تیتراژ تلویزیونی تضمین‌کننده فروش و موفقیت نیست

رسول ترابی

علی لهراسبی دومین آلبومش را به نام «مثلث» مدتی است به بازار فرستاده است، آلبومی که خودش از فروش آن راضی است. او که بیشترین شهرت و شناخته شدنش را در آشفته بازار فعلی آلبوم‌ها و خوانندگان موسیقی مدیون تیتراژها و سریال‌های تلویزیونی است، تلویزیون را یکی از عوامل کمک‌کننده به شناخته‌شدن خواننده می‌داند، نه تعیین‌کننده موفقیت خواننده و آلبوم موسیقی. او در آلبوم «مثلث» ترانه تیتراژ سریال پیله‌های پرواز را به عنوان آخرین آهنگ به مجموعه آلبومش با همکاری بهروز صفاریان اضافه کرد. ضمن اینکه برای اینکه آلبومش کیفیت بهتری را به نسبت کارهای داخلی داشته باشد، با صرف هزینه‌ای بیشتر، آلبومش را به دبی برد و در آنجا میکس کرد. فکر می‌کنی با ترانه تیتراژ شناخته شدی یا با آلبوم‌هایت؟

با ترانه دریایی‌ها که کاملا اتفاقی به من پیشنهاد شد معرفی شدم. در آن روزها من مشغول ضبط کارهای اولین آلبومم بودم. درواقع من با «دریایی‌ها» شناخته شدم، ولی ترانه «حس غریب» در شناخته شدن بیشترم نقش داشت.

بالاخره سریال و فیلم خوب در شناخته شدنت بیشتر نقش داشت یا ملودی خوب؟

سریال «دریایی‌ها» من را معرفی کرد، ولی یکی از مشکلات این بود که آن سریال فقط برای شبکه پنج و استان تهران بود و پخش سراسری نداشت. در اصل من با «حس غریب» که به صورت سراسری پخش شد، صدایم در ایران شنیده شد ولی با «پیله‌های پرواز» مطرح شدم. همکاری‌ام با بهروز صفاریان هم از همانجا شروع شد. شاید جالب باشد بدانی، آماری که من گرفتم نشان می‌داد که خیلی از افرادی که ترانه «پیله‌های پرواز» را شنیده بودند، نمی‌دانستند که این ترانه، ترانه تیتراژ یک سریال است. منظورم این است که در نهایت خود آهنگ و ترانه، تعیین‌کننده موفقیتش است، هر چند نقش سریال و تیتراژ خوب را نمی‌توان نادیده گرفت.

به قول خودت مطرح شدنت با شرایطی که برایت به وجود آمده، چقدر تاثیر در فروش آلبوم‌هایت داشته است؟

جالب است بدانی، وقتی آهنگ «پیله‌های پرواز» از تلویزیون پخش شد، با وجود اینکه دو سال از انتشار آلبوم «دریایی‌ها» می‌گذشت و ترانه «پیله‌های پرواز» هم در آن آلبوم وجود نداشت، یک ماه از پخش این آهنگ نگذشته بود که آلبوم قبلی‌ام مجددا تکثیر و در بازار پخش شد و تا سه برابر حدی که قبلا فروخته بود، فروش کرد.

این حرفت نشان نمی‌دهد که واقعا از نظر تبلیغ موسیقی در کمبود هستیم؟

دقیقا، به اعتقاد من در ایران ابزار برای معرفی نداریم و این آفت موسیقی است. باید جایی برای معرفی کار‌های موسیقی و خوانندگان باشد. اگر هنرمندان موسیقی، کار خودشان را درست انجام بدهند و موسیقی‌های خوب را بشناسند و معرفی کنند، جایی هم برای معرفی کارهای آنها وجود داشته باشد، دیگر شرایط طوری نمی‌شود که هرکسی مجبور باشد ابزار‌های تبلیغاتی‌اش، تلویزیون، سینما و توزیع آلبوم‌های زیرزمینی با شنیدن الفاظی که از شنیدنشان شاخ درمی‌آوری، باشد.

ولی تبلیغات که فقط رسانه تلویزیون و سینما نیست.

البته به غیر از رسانه تلویزیون و سینما من اعتقاد دیگری هم دارم، یک مثال می‌زنم. بعد از موفقیت آلبوم «دریایی‌ها» به دعوت مدیر شرکت پخش‌کننده کار‌هایم برای اولین‌بار به لاله‌زار رفتم، چیزی که دیدم خیلی برایم عجیب بود و تا آن روز چنین جاهایی نرفته بودم. وقتی که داخل مغازه شدم، واقعا شوکه شدم، همه جای مغازه به آن بزرگی پر بود از آلبوم‌های موسیقی مختلف که من هیچ‌کدام از خوانندگانش را نمی‌شناختم. می‌دانی چقدر هزینه و وقت برای تهیه آن آلبوم‌ها گذاشته شده بود. آلبوم‌هایی که هیچ‌کدام از آنها بعد از گذشت یکی دو سال حتی پول اولیه‌شان را هم درنیاورده‌اند و سرمایه صاحبان آنها سوخته و خوابیده است. از مدیر شرکت پرسیدم این آلبوم‌ها تازه آمده‌اند؟ تعجبم وقتی بیشتر شد که فهمیدم تمامی آن آلبوم‌ها برای یک‌سال اخیر است.

مسلما ما این همه خواننده نداریم که بد بودنشان باعث بشود که استقبال خوبی از کارهایشان نشود. در حالت بدبینانه بین صد نوار جدید، حداقل ده آلبوم وجود دارد که خوانندگان‌شان، بهتر از امثال من می‌خوانند، ولی چون هیچ جایی برای تبلیغ کارهایشان نیست، به حقشان نمی‌رسند و سرمایه و انگیزه‌شان هدر می‌شود.

با این حرف که تیراژ و تعداد فروش

آلبوم‌ها با تیتراژ‌ بالا می‌رود، موافقی؟

با اینکه این اتفاق درباره آلبوم من افتاده و صدق می‌کند ولی درباره تمام آهنگ‌ها و خوانندگان صدق نمی‌کند. الان ما خوانندگان زیادی داریم که با وجود اینکه سریال‌های خوبی خوانده‌اند، ولی کارشان را نمی‌فروشند.

کاری که برای تیتراژ می‌سازی و قصد خواندنش را داری با کاری که در نهایت پخش می‌شود، چقدر فرق می‌کند، می‌خواهم بدانم عواملی مثل کارگردان و ... چقدر نظراتشان را به موسیقی تیتراژ تحمیل می‌کنند؟

به نظر من خواننده نباید، به صورت کامل در اختیار کارگردان و تهیه‌کننده باشد. در کارهای من اتفاق خوبی که در آشنایی با آقای جمشید مشایخی و شاه‌محمدی افتاد این بود که خود این افراد نگاه حرفه‌ای و منتقدانه به موسیقی داشتند و به نظرات من و گروه موسیقی اعتماد کردند و دست من را برای رسیدن به نتیجه خوبی که می‌گفتند باز گذاشته بودند. حتی کاری که آماده ‌کرده بودند، با احترامی که برای آهنگ‌سازش قائل بودم و هستم، کنار رفت و کاری متفاوت جایگزینش شد. کاری که بسیار خوب جواب داد و با مخاطب ارتباط خوب و عالی برقرار کرد.