نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

در نهایت، این بررسی زیرمجموعه‌ای از این صادر‌کنندگان سرمایه ناکافی را در بر ‌می‌گیرد که به دلیل سهم بیشتر از تولید جهانی انتخاب شده‌اند‌: الجزایر، اندونزی، ایران، نیجریه و ونزوئلا. نروژ نیز به منظور مقایسه با یک کشور توسعه‌یافته شامل شده است. کامرون، گابون، اکوادور، سوریه، عمان، مصر، ترینیداد و توباگو حذف شده‌اند چون سهم آنها از تولید جهانی ناچیز است (کمتر از ۵/۰‌درصد) و گنجاندن آنها فقط این بررسی را حجیم می‌سازد. چون رونق نفتی مکزیک بعد از رونق کشورهای اوپک اتفاق افتاد و نتیجه کشفیات و نه جهش قیمت بود، چرخه رونق و رکود آن در زمان متفاوتی از چرخه سایر صادر‌کنندگان نفت سرمایه ناکافی اتفاق افتاد و بخشی از همان مجموعه مقایسه‌ها نیست. با این‌حال استدلال من به توضیح بحران سیاسی و اقتصادی معاصر مکزیک کمک می‌کند و داده‌های مکزیک را در پیوست آماری آورده‌ایم که نشان دهیم تجربه آن چگونه مشابه بوده است.

طرح تحقیق برای مقایسه‌های بین منطقه‌ای

در این بررسی از چند روش تطبیقی استفاده می‌شود در بخش اول «‌کالاها، رونق‌ها و دولت‌ها‌» استدلال کلی کتاب را با طرح پرسش کلاسیکی جان استوارت میل معلوم می‌سازیم: چگونه می‌توان وقوع مکرر الگوهای مشابه درکشورهای مختلف را توضیح داد‌؟ فصل ۲ به اثبات می‌رساند که نتایج صادر‌کنندگان سرمایه ناکافی حقیقتا با کمال شگفتی مشابه است، سپس تجربه آنها را با تجربه اسپانیا طی دوران رونق طلا و نقره قرن شانزدهم مقایسه می‌کند تا ابزار شناخت و کشف جهت یافتن پاسخ به پرسش میل باشد. من به جای اینکه از طرح تحقیق کلی‌تر «‌شبیه‌ترین نظام‌ها‌» استفاده کنم روش توافق به متضادترین موارد را بکار می‌برم. این روش از مزیت جلوگیری از زیاده اطمینان که در رویکردهای شبیه‌ترین نظام وجود دارد برخوردار است که در نهایت به محققان امکان طبقه‌بندی عوامل علی را نمی‌دهد. فصل ۳ که فصل نظری اصلی است روش توافق میل را با این ادعا بکار می‌گیرد که کلید شباهت نتایج در کشورهای صادر‌کننده نفت باید به خاطر شیوه‌ای باشد که نفت، تنها وجه اشتراک بنیادی، محیط نهادی را دگرگون می‌سازد.

بخش II «‌دموکراسی ونزوئلایی در منگنه‌» متکی به یک بررسی موردی مفصل از روابط علت و معلولی مشخص از استدلال کلی مربوط به دولت‌های نفتی است. چون استدلال من عمدتا از درک و شناخت مورد ونزوئلا به وجود آمد، آن را نباید یک «‌آزمون‌» نگریست. با اینکه چارچوب مفهومی این بخش برای مقایسه با دیگر موارد در فصل ۹ تهیه شده است تمرکز بر یک مورد به قصد ‌ارائه پیچیدگی و تعین تاریخی در رابطه با ساختار‌بندی نهادی انتخاب بوده است که در بقیه کتاب عملی نیست.

ونزوئلا به عنوان یک «‌مورد تعیین‌کننده‌» از چند جنبه ‌ارائه شده است. قبل از بی‌ثباتی ناگهانی دموکراسی در ۱۹۹۲، به نظر می‌رسید بسیاری پیش شرط‌ها برای حل چالش رونق نفتی و بنابر‌این بیشترین پتانسیل برای به چالش کشیدن مؤثر‌ تزی که در اینجا شرح و بسط دادیم وجود داشته باشد. دولت ونزوئلا قدیمی‌ترین صادرکننده بزرگ نفت در دنیای درحال توسعه (حتی قبل از ورود مجدد مکزیک به بازار بین‌المللی)، برخلاف نیجریه یا سایر تازه‌واردها، قادر به انباشت تجربه ارزشمند در موضوعات نفتی بوده است. این بنیانگذار اوپک با موفقیت سهم فزاینده‌ای از این محصول جهانی را از نظام بین‌المللی گرفت که نرخ‌های رشد بالایی را اجازه داد. صنعتی شدن، یک ‌طبقه متوسط تحصیلکرده بزرگ بوجود آورد و شهروندان از نظام حزبی رقابتی برخوردار شدند. با کنار گذاشتن همتایان صادر‌کننده نفت خاورمیانه‌ای و آفریقایی، ونزوئلا ظاهرا طبیعی‌ترین انتخاب بود تا استفاده مفیدی از ثروت باد‌آورده نفتی بکند.

در متن آمریکای لاتین، ونزوئلا یک مورد تعیین‌کننده به دلیل دیگر است‌: تجربه ونزوئلا این ادعا را آزمون می‌کند که صدور نفت به الگوی توسعه‌ای کمک می‌کند که تفاوت قابل توجهی با سایر خط سیرهای توسعه‌ای دارد. در مقایسه‌های منطقه‌ای، ونزوئلا قبل از دهه ۱۹۹۰ یک متغیر پرت بود، با رشد معمولا قوی و بیش از سی و پنج سال دموکراسی، برجسته‌ترین نشانه مسیری متمایز از عملکردهای غیر‌یکنواخت و دوره‌های اقتدارگرایی بوروکراتیک همسایگان بود. اکثر پژوهشگران آمریکای شمالی، این «‌استثنا بودن‌» را فقط به عوامل سیاسی منتسب می‌کنند‌: انتخابات منظم، احزاب سیاسی پایدار و سطح غیرمعمول حکومت‌داری که از ویژگی آن پیمان‌سازی است. استدلال من این تبیین را ناقص دانسته و در عوض ادعا می‌کند دسترسی به رانت نفت که از طریق دولت نفتی تقسیم می‌شود، تبیین درست‌تری از ثبات غیر‌معمول رژیم ونزوئلا و نیز شکنندگی نهادی از ۱۹۸۹ به بعد ‌ارائه می‌دهد.

فصل ۴ تعامل بین توسعه با محوریت نفت و تغییر نهادی در ونزوئلا را با تحلیل پدیدآمدن تاریخی دولت نفتی طی مقطع حساس ناشی از ورود شرکت‌های نفتی خارجی بررسی می‌کند. فصل ۵ شاخه‌های ادغام‌شدن این دولت با یک «‌دموکراسی پیمانی‌» طی دومین مقطع حساس گذار رژیم را بحث می‌کند. فصول ۶ و ۷ سطح تحلیل را از پارامترهای دولت، رژیم و مدل اقتصادی به تصمیم‌گیری حکومت پس از رونق نفتی ۱۹۷۳ تغییر داده و بر شیوه‌ای تاکید می‌ورزد که واکنش‌های نخستین کابینه کارلوس آندراس پرز با «نهادهای نفتی‌ساخته» از گذشته مشخص شد. فصل ۸ به سطح ساختاری بازگشته و تعدیلات دردناک سیاسی و اقتصادی در جریان گذار از مدل توسعه رانتیر به پس از رانتیر را بررسی می‌کند.

بخش III، «‌تاثیر رونق نفتی بر کشورهای صادرکننده نفت‌» اثر رونق‌ها را از منظر تطبیقی بررسی می‌کند. فصل ۹ ترکیبی از داده‌های آماری و مقایسات ساختارمند را برای کشف شباهت‌ها و تفاوت‌ها در نتایج اقتصادی و سیاسی صادرکنندگان نفت سرمایه ناکافی به کار می‌گیرد. این فصل توجه ویژه‌ای به اندونزی کرده که در بسیاری از شاخص‌ها، بهتر از همتایان عمل کرده است و تجربه یک کشور توسعه‌یافته، نروژ معرفی می‌شود تا شباهت‌ها و تفاوت‌ها در رفتار سیاست‌گذارانش روشن شود. فصل ۱۰ با بررسی مجدد اسپانیا و ونزوئلا و تحلیل اهمیت تفاوت‌های رژیم و نگاه به اثرات بلندمدت وابستگی به نفت بر نتایج اقتصادی و ساختاربندی انتخاب به پایان می‌رسد.