مرتضی کاظمی *
منبع: اکونومیست
قسمت سوم و پایانی
اکونومیست در ستون «دعوت از اقتصاددانان» با طرح این سوال که «بحران چگونه آموزش علم اقتصاد را تغییر داده است» دانشگاهیان را به انعطاف‌پذیری در تغییر و ارتقای سرفصل‌های درسی تشویق کرده است. اقتصاددانان در پاسخ‌های خود به این سوال به نکات قابل‌تاملی اشاره کرده‌اند. به نظر می‌رسد توجه به نکات مطرح شده در این پاسخ‌ها برای بسیاری از دانشجویان و استادان رشته اقتصاد ضروری است.

همانگونه که در قسمت اول از این مبحث اشاره شد میشل پتیس معتقد است «هر چند که ریاضیات بسیار مفید است، اما نباید در قلب ساختار آموزش اقتصاد قرار گیرد. این جایگاه باید برای دانش تاریخ اقتصادی ذخیره شود.» سایر اقتصاددانان تلاش کرده‌اند دانشجویان و اقتصاددانان را به داشتن نگاهی خلاقانه در ارتباط با استفاده از مدل‌های اقتصادی تشویق کنند. در این قسمت پاسخ‌های سه اقتصاددان دیگر تشریح می‌گردد. اسوار پراساد (Eswar Prasad) و آلبرت آلسینا (Alberto Alesina) دیدگاه‌های نقادانه خود را با اشاره به نقش مکانیسم بازار و دیدگاه‌هایی که در حمایت از سیاست‌های کینزی در دوران پس از بحران به‌وجود آمد، تشریح کرده‌اند؛ همچنین دیوید لیابسون (David Laibson) صراحتا با شمردن چهار تغییر واضح، سعی کرده است انعطاف‌پذیری خود را در تدریس مباحث اقتصاد کلان نشان دهد.
نظرات این اقتصاددانان در پاسخ به سوال نشریه اکونومیست را با هم مرور می‌کنیم.

اسوار پراساد: تمرکزی جدید بر مفاهیم اقتصادی و ارتباطات آنها

اصول پایه‌ای علم اقتصاد تغییر نکرده است. افراد و بنگاه‌های اقتصادی به محرک‌ها پاسخ می‌دهند؛ سیستم عرضه و تقاضا قیمت کالاها، خدمات و حتی خود پول را تعیین می‌کند؛ بازارها عموما تخصیص منابع را خوب انجام داده و رفاه را افزایش می‌دهند. با این حال این مفهوم که بازارها همواره کارآ هستند و می‌توان آنها را به حال خود گذاشت تا خودشان را اصلاح کنند دیگر چندان خریدار ندارد. البته بازارها در نهایت خود را تصحیح می‌کنند، اما اگر اجازه داده شود ممکن است از مسیر خیلی دور شده و این مساله می‌تواند عواقب دردناکی داشته باشد.
بحران اخیر اهمیت نقش دولت در تنظیم بازار‌ها را برجسته کرد. در عین حال، از طرفی دولت (حتی دولتی که قصد خیر دارد) می‌تواند مکانیسم بازار را تضییع کند. سیاست‌هایی که معمولا به نام بهبود رفاه اجتماعی اجرا می‌شود، غالبا می‌تواند با ایجاد محرک‌هایی انحرافی، باعث ایجاد بی‌ثباتی گردد.
خلاصه اینکه، بحران اخیر باعث زنده کردن موضوع ارتباطات پیچیده میان بازارها، دولت و سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی است. همچنین این بحران ایجاب کرده که اقتصاددانان و دانشگاهیان تلاش کنند ارتباط خوبی بین حوزه‌های اقتصاد کلان، فاینانس، و اقتصاد بین‌الملل ایجاد کنند. البته واقعیت این است که این روزها بعضا پژوهش‌های جالبی درباره زمینه‌های مشترک بین این حوزه‌ها انجام می‌گیرد.
بحران اخیر تاثیر قابل‌توجهی بر انضباط (حداقل در بسیاری از دیدگاه‌های اقتصادی) بر جای گذاشته و تدریس و آموزش اقتصاد را چالشی‌تر کرده است؛ چون مدل‌های موجودی که مورد استفاده قرار می‌گیرد، خیلی ابتدایی هستند و برای پوشش دادن همه ارتباطات مذکور ناقص به نظر می‌رسند. مساله‌ای که اهمیت بیشتری پیدا کرده است این است که تاکید شود کدام تئوری اقتصادی می‌تواند حقیقتا قدرت و بینش دقیق برای ما به ارمغان بیاورد. این تئوری باید توان هدایت تفکر و کمک به ما را داشته باشد نه اینکه بر فکر ما چیره شود.موضوع خطرناکی که به صورت روشن در ستون‌هایی از روزنامه‌های مهم نوشته می‌شود این است که نااطمینانی ذاتی در اقتصاد باعث ایجاد فرصت‌هایی برای تعصبات سیاسی در لباس مبدل و تحت عنوان استدلال‌های اقتصادی می‌شود. نتیجه این است که ما به عنوان استادان علم اقتصاد هنوز باید ضمن بیان ارزشمندی و اهمیت مدل‌های اقتصادی تلاش سخت‌کوشانه‌ای برای شفاف کردن محدودیت‌های مدل‌های مذکور داشته باشیم و در متون اقتصادی، اهمیت بیشتری برای تشریح نتایج و کاربرد این مدل‌ها قائل شویم. این مدل‌ها هستند که بخش‌هایی از ساختار تفکر نقادانه را تشکیل می‌دهند، اما هرگز نباید جانشین اصل تفکر نقادانه گردند.
آنچه در نکات فوق توضیح داده شد این است که در این روزها افراد زیادی خود را درگیر بحث در مورد مباحث چالش‌آفرین اقتصادی روز کرده‌اند. عطشی که برای اطلاعات و دانش اقتصادی و همچنین مفاهیم مالی که در میان دانشجویانم ایجاد شده باعث می‌شود آموزش اقتصاد لذت بیشتری داشته باشد. در شرایط فعلی افراد آکادمیک خیلی بیش از آنکه با جزئیات و رمز و رازهای داده‌ها و مدل‌ها درگیر باشند با موضوع سیاست‌های اقتصادی و مباحث چالش آفرین درگیر شده‌اند.
آلبرتو آلسینا: چگونگی پاسخ به سوال‌ها تغییر نکرده، بلکه خود سوال‌ها تغییر کرده است

من فکر نمی‌کنم بحران چگونگی تدریس اقتصاد را متحول کرده باشد، بلکه به نظرم در چیزهایی که تدریس می‌شوند و در سرفصل دروس بسیاری از استادان، تغییر ایجاد کرده است.
با توجه به بحران مالی اخیر، بسیاری از اقتصاددانان در حوزه اقتصاد کلان در حال مطالعه و پژوهش بر این موضوع هستند که چگونه بحران اقتصادی و سرایت رکود اتفاق می‌افتد و چگونه می‌توان فاینانس را به نحو بهتری در مدل‌های اقتصاد کلان قرار داد.
همچنین متخصصان فاینانس در مورد مقررات مالی بیشتر صحبت می‌کنند. به همان اندازه که موضوع رکود مورد توجه است آنچه من می‌بینم، تجدید علاقه‌ای درباره مطالعه موضوع رکود بزرگ (Great Depression) و بازگشت به تاریخ و توجه به سایر دوره‌های وقوع چنین فجایعی است. همچنین یک علاقه‌مندی در بحث کردن در مورد سیاست‌های مالی و نقش نهادی بانک مرکزی بین مخالفان و موافقان به‌وجود آمده است.
از نظر متد‌های تدریس و پژوهش در علم اقتصاد به نظر می‌رسد هیچ چیزی تغییر نکرده است. ما تمام متدهای اقتصادی اعم از تئوریک و کاربردی را به کار می‌گیریم، اما بعضی ممکن است به این نکته اشاره کنند که آنچه نامطلوب است، شیفتگی فراوان نسبت به تکنیک‌های موجود و احساس کامل بودن مطالعات تجربی است.
افرادی که معتقدند متدولوژی مورد استفاده خوب است نباید نگران تغییرات جدید باشند. افرادی که این متدولوژی را دوست ندارند نیز نباید دلشان را خوش کنند که بحران انقلابی در این متدولوژی پدید آورد.

دیوید لایبسون: تغییرات کوچک در نهایت تاثیرگذار خواهد بود

من چهار تغییر اساسی در تدریس اقتصاد کلان اعمال کرده‌ام.
اولین تغییر توجه بیشتر به این تئوری است که قیمت دارایی‌ها بعضی اوقات حباب‌هایی مهم و اساسی را در بر دارد و در نتیجه همیشه با بنیادهای اقتصاد هماهنگ نیستند. دومین تغییر این است که من تاکید می‌کنم که هجوم به بانک‌ها برای برداشت موجودی (که به دلیل عدم اعتماد عمومی به بانک‌ها صورت می‌گیرد) دارای شکل‌های مختلفی است و این هجوم عمومی وقتی اتفاق می‌افتد که سپرده‌گذاران دچار نااطمینانی هستند. برای مثال، وقتی که موسسات وام‌دهنده همگی همزمان یک بانک سرمایه‌گذاری مشخص را ترک می‌کنند، آن بانک با بحران نقدینگی مواجه خواهد شد.
این امر بسیار به مثال کلاسیک از هجوم به بانک‌ها شبیه است. در پدیده‌های جدیدی که در هجوم عمومی به بانک‌ها اتفاق می‌افتد، بیشترین تعجیل برای فرار از این وضعیت توسط موسسات صورت می‌گیرد و نه افراد سپرده‌گذار. به بیان کلی، واسطه‌های مالی موضوعات کلیدی نوظهوری در مباحث اقتصاد کلان و فاینانس هستند.
سومین تغییری که اعمال کرده‌ام این است که من معمولا تاکید می‌کنم که رویدادهای با احتمال پایین باید با دقت فراوان مدل‌سازی شوند.
این رویدادها هر چند به ندرت اتفاق می‌افتند، اما از نظر اقتصادی بسیار مهمند. آنها حتی وقتی که اتفاق نمی‌افتند هم مهم هستند، از آنجایی که برای بازیگران اقتصادی باز هم جای نگرانی وجود دارد که شاید بعدا اتفاق بیفتند. یک تغییر کوچک در احتمالی که برای یک رخداد نامحتمل پیش‌بینی شده حتی می‌تواند به تخریب شدید بیانجامد.
چهارم اینکه اکنون من به شاگردانم می‌گویم که اقتصاد کلان با چیزی که تا پیش از سال 2007 تصور می‌شد تفاوت‌هایی دارد. فهمیدن اینکه اقتصاد کلان بیست سال دیگر چگونه خواهد بود آسان نیست. دانش‌آموزان فعلی این فرصت را دارند که در این تخریب خلاق مشارکت کنند. این چشم‌انداز باعث می‌شود که دانش‌آموزان زیادی جذب حوزه‌های اقتصاد کلان شوند.
kazemi۷۳۴۹@yahoo.com*