یادداشت
نکته مغفول در حل معضل بیکاری
مدتها است که یک مساله ذهن مرا به شدت مشغول خود کرده بود که چرا باید دریک کشور در حال توسعه، همان کشور خودمان که جا برای فعالیت و کار بسیار است، میلیونها فرد بیکار وجود داشته باشد؟ تا اینکه بعد از به کار گرفتن شدید مخیله و بررسی امر در خفایای خاطر و واپژوهیدن آن از جهات مختلف به این نتیجه رسیدم که میان این مساله و مساله تهیه نبات شباهت انکارناپذیری وجود دارد!
حسن افروزی
مدتها است که یک مساله ذهن مرا به شدت مشغول خود کرده بود که چرا باید دریک کشور در حال توسعه، همان کشور خودمان که جا برای فعالیت و کار بسیار است، میلیونها فرد بیکار وجود داشته باشد؟ تا اینکه بعد از به کار گرفتن شدید مخیله و بررسی امر در خفایای خاطر و واپژوهیدن آن از جهات مختلف به این نتیجه رسیدم که میان این مساله و مساله تهیه نبات شباهت انکارناپذیری وجود دارد! حالا میپرسید چه شباهتی؟ مطمئنم که با خواندن این مطلب شما هم با من هم عقیده خواهید شد! حتما میدانید که در تهیه نبات ابتدا مقداری آب قند غلیظ درست و بعد تکه نبات کوچکی را در آن آویزان میکنند، با گذشت زمان این تکه نبات ذرات حل شده قند در آب را به خود جذب میکند و بزرگتر و بزرگتر میشود تا اینکه به یک نبات قابلفروش و ارزشمند تبدیل
میشود.
حالا کشور ما هم شبیه یک آب قند بسیار غلیظ است که تا توانستهایم در آن دکتر و مهندس حل کردهایم ولی چون یادمان رفته که باید تکه نباتی هم در آن آویزان کنیم بیچاره این دکتر و مهندسها ماندهاند بیکار! به عبارت دیگر ما یادمان رفته که باید کسان دیگری را هم وارد جامعه کنیم که تخصصشان جمع کردن افراد به دور خود و تشکیل بنگاههای اقتصادی هرچند کوچک باشد یعنی همان کارآفرینها و مدیرها! متاسفانه ما اکنون به جای اینکار مشغول تحریک همین دکترها و مهندسها هستیم که خودشان نبات شوند و بقیه را هم جذب کار کنند! ولی تا حالا چه کسی دیده که آب قند خودش نبات شود؟!
همچنین متاسفانه در کشور ما والدین از همان بچگی فرزندانشان را دکتر مهندس صدا میزنند و من خودم به شخصه تا حالا پدری را ندیدهام که به فرزند کوچکش بگوید: خانم یا آقای مدیر آینده، بیا بغل بابا! این طرز فکر اشتباه به قدری در اذهان و افکار مردم ما رسوخ کرده که به نظر من اولین کاری که در این مورد میتوان کرد این است که عدهای را به عنوان جارچی استخدام کنیم تا بروند در میدانهای شهرها آنقدر داد بزنند که بالاخره که پدر و مادری بچه شان را مدیر صدا کنند! حالا موافقید که چقدر این مساله شبیه درست کردن نبات است؟
ارسال نظر