دین و عملکرد اقتصاد - ۲۵ اردیبهشت ۸۶
مترجم: علی سرزعیم
بخش دوم
گفتار زیر بخشی از تحقیق رابرت بارو، استاد دانشگاه هاروارد با موضوع دین و عملکرد اقتصادی است. وی در این تحقیق به بررسی رابطه میان دین و متغیرهای اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی پرداخته است. در گفتار زیر بخش‌های اصلی تحقیق خلاصه شده و نتایج تجربی به دست آمده، مطرح شده است. بخش اول این مقاله دیروز در همین صفحه منعکس شد.

طبیعت اطلاعات
اجازه دهید چند کلمه ای هم در مورد داده‌هایی که مورد استفاده قرار داده‌ایم سخن بگویم. (به جدول 1 بنگرید) اینها بخشی از متغیرهایی است که مورد بحث قرار دادم.
متغیر اول شاخصی است که نشان می‌دهد آیا در سال ۱۹۷۰ کشوری دارای دین رسمی‌بوده است یا نه. در اکثر موارد جواب خیلی روشن است. تنها برخی از نمونه‌ها قابل مناقشه است. به عنوان مثال بسیاری معتقدند که ایتالیا و اسپانیا در حوالی سال‌های ۱۹۷۰ فاقد ادیان تثبیت شده بودند. پس از تغییر رژیم در آنها لیبرالیزاسیون فراوانی انجام شد. اما ما آنها را کماکان جزو کشورهایی دسته بندی کردیم که دارای مذهب رسمی‌کاتولیک هستند.
متغیر دیگر این است که آیا دولت بازار دین را به همان صورتی که توصیف کردم تنظیم می‌کند؟ ستون آخر متغیر دیگری است که در رویکرد بازار مذهب از اهمیت بسزایی برخوردار است و آنهم میزان تنوع موجود در کشور نسبت به وجود فرقه‌ها و انجمن‌های مذهبی وفادار به مذاهب مختلف است.
به عنوان مثال اگر یکی از کشورهای اسکاندیناوی را در نظر بگیرید، بخش بزرگی از جمعیت خواهند گفت که دین ندارند. با اینحال اگر کسانی را که می‌گویند به نوعی از دینداری قائل‌اند در نظر بگیرید، مشخص می‌شود که اکثر آنها لوتری هستند. در آنجا کثرت گرایی دینی اندکی وجود دارد زیرا اکثر کسانی که به یک دین گرایش دارند، شبیه هم هستند. به عنوان مثال در ترکیه، همه مسلمانند. این وضعیت در همه کشورهای مسلمان به جز مالزی وجود دارد. در مالزی هم بخش بزرگی از جمعیت مسلمان هستند.
کشورهای کاتولیک زیادی که در کاتولیک بودن خیلی جدی و متعصب هستند نظیر ایرلند، اسپانیا و بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی. در این کشورها شاخص کثرت گرایی دینی نزدیک به صفر است. به عنوان مثال ایتالیا در این شاخص تقریبا صفر است به این معنی که در آنجا هر کس که اذعان به مذهبی بودن کند، کاتولیک خواهد بود. در مقابل کشورهای بسیاری وجود دارند که تنوع مذهبی زیادی دارند. آمریکا نمونه معروفی از این دست است. در آمریکا ادیان زیادی حضور دارند: کاتولیک، پروتستان و غیره. آلمان، نمونه جالبی است که در آن نسبت کاتولیک به پروتستان 50/50 است. این امر موجب شده تا کثرت گرایی معقولی در آنجا بر حسب تعریفی که از آن ارائه کردیم ایجاد شود. ممکن است فکر کنید بودن دو دین که هر کدام داعیه (حقانیت) جداگانه‌ای دارند متفاوت از وضعیتی است که تعداد زیادی دین حضور داشته باشند. لذا مساله کثرتگرایی را به اشکال گوناگون می‌توان اندازه گیری کرد. ما تصور می‌کنیم که کثرت گرایی دینی موجب می‌شود تا بازار دین کاراتر عمل کند و در نهایت افراد را دیندارتر کند.
تا الان مروری کلی بر مساله اطلاعات داشتیم. حال اجازه دهید که برخی یافته‌های تحقیق را نیز عرضه کنم. ما به طیف وسیعی از کشورها در مقاطع زمانی مختلف نگاه کردیم اما داده‌های مربوط به دیانت مردم تنها در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ فراهم شد. ما به طور خاص به بررسی این مساله پرداختیم که چه عواملی بر میزان شرکت در کلیسا و دیگر شعایر دینی و همچنین میزان اعتقاد به مفاهیم مذهبی موثر هستند.
یافته‌ها
یکی از یافته‌های مهم تحقیق با نگاه به توسعه اقتصادی به عنوان یک شاخص که از طریق درآمد سرانه مشخص می‌شود، به دست می‌آید. این الگو به روشنی قابل تشخیص است که سطح توسعه اقتصادی و افزایش درآمد سرانه با کاهش میزان شاخص‌های دینی همراه است. چنین رابطه‌ای هم در مورد میزان شرکت در مراسم مذهبی و هم بر حسب شاخص‌های اعتقادات مذهبی برقرار است. از این رو به اعتقاد من دیدگاه سکولاریزم تا حد زیادی درست است. شواهد کلی که از مجموع این کشورها به دست آمده موید آن است که کشورهای غنی تر کمتر مذهبی هستند. ما در مقاله خود به این بحث نیز پرداختیم که جهت علیت از سوی توسعه اقتصادی به سمت شاخص‌های دینی است. یعنی با ثروتمندتر شدن شاخص‌های دینی تضعیف می‌شود اما عکس این حالت بر قرار نیست. شاید به نظر رسد که حالت معکوس یعنی از دینداری به توسعه اقتصادی هم برقرار است اما ما واقعا فکر می‌کنیم که این آثار که ما بررسی کردیم نشان می‌دهد جهت رابطه تنها از سوی توسعه اقتصادی به سمت دینداری است. ما شواهدی داریم که موید ادعای ماست.
تا اینجای کار نتیجه به دست آمده شبیه دیدگاه سکولاریزم است اما شدت این رابطه خیلی قوی نیست. از نظر کمی، این رابطه به حدی نیست که بتواند تفاوت کشورها از حیث مذهبی بودن را توضیح دهد. البته آمریکا کاملا خارج از این رابطه قرار می‌گیرد. چه بر حسب شاخص شرکت در کلیسا و چه بر حسب شاخص اعتقادات مذهبی، آمریکا از آنچه به نظر می‌رسد مذهبی‌تر است.
حال به دیگر نتایج تحقیق بپردازیم. ما تبعات وجود یک دین رسمی‌دولتی را مورد بررسی قرار دادیم. به طور خالص وجود آن هم در شاخص اعتقادات مذهبی و هم در میزان شرکت در کلیسا اثر مثبتی داشته است. تا حدی این نتیجه مخالف آن چیزی است که آدام اسمیت گفته بود. آدام اسمیت گفته بود که وجود دین رسمی‌دولتی موجب ایجاد انحصار و کاهش خدمات مذهبی و کاهش شرکت در مراسم مذهبی می‌شود. او این برداشت خود را با توجه به کلیسای انگلیکن در انگلیس به دست آورده بود.
با این حال ما دریافتیم که رابطه ای مثبت میان آنها برقرار است. از نظر ما دلیل آن این است که وقتی دین رسمی‌ و دولتی می‌شود سوبسیدهای فراوانی برای فعالیت‌های مذهبی به اشکال مختلف دریافت می‌کند. من معتقدم هر اقتصاددانی از جمله آدام اسمیت قبول دارد که مصرف کالایی که سوبسید دارد بیشتر از کالایی که سوبسید ندارد خواهد بود کما اینکه مصرف کالایی که مالیات بر آن بسته شده کاهش می‌یابد.
اما در راستای دیدگاه‌های آدام اسمیت دریافتیم که مداخلات دولت در بازار مذهب اثرهای منفی هم بر میزان اعتقادات مذهبی و هم بر میزان شرکت در مراسم مذهبی دارد. این نتیجه کاملا با پیش‌بینی آدام اسمیت سازگار است.
یافته دیگری که با یافته‌های قبل و همچین با مدل بازار مذهب سازگار است، کثرت گرایی دینی با دیانت بیشتر، شرکت بیشتر در مراسم مذهبی و اعتقادات مذهبی قویتری همراه است. این نتیجه با این دیدگاه سازگار است که رقابت و انتخاب‌های بیشتر نتایج بهتر و پایدارتری ایجاد می‌کند.
آثار کمونیسم
ما در تحقیق خود دریافتیم که رژیم‌های کمونیستی آثار منفی بر میزان دیانت مردم داشتند. البته این الگو کاملا بستگی به این دارد که مردم در چه شرایطی به سوالات پرسشنامه پاسخ گفته‌اند. با اینحال من فرض می‌کنم که داده‌های جمع شده کاملا دقیق است. از این زاویه رژیم‌های کمونیستی، در عرضه کمونیسم به عنوان یک دین جایگزین و امحاء ادیان موجود موفق بوده اند. در همین رابطه باید گفت که با فروپاشی رژیم‌های کمونیستی موج احیاء دین ایجاد شده است. به طور تخمینی می‌توان گفت که با گذشت 10 سال از این فروپاشی ساکنین این کشورها از نیمی‌از مسیر بی دینی به سمت دین برگشته‌اند.
البته باید لهستان را از این حیث یک استثنا قلمداد کرد. لهستان تنها کشور کمونیستی بود که حتی قبل از فروپاشی نیز شدیدا مذهبی باقی ماند. لهستان و ایرلند مذهبی‌ترین کشورهای اروپا به شمار می‌آیند. با سقوط کمونیسم در لهستان، دیانت نیز در لهستان فروکش کرد. این وضعیت بر خلاف الگویی است که مشاهده کردیم یعنی احیاء مذهب پس از فروپاشی کمونیسم.
اجازه دهید قبل از ادامه بحث، کمی‌در مورد این یافته‌ها صحبت کنیم. این تحقیق نمونه‌ای است که نشان می‌دهد با کارهای تجربی در مورد چه چیزهایی می‌توان سخن گفت و در مورد چه مسائلی نمی‌توان سخن گفت. با استفاده از داده‌های پیمایش ارزش‌های جهانی از سال 1990 من به سنجش دو شاخص پرداختم. یکی شاخص شرکت در مراسم مذهبی است که بر حسب اینکه چند‌درصد مردم یک کشور گفته‌اند که حداقل ماهی یکبار به کلیسا می‌روند.
شاخص دوم که از پیمایش جهانی درست شد برای سنجش اعتقادات مذهبی بود. برای این مقصود در مورد اعتقاد به وجود بهشت از مردم سوال شد. شاخص بر حسب‌درصدی از مردم که جواب مثبت به این سوال دادند طراحی شد. با توجه به تعداد کشورهایی که اطلاعات لازم را در مورد آن داشتیم، با توجه به متغیرهایی چون سطح توسعه اقتصادی و وجود دین رسمی‌دولتی، مدل تخمین‌هایی را در مورد میزان اعتقادات مذهبی و شرکت در مراسم به دست می‌دهد.
یک نکته مهم این است که آمریکا واقعا یک استثنا در این قضیه به حساب می‌آید. به عنوان مثال‌درصد کسانی که گفته‌اند حداقل ماهی یکبار به کلیسا می‌روند به 58‌درصد می‌رسد که رقم بسیار بالایی است خصوصا در میان کشورهای ثروتمند.
در حالی که مدل پیش‌بینی می‌کرد این رقم باید ۳۶‌درصد باشد. لذا مدل نمی‌تواند نمونه آمریکا را به درستی تحلیل کند. درحالی که بر اساس اطلاعات جهانی وسیع‌تر، درآمدهای بالاتر همراه با دیانت کمتر بود. لذا ایالات متحده چندان با این تحلیل‌ها جور در نمی‌آید.همین مساله در مورد اعتقادات مذهبی نیز مطرح است.
در مورد موضوع خاص بهشت، ‌درصد اعتقاد آمریکایی‌ها بسیار بالا است. 87‌درصد گفته‌اند که به وجود بهشت (و جهنم) اعتقاد دارند که از مقایسه با کشورهای دیگر مشخص می‌شود که رقم بسیار بالایی است. در حالی که مدل پیش‌بینی می‌کند که این رقم باید 57‌درصد باشد لذا بازهم آمریکا خارج از دامنه شمول این مدل قرار می‌گیرد.
به همین شکل لهستان نیز خارج از این الگوها است. در سال ۱۹۹۰ قریب به ۸۵‌درصد لهستانی‌ها حداقل ماهی یک بار در کلیسا شرکت می‌کردند در حالی که مدل چنین چیزی را به هیچ وجه پیش‌بینی نمی‌کرد.
برخی معتقدند که کلیسا در جامعه لهستانی کارکردهای بسیار ویژه‌ای دارد و به همین دلیل میزان شرکت در کلیسا بسیار زیاد است. به اعتقاد من این تحلیل خیلی قوی نیست.
ما تلاش کردیم شاخص توسعه اقتصادی را به چند شاخص دیگر بشکنیم. به جای تمرکز بر تولید ناخالص داخلی سرانه فاکتورهایی را در نظر گرفتیم که در مسیر توسعه اقتصادی افزایش می‌یابد. به عنوان مثال، هرچه کشورها ثروتمندتر می‌شوند، سطح تحصیلات مردم، شهرنشینی و بهداشت (میزان امید به زندگی) نیز بالاتر می‌رود و نرخ باروری کاهش می‌یابد. لذا‌درصدی از جامعه که کودکان باشند کاهش می‌یابد چرا که مردم ثروتمندتر می‌شوند و سهم بیشتری از جمعیت را افراد مسن تشکیل خواهند داد.
من این شاخص‌ها را ذکر کردم چون بسیاری از مدل‌هایی که مقوله دیانت را توضیح می‌دهند بر این متغیرها متمرکز هستند. یعنی شاخص‌هایی چون آموزش، شهرنشینی، میزان امید به زندگی، سن و غیره و اینکه آیا شما بچه دارید یا نه. اگر با این شاخص‌ها به آمریکا نگاه کنیم، مدل با اطلاعات آمریکا سازگارتر خواهد بود.
مشکل این تحلیل این است که اگر با این شاخص‌ها به سنجش توسعه اقتصادی بپردازیم، در مورد اینکه آیا توسعه اقتصادی بر میزان دینداری موثر است یا برعکس وضعیت مبهم‌تر می‌شود در حالی که من متقاعد شده‌ام که چنین رابطه به شرحی که گفته شد وجود دارد. به عنوان مثال معمولا گفته می‌شود که باروری و بهداشت و آموزش متاثر از باورهای مذهبی هستند. اگر شاخص‌های ریزتر و جزئی تر را به کار بگیریم چنین رابطه‌ای دیده می‌شود اما در مورد رابطه‌ای علی آن کمتر می‌توان مطمئن بود.
دیانت و عملکرد اقتصادی
حال به بخش دیگری از تحلیل خود می‌پردازیم که در آن به این سوال پرداخته می‌شود که چگونه دینداری بر عملکرد اقتصادی و متغیرهای دیگری چون ساختار سیاسی و دمکراسی تاثیر می‌گذارد؟ ما شاخص رشد اقتصادی کشورها را بر حسب‌درصد تغییرات در تولید ناخالص داخلی آنها تعریف کردیم. این بخشی از تحقیقی بود که حدود ۱۰-۱۲ سال قبل روی آن کار می‌کردم و بر اساس آن در مورد عواملی که بر رشد اقتصادی موثر هستند و چرا برخی کشورها سریع‌تر رشد می‌کنند، اطلاعاتی کسب کردم.
حال می‌خواهم همان تحلیل را تعمیم داده و به بررسی این مساله بپردازم که آیا متغیرهای فرهنگی و خصوصا دین بر رشد اقتصادی موثر هستند یا نه؟ من متغیرهای دیگری که بر رشد اقتصادی موثر هستند را ثابت می‌گیرم تا ببینیم که آیا دینداری به طور مستقل اثرخاصی بر رشد اقتصادی دارد یا نه. این دقیقا آن چیزی است که به دنبال بررسی آن بودم.
به عبارت دیگر، این تحقیق سنجش ادعایی است که ماکس وبر صد سال قبل مطرح کرده بود. در سنجش اثر دینداری بر رشد اقتصادی هر دو شاخص دینداری یعنی میزان شرکت در مراسم مذهبی و میزان اعتقادات مذهبی را بکار گرفتم. مقصود از اعتقادات مذهبی همان اعتقاد به حیات پس ازمرگ، بهشت، دوزخ و مسائلی از این دست است. از نظر مفهومی ‌فرض کردیم که اگر دین بخواهد بر عملکرد اقتصادی موثر باشد اینکار از خلال اعتقاداتی که بر خصوصیات رفتاری و شخصیتی نظیر اخلاق کار، صداقت و مسائلی از این دست موثر هستند انجام می‌شود. من در این رویکرد به اعتقادات مذهبی به عنوان مهمترین خروجی دین که می‌تواند بر عملکرد اقتصادی موثر باشد می‌نگرم. به عنوان مثال ممکن است که ادیان رسمی‌یا چیزهای دیگر بر اعتقادات افراد موثر باشند و این تاثیر در جهت تقویت کارایی و رشد باشد.


منبع: www.Rastak.com