کتاب معمای فراوانی(۳۵)
دفن مفهوم دولت حداقلی
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
تعجبی ندارد که تناقضات و عدمتوافقات خصوصا در ارتباط با نرخ ارز، سیاستهای تعرفهای و مداخله دولت اغلب در بین گروههای داخلی بالا میگرفت.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
تعجبی ندارد که تناقضات و عدمتوافقات خصوصا در ارتباط با نرخ ارز، سیاستهای تعرفهای و مداخله دولت اغلب در بین گروههای داخلی بالا میگرفت. اما جایی که تقسیمبندیهایی از این نوع در سایر کشورهای آمریکای لاتین خصوصا آرژانتین عمده میشد، در ونزوئلا تحتالشعاع اثرات پخش شده رانت نفت قرار گرفت. در آغاز جنگ جهانی دوم، بازرگانی فعالیت اصلی غیرنفتی شده بود، طبقه جدید مسلط تجاری همچنین بر یک بخش تولید کوچک و بازار داخلی کنترل داشت.
تاثیر نزول کشاورزی و تاخیر در صنعتی شدن، در سطح انبوه نیز گسترده بود: مهمترین پدیده اجتماعی بین۱۹۲۰ و ۱۹۳۵، ظهور طبقات متوسط و (تاحدی کمتر) کارگران شهرنشین که منافعشان به عملکرد بخش نفت و به رابطه بالقوه خصمانه با آن متصل بود. کارگران روستایی در واکنش به از دست دادن مشاغل در روستاهایشان به سمت مشاغل پردرآمد در میادین نفتی یا اشتغال در پروژههای عمومی شهری روی آوردند. ضعف کشاورزی و جاذبه نفت، کشاورزان را مجبور به خروج از زمینهایشان کرد و ونزوئلا سریعترین نرخ شهرنشینی را در آمریکای لاتین تجربه کرد. کارگران نفتی نخستین پرولتاریای مدرن شدند اما ستیزهجویی بالقوه آنها به خاطر تعداد اندکشان همیشه فروکش میکرد (کمتر از بیست و ششهزار نفر). در مورد طبقه متوسط این گونه نبود که شاهد افزایش گروههای زمیندار و حقوقبگیر صنعتگران و کارکنان اداری در بخش خصوصی و در بوروکراسی دولتی که دریافتیهایشان از محل گردش دلارهای نفتی تامین میشد. اقتصاد نفتی یک هرم وارونه طبقات اجتماعی را ایجاد کرد که متفاوت از وضعیت بقیه آمریکای لاتین بود: تولید و گردش سریع دلارهای نفتی، نتیجه رانت و نه فعالیتهای مولد واقعی به معنای طبقه متوسط شهرنشین عمدتا غیر مولد بود که از یک طبقه کارگر به آهستگی رو به رشد پیشی میگرفت.
آمال و آرزوهای این طبقه متوسط شهرنشین بر عرصه سیاسی سایه افکند و منبع جدیترین مطالبات برای یک دولت مداخلهگر و پرکار شد. گومز موفق به مهار این نیروها از طریق رشد مخارج دولت و اعمال فشار و یارگیری شد، اما مرگ وی به دلایل طبیعی در ۱۹۳۵، انفجار آنی تقاضاهای مدتها سرکوب شده را باعث شد که هدف اولیهشان کسب منافع بیشتر از شرکتهای نفتی بینالمللی بود. نارضایتیها به شکل اعتصاب کارگران صنعت ملی نفت و تشکیل دو حزب سیاسی ملیگرا ابراز شد. در واکنش، نخستین قانون کار کشور به تصویب رسید، کارگران نفت هشت ساعت کار در روز به دست آوردند، حق اعتصاب به رسمیت شناخته شد و دستور برابری پرداختها بین کارگران داخلی و خارجی صادر شد. این شور و حال سیاسی در حالی که قادر به جان به در بردن از دور جدید سرکوب نبود، نشانه آگاهی متفاوتی درباره اهداف دولت بود. برای نخستین بار، از دولت انتظار میرفت ویژگی مولد و اجتماعی داشته باشد که در تضاد شدید با تشکیلات ضعیف مطلوب نظر شرکتهای خارجی و متحدان داخلی آنها بود، دولت وجود داشت نه صرفا برای تنظیم مناسبات اجتماعی بلکه همچنین تصحیح نواقص (نقاط ضعیف) توسعه از طریق توزیع عادلانه رانت نفت. این مفهوم در قانون اساسی جدید ۱۹۳۶ شکل قانونی یافت که اظهار میداشت وظیفه دولت «بسترسازی برای تولید و ایجاد شرایط کار،...با توجه به حمایت اجتماعی از کارگر و منافع اقتصادی کشور است.» (اصل۳۲)
اما اجماع گسترده برای نقش قانونی جدید برای دولت، فقط ناشی از بحران اقتصادی جنگ جهانی دوم بود. با اینکه طبقات متوسط و کارگر از قبل هم نظر مساعدی به افزایش وظایف تولیدی و توزیعی دولت داشتند، طبقه تجاری و مالی مسلط، میل وافر خویش به یک دولت لیبرال را حفظ نمودند تا اینکه بحران اقتصادی آنها را به غیر آن متقاعد ساخت.
کاهش موقت تولید نفت، کاهش سایر صادرات، و از هم گسیختگی بازارهای کشورهای توسعه یافته در حین جنگ - همراه با مطالبات روز افزون طبقه متوسط برای مخارج سلامت، آموزش و رفاه- خطرات اتکای انحصاری به نفت را کاملا آشکار ساخت. با ته کشیدن ذخایر خزانه، حسابهای دولتی لوپز کنتراس (۴۱-۱۹۳۵) و جانشین انتصابی وی مدینا آنگاریتا (۴۵-۱۹۴۱) کسری نشان میداد که بین ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۲ به اوج سی و نهمیلیون دلار رسید. این کسریها به رکود عمیق، کمبود کالاها، سختیهای بیشتر برای جمعیت، نارضایتی عمومی و خطر بیثباتی سیاسی تبدیل شد.
این بحران مالی، تغییر بنیادی در ایدئولوژی خرده پولدارهای تجاری نوظهور و در مفاهیم غالب دولتمداری ایجاد کرد. یک روشنفکر پرنفوذ به نام اوژنیو مندوزا که تحت تاثیر نوشتههای آرتورو اوسلار پیتری و وزیر عمران ژنرال مدینا بود شخصیتهای تجاری و مالی محافظه کار شروع به رویگردانی از دیدگاههای لیبرالی گذشته خویش کرده و علنا به حمایت از برنامهریزی، حمایت، دیوانسالاری و خدمات جدید از قبیل تامین اجتماعی و صنعتی شدن بر اساس منابع طبیعی فراوان کشور کردند. اسلار پیتری استدلال میآورد «مداخله دولت لازم است تا حداقل وضعیت طبیعی اقتصادی ونزوئلا حفظ شود. تنها دولت است که میتواند دلارهای نفتی را به بخش خصوصی هدایت کند و حمایتی فراهم سازد که نهایتا مبنای اقتصادی مولدی ایجاد میکند. با استفاده از کلماتی که بعدا شعار برای دموکراسی شد، او خواهان یارانههای دولتی به تولیدکنندگان محلی بود تا «نفت را ثمرده کنند.»
مفهوم دولت حداقلی یکبار و برای همیشه در یک همایش مهم بخش خصوصی در۱۹۴۴ مدفون شد همان سالی که انجمن فراگیر تجاری فدکامراس بنیانگذاری شد. اسلار پیتری استدلال نمود اگر ونزوئلا بخواهد جلوی سرکوب، جنگ داخلی و سوسیالیسم را بگیرد دولت مداخلهگر تنها گزینه واقعی برای آینده است. او غیرمستقیم از وارد کنندگان و متحدان شرکت نفتیشان انتقاد کرد که مخالف صنعتی شدن بودند و خواهان تعرفههای بیشتر برای رشد صنعت و وضع قانون برای حمایت از نیروی کار بود. بانکداران سرشناس کشور سرانجام از موضع شرکتهای بزرگ نفتی دل بریدند که طرفدار تجارت آزاد بودند و خیلی خوب میفهمیدند که مداخله دولت احتمالا در آینده به آنها هم خواهد رسید. آنها در مواجهه با ناآرامی مردمی، انتخابی نداشتند.
ارسال نظر