موسیقی من هدف دارد

رسول ترابی -بعد از چهار سال بی‌خبری و دور نگهداشتن خودش از موسیقی ، فضا ، جامعه موسیقی و بعد از کوچ معنی‌دارش به کیش ، تصمیم گرفت ، باز در حال و هوای موسیقی آفتابی شد و «قصه نگفته»‌اش را بگوید تا هرکسی که دوست دارد بشنود. حسین زمان سال‌ها است به جزیره کیش رفته و برای دل خودش در آنجا زندگی می‌کند. او استاد مخابرات، الکترونیک و کامپیوتر دانشگاه کیش و جزو هیات‌علمی آن دانشگاه است. شنا در خلیج فارس و تمرین روزانه موسیقی و آواز و مطالعه جزو برنامه‌های همیشگی او هستند.

او در طول سال فرصت کمی برای حضور در تهران دارد و در یکی از همین فرصت‌های کم با چهره‌ای که به نسبت چند سال گذشته هیچ تغییری نکرده روبه‌رویم نشسته است و از تغییرات درونی و تفکری‌اش در این چند سال می‌گوید و از اینکه اصلا دوست ندارد ، نمی‌خواهد ، حتی قبول ندارد که سیاسی باشد و به او بگویند خواننده سیاسی. آن روز‌هایی که او از موسیقی کناره گرفت و به کیش رفت چند دلیل برای توضیح عکس‌العملش آورد، دلایلی که او هنوز هم به آنها اعتقاد دارد او تغییر کردن رفتار برخی‌ها را دلیل بازگشت دوباره‌اش به عرصه موسیقی و انتشار آلبوم «قصه نگفته» اعلام می‌کند: زمانی که مسوولان جدید مرکز صدا و سیما و موسیقی حسن‌نیتشان را نشان دادند و پیشنهاد همکاری مجدد و دوباره را مطرح کردند، پذیرفتم که همکاری داشته باشم. به همین دلیل ارائه این آلبوم از شرکت سروش انجام گرفت. شاید این اولین گام من در قبال حسن‌نیت این مراکز بود تا من هم از طرف خودم حسن‌نیتم را نشان بدهم.البته او بلافاصله تاکید می‌کند که این آلبوم‌ها از همان چهارسال قبل آماده بوده و به دلیل برخی مشکلات و اعتراضاتی که داشته ترجیح داده آن را به بازار نفرستد و پیش خودش نگه دارد.

الان هم با فراهم شدن شرایط همکاری مجدد او هیچ کار جدید و تازه‌ای به مجموعه آلبوم آماده‌ای که از چهار سال قبل داشته اضافه نکرده و هیچ قطعه سفارشی هم نخوانده است. اما مشکلات و دلیل اعتراض و کناره‌گیری او برای این مدت طولانی چه بوده و حسین زمان با چه منطقی چنین عکس‌العملی نشان داده و تصمیم گرفته است: به نظر شخصی من، در آن روز‌ها سازمان رسانه‌ ملی، روش غلطی در عرصه کارهای هنری و برخورد با جامعه هنری و حتی سیاسی کردن بعضی از کارها در پیش گرفته بود. نتیجه این شد که من از طرف خودم به این روش‌ها اعتراض کردم و چون به آنها عمل نشد، از فضای آن روز‌ها خودم را از فضای موسیقی دور کردم. یعنی من خودم را تحریم کردم. البته در همان زمان عین همین پیشنهاد هم از طرف مسوولان وقت موسیقی به من شد و با هم به چنین جمع‌بندی و نتیجه‌ای رسیدیم و من تصمیم گرفتم که در عرصه موسیقی فعال نباشم.» او به این موضوع شدیدا اعتقاد دارد که با چنین کاری که انجام داده یک فرصت عالی تبلیغاتی در رسانه‌ای مثل صدا و سیما را از دست داده است و حتی خیلی از دوستانش وقتی که از انجام چنین کاری توسط او باخبر شده‌اند با صراحت به او گفته‌اند: با این کار مرگ هنری‌ات را باعث شدی.اما او همواره سعی کرده پای اعتقاداتش بماند: من حضور به هر قیمتی را نمی‌خواستم. طرزفکرم، درست و غلط، چیزی بود که به آن اعتقاد داشتم. من برای مقام و جایگاه و پول سراغ موسیقی نیامده‌ام و منبع درآمدم از خوانندگی نیست.

او ایده‌آل‌ترین آلبومش را، آلبوم «قصه شب» می‌داند: «نود درصد از نکاتی که می‌خواستم و برایم مهم بود، در آن آلبوم وجود داشت، چه از نظر کلامی و هم از نظر موسیقی، تمام قطعات آن آلبوم هدف‌دار و دارای پیام بود. حسین زمان ایده‌آل خودم در آن آلبوم است.» او در این آلبوم که پنجمین آلبومش به حساب می‌آید، فقط برخی از آهنگ‌ها را جزو قطعات ایده‌آل و متناسب با تفکراتش می‌داند: «کودک‌ فردا، ایران ایران، در یاد هبوط را خیلی دوست دارم. البته به اضافه خود ترانه قصه نگفته، بسیاری از این قطعات را به سفارش خودم و با سوژه و ارتباط هر روزه با شاعر و آهنگ‌ساز و تنظیم‌کنند، آماده کرده‌ام. به نظر من موسیقی باید ارزشی و هنری باشد.» اما هنری تعریفی نسبی وارد و از دید هر تشخص و تفکری معنی خاصی پیدا می‌کند، او هم تعریف دقیقی، برای خودش از هنر دارد، که هر کاری را که در آن تعریف بگنجد، ارزشی و هنری و خلافش را غیرارزشی و بی‌هنر می‌داند: «به عقیده من، هنر یعنی بیان زیبایی واقعیت‌‌های زندگی، یعنی من اگر ترانه‌ای را می‌خوانم باید هدفم بیان یک واقعیت زیبای زندگی باشد. البته واقعیت زیبای زندگی ، الزاما واقعیت خوب و مثبت نیست. مثلا فقر، واقعیت زندگی است. زیبا بیان کردنش می‌شود، هنر، زیبا بیان کردن با زیبا جلوه‌دادن اشتباه نشود. اگر شما با یک تابلوی نقاشی، فقر را زیبا بیان کردی، می‌شود یک اثر هنری. اگر یک خواننده‌ای آمد و مساله ظلم را که یک موضوع زشت در جامعه است، زیبا بیان و تفسیر کرد، تاثیرگذار می‌شود ویکتور خاطر یا یوسف اسلام. حالا بر عکس این اتفاق هم وجود دارد. ممکن است یک موسیقی وجود داشته باشد که ملودی و تنظیم فوق‌العاده‌ای داشته باشد، ولی شما ده بار هم که این ملودی را گوش می‌کنی، هیچ چیز مفیدی دستگرت نشود. به نظر من این ملودی قشنگ، هیچ ارزش هنری ندارد.» او با همه تعریفی که از هنر دارد، هنوز نتوانسته آن را به صد در صد در موسیقی‌اش برساند و اعتراف می‌کند در پاره‌ای از مواقع مجبور شده که همرنگ جامعه و اکثریت مردم شود: «گاهی وقت‌ها مجبور می‌شوی که برای رساندن ویتامین به بدن یک کودک، متوسل به چیزهای جذاب و حتی خوشمزه و مورد دلخواه آن کودک بشوی. مثلا با یک مزه شیرین یا در قالب یک آب‌نبات یا شکلات، ویتامین مورد نظرت را به آن کودک می‌رسانی. من هم مجبورم در فضای فعلی جامعه موسیقی که متاسفانه اصلا فضا و جو مناسبی ندارد، برای رساندن ویتامین موردنظر به بدن، از آن شربت خوشمزه یا آب‌نبات استفاده کنم. متاسفانه فضای فعلی موسیقی ما اصلا خوب نیست و من خوشبختم که در حد خودم در دامن زدن به آن نقش ندارم. متاسفانه موسیقی، در جامعه ما، درست تعریف نشده و جایگاه مشخصی ندارد. ذائقه جوانان درست شکل‌گیری و بسترسازی نشده است. تمام اینها مشکلات جامعه است که در نهایت خواننده را مجبور می‌کند تا گاهی خلاف آنچه را دوست دارد انجام بدهد. البته من این فضا را به عنوان یک فضای پایدار قبول ندارم.»حسین زمان در هر آلبومش کارهای هدفدار و پایداری را به مخاطبش ارائه می‌کند، موضوعی که در این آلبوم هم او روی آن تاکید داشت ولی به دلیل هم‌رنگ شدن با مردم جامعه تمامی آلبوم را بر پایه کارهای هدفدار و ارزشمند از لحاظ هنری، آماده نکرده است. اما با این حال آلبوم او دارای قطعات ارزشی به مراتب بیشتری به نسبت سایر آلبوم‌های موجود در بازار است: «در این آلبوم قطعات ایران ایران و کودک فردا، این ویژگی را داشتند و کارهایی بی‌هدف و بی‌انگیزه نبودند، کودک فردا را براساس شعری که منتسب به دکتر علی شریعتی است خواندم، همان شعر (نمی‌دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی‌خواهم بدانم کوزه‌گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...)، در واقع این شعری بوده که دکتر شریعتی در کتاب‌هایش به آن اشاره می‌کرده است. من شعر را برای ترانه‌سرایم خواندم و از او خواستم که شعری بر آن اساس بگوید. من به دنبال پیام آن شعر در ترانه جدیدم بودم. ترانه ایران، ایران، بازخوانی ترانه زنده یاد مازیار بوده که حسین زمان به دلیل علاقه زیاد و خاطره‌اش از این ترانه تصمیم گرفته که آن را بازخوانی کند. «من این ترانه را همیشه در کنسرت‌هایم می‌‌خواندم و بازتاب خوبی هم برایم داشت و انرژی‌های مثبتی از مردم حاضر در کنسرت هنگام خواندن این ترانه می‌گرفتم. ایران‌ایران ترانه‌ای بود که مرا که در آمریکا مشغول تحصیل بودم به ایران کشاند تمام زندگی و کارم را در آمریکا رها کردم و با تاثیر این آهنگ به ایران آمدم و فردای روزی که به اینجا رسیدم، رفتم ثبت‌نام کردم برای جبهه و رفتم به خط مقدم. به همین دلیل این ترانه برایم بسیار عزیز است».

او حالا که با موسیقی ومسوولان اجرایی‌اش آشتی کرده است، با این حال هیچ تمایلی برای برگزاری کنسرت در جزیره و منطقه آزاد کیش ندارد، خوانندگانی که نمی‌توانند در هیچ جای ایران کنسرت بدهند، به راحتی برنامه‌شان را در کیش اجرا می‌کنند، اما حسین زمان با تمام راحت بودن و رابطه‌هایش در کیش علاقه‌ای به این برنامه و اتفاق درباره خودش ندارد: «کنسرت در کیش برای آدمی با حساسیت‌های من خوب نیست. من دوست ندارم وقتی که می‌خوانم و در روی صحنه هستم، مردم تخمه بشکنند و چیپس بخورند، حتی با وجودی که مطمئنم مخاطبان موسیقی من از این دسته از آدم‌ها نیستند ولی متاسفانه حسین زمان در سال‌های شکل‌گیری موسیقی پاپ،‌ جزو پرکاران موسیقی بود و چهار آلبوم او در طی چهار سال و حضور مداومش در تلویزیون و برنامه‌های کنسرت‌شان از پیگیری و علاقه او به موسیقی و هنر پیام‌دارش داشت، نکته‌ای که با قطع رابطه او با فضای موسیقی به کنار رفتن خود و موسیقی‌اش منتهی می‌شد. اما او این روزها با آشتی و پنجمین آلبومش دوباره آمده است تا روزهای خوب گذشته را مجدد تجربه کند.