کتابمعمای فراوانی (۱۴)
رونق نفتی؛ الگوی مشترک اضمحلال اقتصادی
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
در ۱۹۸۸، نسبت بهره بدهی به صادرات در صادرکنندگان نفتی سرمایه ناکافی تقریبا به اوج ۳۹درصد رسید در مقایسه با تقریبا ۲۰درصد در مورد نسبت بهره بدهیها به کل صادرات تمام کشورهای در حال توسعه. در ۱۹۸۷، نسبت بدهی به GNP به اوج وحشتآور ۳/۶۵درصد در ونزوئلا و ۸/۱۱۲درصد در نیجریه رسید.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
در ۱۹۸۸، نسبت بهره بدهی به صادرات در صادرکنندگان نفتی سرمایه ناکافی تقریبا به اوج ۳۹درصد رسید در مقایسه با تقریبا ۲۰درصد در مورد نسبت بهره بدهیها به کل صادرات تمام کشورهای در حال توسعه. در ۱۹۸۷، نسبت بدهی به GNP به اوج وحشتآور ۳/۶۵درصد در ونزوئلا و ۸/۱۱۲درصد در نیجریه رسید. شاید حیرتآورترین مورد اندونزی، ونزوئلا و نیجریه باشند که با اینکه GNP تمام کشورهای در حال توسعه بین ۱۹۸۱ و ۱۹۸۶ تقریبا ۱۴درصد رشد کرد GNP این سه کشور طی همان دوره بین ۲۰ تا ۵۰درصد کاهش یافت. اثر چرخ دندهای ناگهانی بین فراوانی و رکود، عمیقا بر دولتهای نفتی تاثیر گذاشت. حقیقتا بسیاری از صادرکنندگان نفت که قادر به بهرهبرداری از قدرت اقتصادی تازه پیدا شده بودند شروع به ملی کردن صنایع نفت کرده یا درجه کنترل ملی بر نفت را از طریق مذاکره مجدد یا توافقات مشارکتی گسترش دادند. اما گسترش دولت مشکلگشای نارضایتیها نبود. ناتوانی در مدیریت سرمایهگذاریهای بزرگ مقیاس و توزیع گسترده در اقتصادهایی غیر قابل پیشبینی، همراه با سرخوردگی مردمی از عملکرد دولت، به بحرانها دامن میزد. در هر کشوری، جابهجایی از ذهنیت رونق به ریاضتکشی، از جنبه سیاسی ناگوار بود و به تغییر حکومتها یا تحولات سیاسی مهم منجر شد. جهت حرکت قابل پیشبینی نبود، انقلاب در ایران، آزاد سازی سیاسی در مکزیک، کودتای نظامی در نیجریه، تهدید جنگ داخلی در الجزایر و بحران دموکراسی در ونزوئلا. تنها استثناء اندونزی بود که ظاهرا باثباتتر از همتایان خود بود (اما این کشور نیز در اواخر دهه ۱۹۹۰ و پس از بحران مالی شرق دچار بیثباتی شدیدی شد). با وجود این تفاوتها، واضح است که رونق نفتی به الگوی مشترک اضمحلال اقتصادی و تباهی سیاسی منجر شد.
گردش علمی در اسپانیای قرن شانزدهم
بهرغم توصیفات بیماری هلندی، تبیین این نتایج مشترک به راحتی واضح نیست. اما تحلیل تاریخی تطبیقی، چندین راهنمای مهم ارایه میدهد. فقط یک رونق در تاریخ - که ناشی ازکشف طلا و نقره در قاره آمریکا بود - از حیث اندازه با ثروت سرشار نفتی ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ برابری میکند. دقیقا همانطورکه بازتوزیع ثروت نفت، نشانه دگرگونی دایمی در پویایی نظام سرمایهداری بینالملل بود، بر همین منوال خزاین صادر شده به اسپانیا، ماهیت قدرت سیاسی واقتصادی بینالملل را در قرن شانزدهم تغییر داد. تصاحب شمشهای طلا و نقره آمریکا، تماشاییترین نوع انباشت سرمایه تا آن تاریخ بود که به نظر آدم اسمیت «تا آن درجه از شکوه و عظمت بود که هرگز نمیتوانست به گونه دیگر به دست آید.» جان مینارد کینز نوشت: «در این سالهای طلایی، سرمایهداری مدرن بدنیا آمد.»
البته تفاوتهای عمیق بین اسپانیای قرن شانزدهم و صادرکنندگان نفت امروز وجود دارد. یکی اینکه زوال بلندمدت اسپانیا در پایان عصر هابسوبرگ که بسیار تاثرآور بود به هیچ وجه امری مفروض برای صادرکنندگان کنونی نفت نیست. به علاوه این موارد در لحظات تاریخی متفاوتی اتفاق افتاده و برای کالاهای متفاوتی است. اسپانیا در نظام بینالمللی یک دولت غالب بود در حالیکه صادرکنندگان نفت درحاشیه هستند. نوع رژیم تفاوت داشت همان طور که اهداف دولت فرق میکرد: مشغله اسپانیا ساختن امپراتوری از طریق جنگ بود که نقطه اشتراکی با حرکت جاری صادرکنندگان نفت به بهرهدهی نفت ندارد. با اینحال اشتراکات قانعکننده بوده و فرصت منحصر بفردی فراهم میکند تا تبیینها برای رفتار دولتها طی دوره رونق را کشف کنیم.
تاثیر قرن طلایی در اسپانیا - کشوری که مستقیما ثروت دنیای جدید را تصاحب نمود - ماجرای موازی رونق و نزول، در عصری متفاوت بوده و دوره زمانی بیشتری را پوشش میدهد. اسپانیای تحت سلطنت هابسبورگ رشد نمود و ایتالیای جنوبی، پرتقال، کشورهای بنلوکس و بخشهایی از فرانسه و آلمان کنونی را در بر میگرفت. با اینحال حتی قبل از اینکه هجوم شمشهای قیمتی آهسته شود، امپراتوری اسپانیا به آهستگی وارد مرحله سقوط اقتصادی و سیاسی میشد. در ۱۵۸۸ هنگامی که بقیه اروپا تلوتلوخوران به سمت توسعه حرکت میکرد، اسپانیا عقبتر از بقیه مانده و امید اندکی وجود داشت که جایگاه پیشین خود به عنوان بازیگر اصلی در جهان را بازیابد. صادرکنندگان نفت درسی جالب و گیرا باید بگیرند: حتی اسپانیا- که رهبر نظام جهانی بود - قادر به مدیریت ثروت عظیم ناشی از رانت منابع نبود.
رونق شمش طلا از حیث بزرگی با طلای سیاه شباهت داشت. از۱۵۰۳ تا ۱۵۹۵، خزاین قاره آمریکا با جریانی فراینده به اروپا سرازیر شد. نخستین محموله شامل طلا و نقره بود. در۱۵۵۰ فقط نقره حمل میشد. دو ویژگی رونق طلا و نقره که مشابهتی با رونق نفتی دارند عبارتند از ۱) این رونق برای یک دوره زمانی قابل توجه دوام آورد همانطور که خواهیم دید برای نفت هم اینگونه بود و ۲) در این رونق کالایی پایدار، رونقهای کوتاه فوقالعادهای وجود داشت از قبیل افزایش ده برابری نقره در ۱۵۷۱ به خاطر فرایند آمیختن جیوه که در معادن غنی پوتوسی به کار میرفت. این رونقهای کوتاه، همانند افزایش قیمت نفت در ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ بود.
طلا و نقرهای که به درون ساختارهای نهادی اسپانیا ریخته شد، تا حدودی قابل مقایسه با ساختارهای نهادی کشورهای صادرکننده نفت چند قرن بعد بود. مهمترین ویژگی این بود که دولت - قدرتمند اما توسعهنیافته- دریافتکننده اصلی ثروت از دنیای جدید بود. دقیقا همانطور که نفت از طریق رسم، سنت یا قانون در مالکیت دولت بود، همه گنجینههای کشف شده در مستعمرات قانونا به پادشاه تعلق داشت. بنا بر این دولت اسپانیا مثل همتایان نفتی، فاقد تمایز بنیادی بین نقش اقتصادی و سیاسی خود بود، ویژگی که برای سرنوشت نهایی آن بسیار حیاتی است.
دولتی که این درآمدها را دریافت میکرد به نظر قوی میآمد. رونق شمش طلا با ازدواج سیاسی قدرتمند فردیناند و ایزاپلا مصادف گشت که نهایتا قلمرو ملی را متحد ساخت و دکترین برتری واقعی را به وجود آورد که به معنای قدرت مطلقه پادشاه بود.
ارسال نظر