از رویا تا واقعیت - ۱۹ دی ۸۹

جیکوب وایزبرگ

مترجم: مانی قهرمانی

آیا قرار نبود که معکوس کردن روند ده ساله رشد نابرابری هدف عمده دولت اوباما باشد؟ آیا همین رییس‌جمهور نبود که در اولین نطق خود اعلام کرد «هیچ ملتی نمی‌تواند در بلندمدت موفق باشد اگر فقط به کامیابان اعتنا کند.» سپس در بودجه ۲۰۱۰ پیشنهادی مطرح کرد که به قول نویسنده نیویورک تایمز، دیوید لیونهارت، می‌خواست «رشد سریع نابرابری اقتصادی طی ۳۰ سال اخیر را جبران کند.» از آن زمان اوباما در اکثر نشست‌های مهم این موضوع را دومرتبه مطرح کرده است، از جمله در اولین سخنرانی سال ۲۰۱۰ که گفته بود: «ما نمی‌توانیم یک انبساط اقتصادی دیگر، نظیر آنچه که در دهه گذشته روی داد را تاب بیاوریم... طی آن دهه درآمد یک خانوار متوسط آمریکایی نزول کرد.»

اما اگر اوباما به نابرابری اعلان جنگی هم داده باشد، حالا به نظر نابرابری درحال پیروزی است. در توافقی که با جمهوری خواهان کنگره به دست آمد او نه تنها کاهش‌های مالیاتی بوش را برای بالاترین دهک درآمدی تداوم بخشید، بلکه مالیات بر املاک را نیز برای دارایی‌های کمتر از ۵ میلیون دلار حذف کرد.

در عین حال با وجود تمام صحبت‌هایی که درباره نقش پاداش‌های بی‌رویه مدیران در ایجاد بحران اقتصاد جهانی می‌شد، همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد دولت اوباما نتوانسته هیچ گونه مقابله عملی با پاداش‌های مدیران مالی و مدیران عامل وال‌استریت نشان بدهد. فصل اعطای پاداش‌ها نزدیک است و حالا که بانک‌های بزرگ از کمند تعهداتشان رها شده‌اند رفتار کلی شان این است که: «بحران؟ کدام بحران؟» همین چندماه پیش بود که میلیاردر مشهور استیو شوارتزمن، مدیر اجرایی یک صندوق سرمایه‌گذاری خصوصی، فعالیت‌های مالیاتی دولت اوباما را با کارهای دولت هیتلر در زمان اشغال لهستان مقایسه می‌کرد.

وقتی پای افزایش درآمد طبقات کارگر نیز پیش می‌آید، اوباما به همین اندازه بی‌اثر بوده است. گفته می‌شد که طرح اصلاحات نظام بهداشت و درمان او می‌تواند بخش زیادی از هزینه‌های درمانی خانواده‌های طبقه متوسط را کاهش داده و برابری اجتماعی را افزایش دهد، حال این طرح با چالش‌های متعدد قانونی روبه‌رو شده و در صورتی اجرایی شدن نیز، بسیار کند و تدریجی خواهد بود. در همین حال از ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ شمار کسانی که بیمه درمانی ندارند، از ۴۳ میلیون به ۵۰ میلیون افزایش یافته است. در بلندمدت کلید اصلی مقابله با نابرابری افزایش تحصیلات و سطح مهارت‌های کارگران آمریکایی است. حالا که جمهوری‌خواهان کنترل کنگره را در دست دارند امیدهای اوباما برای سرمایه گذاری‌های جدید در این زمینه نیز کمرنگ‌تر از هر زمان دیگر است. به‌ویژه طرح «افزایش سطح آموزش تمام آمریکاییان» که او در زمان مبارزات مطرح کرده بود به هیچ کجا نرسیده است. سال بعد، همین که رییس‌جمهور بتواند طرح‌های برابری‌طلبانه موجود کنونی را نیز حفظ کند خودش دستاوردی برای او به حساب می‌آید.

آمارها نشان می‌دهند که شکاف در حال افزایش است. طبق مطالعه‌ای که امانوئل سایز از دانشگاه برکلی انجام داده، بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ بیش از دو-سوم رشد درآمد به یک درصد بالایی جمعیت رسیده است. بر اساس داده‌های آخرین سرشماری هم همین روند تایید می‌شود. بیست درصد انتهایی جمعیت - که سال ۱۹۷۶ حدود ۴/۵ درصد درآمد ملی را به خود اختصاص می‌داد - در سال ۲۰۰۹ سهمش به ۴/۳ درصد رسیده است. سهم بیست درصد بالایی از ۴/۴۱ به ۴/۴۹ افزایش یافته است. شاخص جینی - سنجه استاندارد نابرابری درآمدی - بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ از ۵۱۴/۰ به ۵۸۴/۰ رسیده است. با این رقم ایالات‌متحده از ترکیه و روسیه پیشی گرفته و همرده مکزیک و فیلیپین می‌شود.

حالا چرا همه اینقدر به مساله نابرابری درآمدی حساس شده‌اند؟ شاید بهتر باشد برای ریشه‌های مساله مجموعه مقالات تیم نوآ را بخوانید که ریشه‌های روند واگرایی کنونی را در اواسط دهه ۷۰ جست‌وجو می‌کند.

همان زمان‌ها بود که مالکوم گلدول در مقاله‌ای در نیویورک تایمز اشاره کرد که ستارگان و چهره‌های مشهور کسب‌و‌کارهای مختلف روز به روز تقاضای دستمزدهای چشمگیرتری می‌کنند. حال اینکه چقدر اوباما را به خاطر ناتوانی‌اش در معکوس کردن این روند سرزنش می‌کنید بستگی به این دارد که او را اسیر واقعیات موجود بدانید یا اشتباهات خودش.

از یک طرف اوباما در برابر فشارهای عمده جهانی شدن قرار گرفته است و از طرف دیگر با سیستمی روبه‌رو است که می‌خواهد از امتیازات اقتصادی برای مقاصد سیاسی استفاده کند. اوباما مقصر است از این جهت که نتوانسته ایده‌های کلی و زیبایش را برای مردم واقعا به حقیقت تبدیل کند. می‌گویند رساندن به درجات بالای نابرابری، مثل آنچه که در برزیل وجود دارد، شادی فردی، آسایش اجتماعی و ارزش‌های ملی را خدشه‌دار می‌کند، اما در عمل هم رسیدگی به این مسائل به نظر به همین سادگی‌ها از عهده کسی ساخته نیست. ماه آوریل اوباما خطاب به گروهی از بانکداران در کوپر یونیون گفت: «هیچ خط فاصلی میان وال‌استریت و مابقی جامعه وجود ندارد.» شاید منظور او این بود که کاش خط فاصلی وجود نمی‌داشت یا اینکه می‌شد اقدام موثر عملی درباره آن کرد.