خنده به طنز تلخ زندگی
آیدا عزیزی شاد - شاید اجرای نمایش حیاط خلوت صحهای بر این باور باشد که تئاتر خوب در هر زمان، مکان و شرایطی تماشاگر خود را خواهد داشت ؟ چیستا یثربی با اجرای این نمایش در نامناسبترین فصل اجرای تئاتر، تماشاگران زیادی را به سالن سایه تئاتر شهرآورده است این اثر اپیزودیک به فضای حیاط خلوت درونی انسانها میپردازد این نمایش با حال و هوایی طنزگونه همه روز در ساعت ۶ بعدازظهر در سالن یاد شده به صحنه میرود با این کارگردان گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید. برای شروع میخواهم بدانم چه پیوندی بین این پنج اپیزود وجود دارد که آنها را پشت سر هم قرار میدهد؟
برای من بحران روابط بین آدمها و مرز توهم و واقعیت مطرح بود، یعنی اینکه ما چقدر از زندگیمان را در رویا و توهماتمان زندگی میکنیم و چقدر از زندگیمان واقعی است. چقدر از مواجهههای بین این دو انسان در زندگی ما صورت میگیرد و ما آنها را باور میکنیم در صورتی که شاید اصلا واقعیت نداشته باشد. اما من همه جا عنوان کردهام که تم اصلی این پنج اپیزود در رابطه با ارتباط این دو انسان است و فقط در اپیزود پنجم است که آنها با هم روبهرو میشوند و میبینیم که چقدر بخشیدن یکدیگر بر ایشان دشوار است.
مساله بعدی جنس ارتباط بازیگر با تماشاچی بود بازیگرهای شما در عین اینکه داستان را روایت میکردند یک ارتباط مستقیم هم با تماشاچی برقرار میکردند چه ویژگی در این نوع ارتباط باعث شد که شما آنرا انتخاب کنید؟
فاصلهگذاری- یعنی اینکه بازیگر تماشاچی را هم با بازی خود شریک کند از او بخواهد، نگاهش کند، از او تایید بگیرد. بدین شکل از او بخواهد که خودش را جای بازیگر بگذارد تا ببیند اگر جایشان با هم عوض میشد او چه میکرد. من به این حضور فعال و مشارکت تماشاگر بسیار علاقمندم حتی اگر میشد بیشتر از این تکنیک استفاده میکردم. ببینید تعداد تماشاگرهای ما قابل پیشبینی نیست همین طور واکنشی که آنها هنگام دیدن نمایش از خود بروز میدهند. این رابطه مانند عشق دو طرفه است یعنی وقتی یک طرف برای طرف دیگر کار انجام میدهد از طرف مقابل انتظار پاسخ دارد مثلا من از آقای نوید گوهری که در این کار ویولن میزد خواهش کردم به تماشاگر نگاه کند و ببیند که از او لبخند و تایید میگیرد یا نه.
یک مسالهای که خیلی در کار شما نمود داشت عنصر زمان و در کنار آن ریتم تند نمایش بود میخواهم کمی در مورد این موضوع توضیح بدهید.
من به ریتم تند بسیار علاقمندم حتی اصرار داشتم فاصله بین صحنهها هم عوض نشود اگر امکانش را داشتم ماشین را نیز جابهجا نمیکردم دوست داشتم به همان صورت و با همان زاویه باشد دوست داشتم تماشاگر در بمباران حسی و عاطفی قرار بگیرد.واقعیت این است که دستیارم مینشست پشت من و با هم تایم میگرفتیم و به محض افتادن تایم به بچهها تذکر میدادم که آنرا بال ببرند. من از روی ریتم زندگی تقلید میکردم. میبینید که من خودم چقدر تند حرف میزنم همین را مدنظر قرار دادم و گفتم خوب اگر من بخواهم واقعهای را برای کسی تعریف کنم چقدر وقت میگیرد و همین تایم برایم کافی بود نباید کشش میدادم و چون کارمان اپیزودیک بود احساس میکردم باید تایمش برگرفته از زمان واقعی همین اتفاقات در زندگی باشد.
بله همین ریتم تندی که گفتید مشکل اساسی من هنگام مصاحبه با شما بود که چطور میتوانم به این تندی یادداشت بردارم؟
حالاچی؟ حالا میتوانی پیادهاش بکنی؟ مطلبی هست که باید بگویم و آن اینکه ما یک بیماری در روانشناسی داریم به نام شتابان گویی که فرد به دلیل اضطراب خیلی تند حرف میزند و احساس میکند حرف بزند همه جملات را فراموش میکند. البته امیدوارم اجرای ما اینگونه نبوده باشد.
البته که نه. برویم سراغ صحنه. در صحنه از حداقلها استفاده کردهاید. اما در کنارش از رنگهای شاد.شاید این رنگها با طنز این کار همخوانی داشته باشد اما با جنس کاراکترها یک کنتراستی ایجاد میکند.
این موضع دقیقا عمدی بود. من خیلی تلاش کردم طراح پوسترم را قانع کنم که از رنگ صورتی استفاده کند. دکورمان در ابتدا مشکی بود دلم میخواست مثل اتاق خواب کودک باشد خانم کنعانی (طراح دکور) موافق نبود و شب آخر رنگ صحنه را صورتی کرد.حتما توجه کردهاید که در تئاترشهر تنها بیلبورد ماست که صورتیرنگ است مثل اینکه ما همه چیز را خواب میبینیم و در فضایی بین رویا و واقعیت قرار داریم میتوانم به اپیزود چهارم اشاره کنم که پسر فکر میکند با خانم صاحبخانه ازدواج کرده است به همین دلیل وقتی میخواستم زن صاحبخانه را در خواب پسر یا در ماشینش بنشانم دوست داشتم ماشین صورتی باشد.
داستان جاهایی تلخ است و انسان را اذیت میکند مثل صحنهای که پیرزن کنترل ادرار را ندارد و خودش را خیس میکند یا آن مرد جوان که عاشق یک دختر چهارده ساله معتاد در زندان است و میبینیم که ملیکایی که از آن صحبت میکند عشقش نیست بلکه دخترش است من فکر میکنم اشکالی ندارد زندگی ما همه تلخیهایش باز یک فضای شاد انیمیشنی فانتزی دارد و به همین دلیل خیلی تعمدی از رنگ شاد استفاده کردم تا مانند کارت پستال بچهها باشد حتی ماشینها را هم واقعی نمیخواستم که اگر میخواستم ماشینهای اوراقی خیلی ارزانتر تمام میشد به طراح صحنه گفته بودم ماشینها را طوری قرار دهد که انگار بچهای با لگو یک زاویه از ماشین را ساخته است.
یثربی: شما با توجه به سلیقه خودتان کدام اپیزود را میپسندید؟
اگر سلیقهای بخواهیم بگوییم اپیزود سوم و آخر. اپیزود آخر را به خاطر متن بینظیرش و اپیزود سوم را به دلیل ریتم خیلی خوب و بازی خانم تیرانداز انتخاب میکنم.
آیا اپیزود پنجم خستهات نکرد؟
نه به هیچ وجه. این اپیزود شوکهام کرد.
دلم نمیخواست طوری باشد که مردم خسته شوند.
بازی بازیگران روان و جذاب بود چه پروسهای را در تمریناتشان گذراندید تا به این ویژگی بارز دست پیدا کردید؟
کار سخت در این کار انتخاب بازیگران بود. شما میدانید که ما یک گروه بزرگ هستیم اینکه کدام بازیگران را در مقابل هم قرار دهم خیلی دشوار بود چون خیلی انتخابهای دیگر داشتم که جایگزین کنم اما با توجه به تستی که از قبل گرفته بودم خیلی از بازیگران در مقابل هم جواب نداده بودند. بنابراین کسانی را انتخاب کردم که بازی طنز را بلد بودند و ریتم خوب و تندی داشتند. مثلا آقای کشفی در گروه ما بود ولی اخیرا در نمایش جنایت و مکافات بازی میکرد برای همین من او را انتخاب کردم در واقع دو دلیل مهم برای این انتخاب وجود داشت: ۱- کسانی که به فضای کار من آشنا بودند مثل آقای حاتمی و ۲- کسانی که میتوانند خودشان را با بازی طنز تلخ وفق بدهد.
دلیل اینکه از این نوع طنز در کارتان استفاده کردید چه بود؟
من فکر میکنم زندگی پر از طنز است و اتفاقا طنز بسیار بیرحم است چون در تراژدی امکان رهایی و تزکیه هست.
ولی در طنز پوچی و سیاهی مطلق زندگی به تصویر کشانده میشود طنز از ما میخواهد که سیاهیها را ببینم اما در عین حال به آن بخندیم.البته اینها جملاتی هستند که من در یک کتاب آنها را خوانده بودم بنابراین طنز خیلی بیرحمتر است چون نقصها و کاستیها را بیشتر به رخ میکشد دلم نمیخواست تماشاگر آسیب ببیند بر فرض مثال دلم میخواست مصیبت زنی که کنترل ادرار ندارد را با خنده حس کند وقتی زن به کسی آسیب زده است و حالا خودش آسیب میبیند تماشاگر این را حس میکند طنز چاشنی این نوع انتخاب و این نوع نگاه است بنابراین مجبور بودم از طنز استفاده کنم مثل طنز «گروتسک میخندی و میترسی.»
به عنوان سوال آخر بفرمایید از شرایط اجرایتان راضی هستید؟
میدانید که بهرغم اصرار زیاد من به مسوولان، اجرای نمایش ما به آخر سال افتاد و ما در جشنواره فجر حضور نداشتیم.
سعی داشتم اجرای کارم در آبان، آذر یا دیماه باشد که بتوانم در فجر حضور داشته باشم ولی خوب تماشاگران به قدری خوبند و استقبالشان به قدری زیاد است که سالن پر میشود و من این کمبود را فراموش میکنم.
ارسال نظر