مشخص کار سیاسی قابل پیشبینی از نظر نحوه رخداد و نتیجه حاصله نیست، با این کیفیت اگر ما انتخابات ریاستجمهوری و مجلس را همزمان برگزار کنیم و ۲۹۰ نماینده یا اکثریت نمایندگان انتخابی صفرکیلومتر و تازهکار و بدون تجربه نمایندگی و غیر قابل پیشبینی از نظر سیاسی باشند و همزمان با آن یک رییسجمهور صفرکیلومتر غیرقابل پیشبینی هم انتخاب شود، ببینید اصحاب صفرکیلومتر و بدون تجربه، قوای مقننه و مجریه کشور را به کجا میبرند. حتی اگر همه این منتخبین، همسو هم باشند، کشور در یک دوره فترتی قرار میگیرد. این مشکلی است که کمتر به آن توجه شده است. به علاوه شما حساب کنید وقتی مجلسی آغاز به کار میکند تا حدود دو ماه جلسه واقعی ندارد، چرا که انتخابات هیات رییسه سنی، موقت و دائم و بعد از آنها تایید اعتبارنامههای نمایندگان مجلس، انتخابات کمیسیونهای مجلس و غیره زمان میبرد و اگر دولتی که همزمان رییس آن انتخاب شده است و حتی در همان روز اول هیات دولت خود را به مجلس معرفی کند، مجلس به دلیل آنچه بیان شد، نمیتواند درباره آنها تصمیمگیری کند.
اصلا تجمیع انتخابات ریاستجمهوری و مجلس امکانپذیر و عقلانی نیست.
*آیا مواردی بوده است که مجمع تشخیص مصلحت نظام به مواردی که تا این حد خلاف قانون اساسی بودهاند، رای داده باشد؟
برخی موارد را داشتهایم که مجمع به مواردی خلاف قانون اساسی رای داده است اما در آنها مصلحتی عام و بالاتر از خلاف قانون اساسی بودن آن مصوبه وجود داشته است که ارزش خلاف قانون اساسی عمل کردن را داشته است. اگر مجمع بخواهد به مصوبهای خلاف قانون اساسی رای بدهد، باید مصلحت چنین رایی آنقدر بالا باشد که ما برای آخرت و دنیای خود هم جواب داشته باشیم. این طرح نه تنها آن مصلحت را ندارد، بلکه خودش به دلایلی که گفتم، خلاف مصلحت هم هست.
این خلاف مصلحت است که ما به هر بهانهای قانون اساسی را لغو و نقض کنیم بلکه باید یک دلیل و مصلحت قوی برای این کار داشته باشیم.
*مقام معظم رهبری در طی دو سال اخیر بارها از فرصتی که برای مجموعه نیروهای انقلاب و نظام پیش آمده یاد کردهاند و به همه توصیه کردهاند که از این فرصت برای ارتقای مادی و معنوی کشور استفاده کنید. همسو با این به طور ویژهای از دولت حمایت و پشتیبانی کرده و به همه هم توصیه کردهاند که همینگونه عمل کنند. توصیه شما به نیروهای اصولگرا هم به اصولگرایانی که در تشکلهای مختلف هستند و هم به آن دسته از اصولگرایانی که در نهادهای مختلف و همچنین دولت هستند برای بهرهبرداری بهینه از این فرصت چیست؟
بهتر از همه توصیهها را خود آقا فرمودهاند. اما دیدگاه بنده این است که هیچ فرصت اینگونهای در کشور پیش نیامده است. در مجالس قبل که دو دوره از آنها را من خودم رییس بودهام و مجالس قبلی و بعدی هیچگاه چنین فرصتی پیش نیامده بود که مجلس و دولت اینقدر از نظر اعتقادی و اصولی همسو و همدل، همفکر و همعقیده و همه اصولگرا باشند. یعنی اکثریت قاطع مجلس و دولت اصولگرا هستند که همه از دل یک مجموعه به نام شورای هماهنگی نیروهای انقلاب درآمدند. این اقتضا میکند که بیش از همه زمانها اینها با هم هماهنگ باشند. این هماهنگ بودن را هم من تشریح کنم که معنای آن این نیست که اینها نسبت به وظایف خودشان کوتاه بیایند. بعضی اشتباه میکنند و وقتی میخواهند بگویند مجلس با دولت هماهنگ نیست میآیند میگویند ببینید در مجالس دیگر اینقدر سوال، استیضاح و تحقیق و تفحص نبود. این غلط است و اصلا این مبنا غلط است. اگر یک مجلس عدد میزان تحقیق و تفحصش از دولت یا استیضاح و سوالش از دیگر مجالس بیشتر است این دلیل بر ناهماهنگی و کارشکنی نیست. این دلیل بر آزاد بودن و زنده بودن مجلس است. شرایط اینگونه پیش آمده است.
در زمان ریاست خود من بر مجلس از نهادهای زیر مجموعه رهبری بیش از هر جای دیگری تحقیق و تفحص شد. صدا و سیما، بنیاد مستضعفان و غیره که همه زیر نظر مستقیم رهبری بودند. وقتی من میخواستم طرح تحقیق و تفحص را قبول کنم به امضاکنندگان طرح گفتم که من طرح را به یک شرط قبول میکنم و آن هم اینکه مقام معظم رهبری اجازه بدهند والا خلاف قانون اساسی است.
وقتی من رفتم خدمت ایشان و گفتم که آقا ما بنا داریم از بنیاد مستضعفان تحقیق و تفحص کنیم، آیا شما اجازه میفرمایید، از من پرسیدند مواد طرح شما چیست و وقتی من مواد طرح را ارائه کردم ایشان دو مورد هم به موارد تحقیق و تفحص افزودند و گفتند درباره این موارد هم تحقیق کنید و دقیق هم کارتان را انجام دهید. در مورد صدا و سیما هم چنین عمل کردند.
میخواهم بگویم این چیزها دلیل بر اختلاف و ناهماهنگی نیست. مجلس به وظیفه خود درست عمل کند. وقتی میگوییم با هم هماهنگ باشند نه باید مجلس وکیل الدوله باشد که منزلت و جایگاه مجلس لطمه بخورد. مجلس نباید علیالدوام موارد منفی عملکرد دولت را نادیده بگیرد و ثناگوی مطلق دولت باشد چرا که این منزلت مجلس را از بین میبرد و مردگی برای مجلس به ارمغان میآورد.
دولت هم به همین ترتیب باید عمل کند. دولت باید مجلس را تقویت کند و به مصوبات مجلس توجه کند و آنها را خوب اجرا کند.
دیگر اینکه اگر قرار است مجلس و دولت با هم اختلافی داشته باشند، چنانکه ما هم جلسات مشترک دولت و مجلس داشتیم بخشهای مختلف و اجزا و کل مجلس و دولت با هم بنشینند صحبت کنند و مسائل اختلافی را رفع کنند.
ما زمان آقای هاشمی رفسنجانی نظیر این مسائل را داشتیم. اگر یادتان باشد زمان آقای هاشمی یک بحث جدی بود. آن هم آقای هاشمی که رییسجمهور مقتدری بود. ما با دولت یک بحث اختلافی داشتیم که بر سر مساله تعدیل و تثبیت در اقتصاد بود و بحث خیلی داغی هم بود. ما طرفدار تثبیت بودیم و دولت طرفدار تعدیل. ما میگفتیم شیب این سیاست دولت تند است و مردم میبرند و لذا باید شیب آن را ملایم کرد و جلو رفت. اختلاف شدید بود ولی من و آقای هاشمی به این نتیجه رسیدیم تا ایشان کارشناسان خودش را دعوت کند و ما هم کارشناسان خود را از مرکز پژوهشها و کمیسیونهای اقتصادی و برنامه و بودجه مجلس بردیم و چند جلسه مفصل کارشناسی با هم داشتیم که از صبح تا ظهر ادامه داشت و بالاخره به جمعبندی رسیدیم و آقای هاشمی قانع شد و در جلسه رو به کارشناسان خودش کرد و گفت که ببینید من هر چه از اینها میشنوم میبینم که کارشناسیتر از شما حرف میزنند و مجلسیها حرف برای گفتن دارند و من نظر آنها را پذیرفتم. اینها دعوا نیست.
در یک جمله بگویم که میشود مجلس و دولت منزلت خود را چه همخط و همگن چه خلاف آن حفظ کنند اما در عین حال انتقاد بجا هم داشته باشند. مجلس به وظایف خودش هم از قبیل سوال، تحقیق و تفحص و استیضاح عمل کند ولی در عین حال طرفدار دولت هم باشد. اینها غیر قابل جمع نیستند. همه اینها بر میگردد به نیت، فکر و به آن هدفی که در این نقد، انتقاد و بحث بین دولت و مجلس میشود. اگر اخلاص باشد، اگر واقعا ملی فکر کنیم و اگر برای خدا کار کنیم حتی اگر مجلس و دولت همخط نباشند اما برای خدا کار کنند، سوال درستی بکنند و طرف مقابل هم پاسخ درست بدهند مشکلی نخواهند داشت.
*شما در مدت سپری شده از مجلس هفتم عملکرد آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بد نیست اما عملکرد آن را در بعضی زمینهها ضعیف ارزیابی میکنم.
*نسبت به چه چیزی ضعیف میدانید.
به نظرم اگر چه عملکرد آن خوب بوده و مصوبات آن هم خوب بوده و مقام معظم رهبری چند روز قبل این عملکرد را تایید فرمودند اما این تایید مطلق نیست. بالاخره عملکرد مجلس میتواند قابل نقد باشد و این با فرمایشات آقا درباره مجلس در تعارض نیست. من یکبار گفتم که در بین مجالسی که من خودم بودم و تجربه داشتم و حتی باقی مجالس این مجلس هفتم را و نیروهای آن را خیلی ارزشیتر از قبل میبینم اما یک مدّتی که از عملکرد آن گذشت احساس میکنم که مقداری ضعیف برخورد کردند.
*یک چیزی که اکنون در مجلس مشهود است این است که آدم احساس میکند فراکسیون اصولگرا رهبریت و انسجام خوبی ندارد که بتواند از همه نیروهای اصولگرا خوب استفاده کند و آنها را همافزایی کند و استفاده بهینه از توان آنها بکند.
اینها دیگر درون مجلس است و من آنجا نیستم و اینها را بلد نیستم.
*یک سوال خصوصی داریم که اگر خواستید درباره آن صحبت کنید. لطف کنید کمی هم درباره خانه و زندگی و بچههایتان و اینکه به چه کارهایی مشغول هستند، توضیح بدهید.
(با خنده)، خانه و زندگی کجایش را بگویم.
*توضیح دهید که آیا خودتان فعالیت اقتصادی دارید یا نه؟
من نه. فعالیت اقتصادی ندارم و حتی گاهی هم بوده که در بعضی از صندوقها، بنیادها و امثال آن از من درخواست کردند که عضو هیات امنای آنها یا بخشهای دیگر آنها بشوم که من پرهیز داشتم و نشدم.
زمانی ما یک بنیادی درست کرده بودیم به نام بنیاد شهید نوری که اساسنامه آن هم همه چیزش معلوم بود و آن را ثبت هم کردیم. بعد از یکی دو هفته دیدیم که زمزمههایی شد که آقای ناطقنوری هم یک بنیاد راه انداخته است و لذا زود رفتیم و آگهی دادیم و انحلال آن را اعلام کردیم.
کارمند مجمع هستم و همه سوابق دیگرم را به مجمع منتقل کردم و حقوق بگیر آنجا هستم. خانهای دارم که شهره آفاق و مبدا تاریخ است. در چیذر و منطقه فرمانیه است. زمانی یکی از روزنامهها زده بود که فرمان در فرمانیه این خیلی معروف شد.
اما من دو پسر دارم که از اول هم به آنها گفتهام که کارهای دولتی را به هیچ وجه قبول نکنید و کار آزاد داشته باشید که آن هم به خنسی خورده است. یک پسر من در دوبی زندگی میکند و در همانجا هم که هست خبری نیست و آه در بساط ندارد چرا که بیش از هر چیز مراعات حیثیت مرا میکند و اینها چوب ما را هم میخورند و هر کاری که بخواهند بکنند پسر آقای ناطقنوری هستند.
یک موقع این پسر من آمد گفت که بابا ما در بد موقعیتی قرار گرفتهایم و شانس خوبی نداشتهایم. من پرسیدم چرا گفت که برای آنکه یک زمانی میگفتند که فلانی آقازاده فلانی است طرف یک بادی هم در غبغب خود میانداخت اما الان که میگویند آقازاده همه میگویند شما هم آقازاده هستید و در زمان ما آقازادگی مصادف با یک فسق و فجوری شده و اسباب زحمت شده است.
پسر بزرگ من زندگی محدودی دارد و هیچ فعالیت ویژه اقتصادی هم ندارد و به اندازهای در میآورد که خودش را اداره کند برای اینکه مراعات مرا میکند.
پسر دوم من هم که همکلاس همین آقای توانگر سردبیر خبرگزاری شماست که خودشان گفتند. فوق لیسانس اقتصاد از دانشگاه تهران دارد. او هم چند سال قبل قرار شد یک کار مشخصی برای اداره زندگی خود دست و پا کند و لذا یک دفتر نمایندگی بیمه گرفت که بعد به دروغ گفتند که پسر ناطق یک شرکت بزرگ بیمه دارد ولی شرکت بیمه میلیاردها تومان پول میخواهد و با یک نمایندگی دفتر بیمه خیلی فاصله دارد. این دفتر را تا چند سال قبل داشت تا اینکه یک روز آمد پیش من و گفت که بابا اجازه بدهید من این را هم رد کنم چرا که اولا دست خیلی زیاد شده است و ثانیا من پسر شما هستم خیلی دستم باز نیست که بخواهم بروم با شرکتها وارد مذاکره شویم تا بیایند با ما کار کنند. این دفتر خرج خودش را هم در نمیآورد و اسم من و شما هم روی آن هست. لذا آن را هم رد کرد رفت و بعد با پولی که از آنجا دستش آمد با چند نفر شریک شد و رفتند یک جایی را گرفتند تا کار تولیدی بکنند. یک سولهای زدند تا کار کنند ولی این هم الان مانده روی دستشان و اخیرا آمد از من یک پولی گرفت و گفت که بابا ما این سرایداری که آنجا داریم الان بدون حقوق مانده و کار خودمان هم که به نتیجه نرسیده و دستمان خالی است. این وضع بچههای بنده است. هر کس سراغی از این دارد که بچههای من جایی سرمایهگذاری، پولی، رانتی، امکاناتی، بساطی یا هر چیز دیگری دارند میتوانند بیایند بگویند. این هم وضع ما.
*خیلی ممنون. اینها سوالات مردم بود.
بله من خودم هم خیلی تمایل داشتم که به این سوال آخر جواب بدهم.
منبع: خبرگزاری فارس
ارسال نظر