نگاه
بازارهای نوظهور شریک، نه رقیب آمریکا
مترجم: جعفر خیرخواهان
منبع: نیویورک تایمز
اوباما در سخنرانی سالانه امسال خود با یک عبارت کلیدی و شعاری، صحنه را برای مباحث سیاستگذاری پیش رو و کوشش برای انتخاب مجددش آماده کرد. او شش بار از آمریکاییها خواست که « برنده آینده شوند» و سه بار عبارت «بردن آینده» را به کار برد، اما آیا واقعا این روشی مناسب برای بیان چالشهای اقتصادی که مواجه هستیم است؟
گرگوری منکیو
مترجم: جعفر خیرخواهان
منبع: نیویورک تایمز
اوباما در سخنرانی سالانه امسال خود با یک عبارت کلیدی و شعاری، صحنه را برای مباحث سیاستگذاری پیش رو و کوشش برای انتخاب مجددش آماده کرد. او شش بار از آمریکاییها خواست که « برنده آینده شوند» و سه بار عبارت «بردن آینده» را به کار برد، اما آیا واقعا این روشی مناسب برای بیان چالشهای اقتصادی که مواجه هستیم است؟ تردیدی نیست که این شعار برای مشاوران سیاسی کاخ سفید و نویسندگان سخنرانی رییسجمهور جذابیت داشته است. همیشه بهتر است که روسای جمهور روی توانمندی آینده ما تمرکز نمایند تا بر گذشتهای انگشت گذارند که قابلیت تغییر ندارد و چه کسی دوست ندارد که برنده شود؟ آمریکاییها عاشق طرفداری و تشویق تیمهای محبوب خویش هستند و به نظر نمیرسد هیچ مسابقهای حیاتیتر از مسابقه برای چیرگی بر اقتصاد بینالمللی باشد.
با این حال چنین شعاری مسالهساز نیز هست. یکی اینکه «برنده شدن آینده» عنوان کتاب ۲۰۰۵ نیوت گینگریچ بود. تقریبا مثل این میماند که گینگریچ نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ زیر پرچم «جسارت امید» تبلیغ کند و آنگاه شکل کوتاه شده عبارت Winning the Future را داریم (WTF) که حقیقتا اعتماد و اطمینانی برنمیانگیزد.
اگر چه برای من اقتصاددان، در خواستن از آمریکاییها تا «برنده آینده شوند»، مسالهدارتر از همه این است که باعث گمراهی ما درباره ماهیت سیاستهای انتخابشده در آینده میشود. رسیدن به شکوفایی اقتصادی مثل برنده شدن در بازی یا مسابقه نیست و هدایت اقتصاد کشورها شبیه مدیریت تیم ورزشی نیست.
برای اینکه منظورم را برسانم با ذکر مثالی از یک مبادله اساسی اقتصادی شروع میکنم. مسیر رفت و آمد جلوی خانه من پوشیده از برف شده است و من حاضرم حداکثر ۴۰ دلار بپردازم تا کسی برفها را پارو کند و راه برای رد شدن خودرو من باز شود. پسر همسایه کناری من میتواند این کار را در دو ساعت بکند یا که در عوض وقتش را صرف بازیهای رایانهای کند که این فعالیت برایش ۲۰ دلار ارزش دارد. راهحل روشنی موجود است: به آن پسر پیشنهاد ۳۰ دلار میدهم تا برفهای مسیر خودرو را پارو کند و او با خوشحالی میپذیرد.
نکته مهم در اینجا این است که همه طرفین مبادله و تجارت نفع میبرند. با خرید چیزی به مبلغ ۳۰ دلار که ۴۰ دلار برایتان ارزش دارد ۱۰ دلار به دست میآورید که اقتصاددانان «مازاد مصرفکننده» مینامند. به همین ترتیب پسر همسایه ۱۰ دلار «مازاد تولیدکننده» به دست میآورد چون که او با تحمل فقط ۲۰ دلار هزینه، ۳۰ دلار درآمد کسب کرد. برخلاف مسابقات ورزشی که به ناچار حتما باید یک برنده و یک بازنده داشته باشد، مبادلات داوطلبانه اقتصادی بین مصرفکنندگان و تولیدکنندگان خرسند طبیعتا به هر دو طرف نفع میرساند.
این مثال حالت ویژهای نیست که در ابتدا به نظر میرسد. منافع تجارت آزاد همین میبود اگر همسایه من کالا تولید میکرد -برای نمونه بافتن یک کلاه برای من- به جای اینکه خدمت برفروبی انجام دهد و باز هم نتیجه همین بود اگر او به جای اینکه در همسایگی من زندگی کند چند هزار کیلومتر آن طرفتر مثلا در شانگهای چین زندگی میکرد.
با گوش کردن به سخنان رییسجمهور ممکن است فکر کنید رقابتی که از چین و سایر ملتهای بهسرعت در حال رشد میآید، یکی از تهدیدهای بزرگتر پیش روی آمریکا است، اما اساس مبادله اقتصادی خط بطلان بر این توصیف میکشد. بهترین کار این است که سایر ملتها را نه رقیب خود، بلکه شریک تجاری در نظر بگیریم. از شرکا باید استقبال کرد نه اینکه ترسید. نکته کلی این است که رونق و رفاه چینیها به زیان ما به دست نیامده است.
تردیدی نیست که استثنائاتی بر این قاعده وارد است. وقتی چین از حقوق مالکیت معنوی ما از قبیل نرمافزارها بدون پرداخت پول استفاده میکند ما باید این کار را یک نوع دزدی ببینیم و وقتی رشد اقتصادی سایر ملتها دارای اثرات جانبی منفی بر محیط زیست جهانی است، مثل وقتی که آنها گازهای گلخانهای منتشر میکنند که تغییرات اقلیمی به بار میآورد، آمریکا دلایل خوبی برای نگران شدن دارد، اما این استثنائات محدود نباید چشم ما را بر واقعیات ببندد و کلا رویکرد خصمانهای نسبت به روابط اقتصادی بینالمللی برگزینیم.
اوباما طی سخنرانی خود این واقعیت را روشن ساخت که تعداد زیادی دانشجوی خارجی در دانشکدهها و دانشگاههای آمریکا درس میخوانند و سپس به کشورهای مبدا خود برمیگردند. او گفت «به محض اینکه آنها مدارک عالیه را گرفتند ما آنها را به وطنشان برمیگردانیم تا با ما رقابت کنند. این کار منطقی نیست.»
حق با رییسجمهور است که ما باید تعداد بیشتری از خارجیان با تحصیلات بالا را تشویق کنیم که به آمریکا مهاجرت کنند. چون نیروی کار ماهر، مالیاتی بیشتر از آنچه از مزایای دولتی دریافت میکند میپردازد و افزایش عرضه آنها بار مالی بر بقیه ما را کاهش خواهد داد، اما اگر این دانشجویان خارجی تصمیم بگیرند به کشور خویش برگردند که تعداد زیادی از آنها همین کار را میکنند، ما نباید نگران این باشیم که آنها علیه ما رقابت میکنند.
در عوض، ما باید آموزش عالی در آمریکا را به عنوان یکی از موفقترین صنایع صادراتی خود بنگریم. آمریکا ۵ درصد جمعیت جهان را دارد، اما بیشتر دانشکدههای درجه یک جهان در اینجاست.
آیا هیچ جایی برای نگرانی است که دانشجویان بیشتر ملتها برای یادگیری دانش به اینجا هجوم میآورند؟ و آنها با اینکارشان، فرصتهایی برای آمریکاییها خلق میکنند- از اساتید دانشگاه که در کلاسها تدریس میکنند تا کارکنانی که فضای دانشگاه را حفظ و نگهداری میکنند.
وقتی دانشجویان خارجی عازم وطن خود میشوند، آنها سرمایه انسانی کسب شده در اینجا را با خود میبرند تا اعضای مولدی در جامعه خود بشوند. آنها دانش بهروز شده را پخش میکنند، به طوری که رونق و رفاه را در هر جایی تقویت میکنند. بخشی از این دانش فناوری است. بخشی از آن مربوط به رویههای بازرگانی، حقوقی و پزشکی است و برخی حتی رویههای بنیادیتری مثل ارزشهای دموکراسی و آزادی فردی هستند. هیچ چیز برای آمریکا نمیتواند بهتر از این باشد که هزاران سفیر تحصیلکرده در آمریکا وجود دارند که منافع یک جامعه باز و آزاد را به شکل دست اول مشاهده کردند.
در حالی که ما با بسیاری سیاستهای انتخابی دشوار در آینده روبهرو میشویم پس بیاییم برای آینده آماده شویم. برای آینده سرمایهگذاری کنیم. بیاییم و برای آیندهای شکوفاتر فداکاریهای سختی بکنیم، اما این فرض را در نظر نگیریم که آینده بازیای است که لزوما برنده و بازنده دارد.
ارسال نظر