کدام یک برای روزنامه‌نگاری اقتصادی مناسب ترند؟

تیم‌هارفورد

منبع: فایننشال تایمز

نویسنده ستون بسیار مشهور گاردین به نام «علم بد»، بن گلداکر پزشکی است که علاوه بر فعالیت‌های مرسومش دستی نیز در تحقیقات پزشکی دارد، اما دبیر بخش اقتصادی گاردین که او هم البته بسیار شهرت دارد، لری الیوت است که رشته تحصیلی او تاریخ است. از این چه چیز می‌توان درباره وضعیت ژورنالیسم اقتصادی - یا وضعیت علم اقتصاد در کل - استنباط کرد؟ البته الیوت تنها کسی نیست که بدون داشتن حداقل سوابق آکادمیک درباره اقتصاد می‌نویسد. سردسته نویسنده‌های اقتصادی گاردین، آدیتا چاکرابورتی نیز رشته تحصیلی‌اش تاریخ است. جیمز سرووایکی نویسنده نیویورکر هم تاریخ خوانده و مدتی نیز در دوره دکترا مشغول به تحصیل بوده است. دیوید لیونهارت که ستونی اقتصادی در نیویورک تایمز دارد این الگو را قدری برهم می‌زند. او ریاضیات خوانده است. (همکار نوبل برده او، پل کروگمن، ادعای بیشتری درباره برخورداری از تحصیلات عالی اقتصادی می‌تواند داشته باشد.)

برخی از روزنامه‌نگاران مالی و اقتصادی ویژگی‌هایی دارند که کاملا مربوط به کار است. گرگ آیپی از اکونومیست هم اقتصاد خوانده است و هم روزنامه‌نگاری؛ نیل اروین در واشنگتن پست MBA خوانده است. استفانی فلندرز و ایوان دیویس از BBC برای موسسه مطالعات مالی کار کرده‌اند. فایننشال تایمز واقعا یک هیات اقتصادی دانشگاهی دارد (من فوق لیسانس این علم ملال آور را دارم.)

شاید چنین تحصیلاتی حتی عامل منفی باشند. وقتی همین بحث را در توییتر مطرح کردم، خیلی از پاسخ دهندگان می‌گفتند که آموزش رسمی در اقتصاد ما را شست‌وشوی مغزی داده و رام و سربه راه بارمان آورده است. طبق این دیدگاه بهترین مفسر اقتصادی کسی است که به دقت از آموزش رسمی اقتصاد مصون نگه داشته شده و سپس سن‌اش آنقدر بالا رفته است که هر مزخرفی را قبول نکند. یکی از ستون نویسان مشهور اقتصادی که اسمش باید محفوظ بماند، به من گفته است که او هم موافق همین دیدگاه است. لری الیوت آنقدر مهربان بود که موضوع را با اکراه انکار کند. او می‌گفت: «دیگر این هم زیاده روی است که بگوییم مدرک اقتصاد داشتن مانعی است بر سرراه نوشتن درباره مسائل اقتصادی.»

به نظر حرفش معقول است، اما همین واقعیت که چنین تعداد زیادی از مردم اینطور فکر می‌کنند باید نکته‌ای باشد که اقتصاددان‌ها را درباره نزول ناگهانی احترام مردم به حوزه تخصصی شان نگران کند. ژورنالیسم علمی تقابل جالبی با بحث پیش ما دارد: هرچند که ژورنالیست‌های علمی مشهور اندکی هم می‌توان یافت که در علم مدرک نگرفته اند، اما وضع اکثریت قریب به اتفاق شان چنین نیست.

شاید روزنامه‌نگار خوب شدن هیچ ربطی به برخورداری از پایه‌های آکادمیک رسمی نداشته باشد. بن گلداکر می‌گوید: «چیزی که افراد را از هم متمایز می‌کند پس زمینه تحصیلات نیست، انگیزش است.» تجربه آکادمیک می‌تواند در گزارشگری موضوعات مفید باشد، اما در هر صورت اگر گزارشگر زحمت فکر و کار را به خودش بدهد کار ارزشمندی ارائه می‌دهد و اگر هم نه، خیر.

بنابراین مساله اصلی ژورنالیسم اقتصادی این نیست که ژورنالیست‌های برجسته را بفرستیم مدرسه تا دوباره برنامه‌ریزی شوند؛ بلکه مساله این است که دانش عمومی اقتصاد را میان گزارشگران افزایش بدهیم تا وقتی که سیاستمداری گاف بزرگی می‌دهد یا در نشستی حرف نامربوطی می‌زند بتواند با سوال‌هایش او را گیر بیندازد. آنوقت دیگر خیلی‌ها نمی‌توانند بدون آنکه اول درست مطالبشان را بجوند و هضم کنند، کنفرانس مطبوعاتی بگذارند.

گابریل کان که استاد روزنامه‌نگاری دانشگاه سوترن کالیفرنیا است و پیش تر نیز در وال استریت ژورنال دبیر سرویس بوده است، می‌گویند: «اندازه بی‌خبری گزارشگران روزنامه‌ها از اقتصاد واقعا عظیم است.» دیوید لیونهارت به این اضافه می‌کند: «باید روزنامه‌نگاران بیشتری داشته باشیم که با عدد و رقم حرف بزنند. کسانی که از اعداد نمی‌ترسند و در عین حال متوجه ارزش واقع نمایی آنها هستند.»

در مورد شهرت و اعتبار اقتصاد آکادمیک، حرکت آن را می‌توان به پاندول ساعت تشبیه کرد. وقتی که کتاب «Freakonomics» تازه آن همه سروصدا راه انداخته بود، همین که می‌گفتید اقتصاددان هستید مردم فکر می‌کردند نابغه اید؛ و روزنامه‌ها هم تشنه اخبار جدید درباره پیشتازی‌های اقتصاد بودند. امروز فرض کاری اکثریت این است که اقتصاد در بحران است و تئوری‌هایش احمقانه اند. شاید اگر اقتصاددان‌های آکادمیک فقط صبر نشان دهند و بیشتر انتظار بکشند، دوباره روزی خورشید بخت شان طلوع کند.