تاریک و روشن اقتصاد
ارزیابی هزینههای ناشی از تغییرات اقلیمی
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند.
مترجم: جعفر خیرخواهان
وبلاگنویسی از پدیدههای جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگهای خود یادداشت مینویسند. «وبلاگ بکر- پوسنر» یکی از مهمترین وبلاگهای اقتصادی است که از دسامبر ۲۰۰۴ در آدرس http://www.becker-posner.blog.com آغاز به کار کرد.
در وبلاگ بکر - پوسنر که قالب نامتعارفی دارد، هر بار یک موضوع خاص به بحث گذاشته میشود. موضوعاتی که در این وبلاگ مورد بحث قرار میگیرند، بسیار جالب توجهند. نویسندههای ثابت این وبلاگ، دو صاحب نظر شهیر در تحلیل اقتصادی یعنی گری بکر و ریچارد پوسنر هستند. گری بکر که در دسامبر سال ۱۹۳۰ در پنسیلوانیا به دنیا آمد، استاد دانشگاه شیکاگو و برنده نوبل سال ۱۹۹۲ است. وی از دانشگاه پرینسون مدرک کارشناسی و از دانشگاه شیکاگو دکترای خود را دریافت کرد.
بکر از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۸ در دانشگاه کلمبیا و پس از آن در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت. وی در دانشگاه شیکاگو با دانشکدههای جامعه شناسی و بازرگانی پیوندهای زیادی ایجاد کرده، علاوه بر انتشار مطالب عالمانه درباره طیف گسترده موضوعات اقتصادی نظیر آموزش، تبعیض، نیروی کار، خانواده، جرم، اعتیاد و مهاجرت برای سالهای متمادی یک ستون ماهانه نیز در نشریه بیزینس ویک داشت. ریچاردپوسنر نیز در سال ۱۹۳۹ در نیویورک به دنیا آمد و از دانشگاه هاروارد در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. پوسنر اکنون قاضی دادگاه تجدید نظر در شیکاگو و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو است.
وی تالیفات زیادی را به چاپ رسانده و یکی از شخصیتهای مهم در حوزه حقوق و اقتصاد است. نوشتههای او در زمینه قوانین ضدتراست، حوزه خصوصی، سقط جنین، تخطی از قرارداد، مواد مخدر، حقوق حیوانات و شکنجه بسیار تاثیر گذار بوده است. در وبلاگ بکر- پوسنر مباحث کارشناسی علم اقتصاد منتشر میشود. گستره موضوعات مطالب مطرح شده بسیار قابلتوجه است و دقت در مباحث، تحسین خواننده را بر میانگیزد.
مطالب ارائه شده در این وبلاگ متشکل از یک مقاله اصلی کوتاه به قلم یکی از این دو شخصیت بزرگ علم اقتصاد و پاسخ کوتاه نفر دیگر است. در آخر نیز هر یک از این دو نفر با توجه به نکتههایی که فرد دیگر و خوانندگان وبلاگ مطرح کردهاند، ممکن است در بخشی با عنوان پس تاملات مسائلی را که به ذهنش میرسد بیان کرده، یک جمعبندی ارائه دهد.
ممکن است در نگاه اول به نظر بیاید که مسائلی که در این وبلاگ مطرح میشود، به علم اقتصاد ربطی ندارد؛ اما مسائل گوناگون را میتوان با دید اقتصادی تحلیل کرد. در واقع امروزه بر خلاف قبل، دیگر علم اقتصاد به عنوان علم به کارگیری منابع کمیاب برای تولید کالاها و خدمات گوناگون در نظر گرفته نمی شود.
در تعریف جدیدتر، علم اقتصاد (با این فرض که انتخاب عقلایی اصل هدایتگر کنشها است) چگونگی واکنش افراد و سازمانها به تغییر انگیزهها را بررسی میکند. روزهای پنجشنبه، برخی از مباحث مطرح شده در این وبلاگ از نظر خوانندگان روزنامه میگذرد.
گرم شدن کره زمین و نرخهای تنزیل پوسنر
گزارش هیات داوری بیندولتی درباره تغییرات اقلیمی که در فوریه ۲۰۰۷ منتشر شد بر این اجماع علمی مهر تایید گذاشت که انتشار دیاکسیدکربن و سایر گازهای گلخانهای که در نتیجه احتراق سوختهای فسیلی از قبیل نفت و گاز و سایر فعالیتهای انسانی (مثل سوزاندن جنگلها برای کشت محصولات) به وجود میآیند، اثرات معنادار و در کل منفی به شکل افزایش درجه حرارت زمین و بالا رفتن سطح آب دریاها داشتهاند. برای اطلاعات بیشتر در این باره نگاه کنید به گزارش تغییرات اقلیمی ۲۰۰۷- مبنای علم طبیعی: مشارکت علمی کارگروه یکم در گزارش ارزیابی چهارم هیات داوری بیندولتی درباره تغییرات اقلیمی موجود در آدرس زیر (بازدید در دسامبر ۲۰۰۸)
http//ipcc-wg۱.ucar.edu/wg۱/docs/WG۱AR۴_SPM_PlenaryApproved.pdf
هنگامی که درباره گرم شدن کره زمین در کتاب «فاجعه: ریسک و واکنش» (۲۰۰۴) بحث میکردم، شواهد بررسیشده نشان میداد که انتشار آلودگیهای انسانساز علت اصلی و کاملا مجابکننده گرم شدن زمین بود- و از آن هنگام شواهد بسیار بیشتری انباشته شده است و صدای مخالفان ضعیفتر میشود. آنهایی که حالا هم با دیده شک و تردید به گرمترشدن کره زمین نگاه میکنند، درست شبیه کسانی به نظر میرسند که بهرغم شواهد محکم، برای سالهای بسیار همچنان منکر این بودند که سیگار کشیدن اثرات زیانبار جدی بر تندرستی دارد.
آنچه از زمان نگارش کتاب من تغییر کرده است این است که نه فقط شواهد قاطعتری به دست آوردیم که فعالیتهای ما (عمدتا تولید انرژی) باعث آسیب جدی به طبیعت میشود، بلکه دانشمندان نیز هر چه بیشتر به آینده بدبینتر شدهاند. اینک حدس زیادی زده میشود که در پایان قرن بیست و یکم، درجه حرارت زمین به طور متوسط هفت درجه فارنهایت بالا خواهد رفت و اینکه سطح آب دریاها تقریبا دو فوت بالاتر میآید.
در کنار افزایش وقوع سیل در مناطق کم ارتفاع و پست، پیشروی بیابانها به کشتزارهای استوایی و مهاجرت بیماریهای گرمسیری به مناطق شمال، انتظار میرود گرم شدن کره زمین الگوهای اقلیمی خشنتری مثل توفانهای دریایی، تندباد، سیل و غیر را به بار آورد.
در اقلیمشناسی، درجه عدمقطعیتها معمولا بالا است و دانشمندان اقلیمی اذعان دارند که پیشبینیهایشان شاید دور از واقع باشد، اما این پیشبینیها میتواند در هر دو جهت کمتر یا بیشتر از حد واقع دچار خطا شده باشد. پس حتی امکانپذیر است پیامدهایی بسیار بدتر از آنچه که نویسندگان گزارش احتمال آن را میدهند شاهد باشیم، پیامدهایی شامل افزایش درجه حرارت به دوازده درجه فارنهایت به جای هفت درجه، یا بیشتر بالا آمدن سطح آب دریاها که باعث مهاجرت اجباری دهها میلیون نفر (یا بیشتر) به مناطق داخلی کره زمین میشود، تغییر مسیر دادن جریان آب گرم گلف استریم که باعث میشود آب و هوای اروپا سردسیری و شبیه سیبری شود و افزایش ناگهانی و فاجعهبار سطح آب دریاها به علت فرو رفتن طبقات یخهای قطب شمال به درون آبهای اقیانوس. به این ترتیب نه فقط اجماع بین دانشمندان در رابطه با نقش زیانبار عامل انسانی در گرم شدن زمین بیشتر شده است، بلکه این اجماع علمی هر چه بیشتر بدبینانهتر میشود: شواهد اخیر حکایت از این دارد که مشکل گرم شدن کره زمین وخیمتر از آنی است که دانشمندان فقط چند سال قبل فکر میکردند.
نظر شخصی من که در کتابم مستدل شده بر این است که ریسک گرم شدن ناگهانی کره زمین- فاجعهای که هر آن امکان وقوع دارد، با احتمال وقوع نامعلوم هر چند ظاهرا پایین- به حد کافی پرهزینه است که برحسب هزینه مورد انتظار (یعنی هزینه وقوع فاجعه ضرب در احتمال وقوع آن) اندازهگیری میشود و در نتیجه اتخاذ اقدامات پرهزینه در امروز را توجیه میکند تا انتشار دیاکسید کربن و سایر گازهای گلخانهای را کاهش دهیم، اما هر دو دسته دانشمندان و سیاستگذاران عمدتا بر هزینههای بلندمدت گرم شدن کره زمین تمرکز نمودهاند- هزینههایی که طی سالهای باقیمانده این قرن پدیدار خواهند شد. این تمرکز باعث میشود انتخاب نرخ تنزیل، مساله مهم و بالقوه سرنوشتسازی باشد.
نرخ تنزیل نرخ بهرهای است که برای تبدیل و برابر ساختن هزینه (یا ارزش) آتی به هزینه (یا ارزش) حال استفاده میشود. با یک مثال ساده (و نادیده گرفتن پیچیدگیهایی مثل ریسکگریزی) مساله را توضیح میدهیم: اگر نرخ بهره ۵ درصد باشد، ارزش حال ۰۵/۱ دلاری که قرار است یک سال بعد دریافت شود، یک دلار است، چون اگر یک دلار امروز به شما داده شود میتوانید آن را سرمایهگذاری کرده و یک سال بعد ۰۵/۱ دلار داشته باشید. این را تنزیل کردن مالی میگوییم، اما حتی وقتی ملاحظات مالی تنها ملاحظات دخیل در یک انتخاب نباشند، تنزیل هنوز هم مهم است. اگر شخصی ترجیح و علاقه بسیار قوی برای خرج کردن پول در زمان حال به جای یک سال بعد داشته باشد، احتمال دارد که داشتن یک دلار در امروز را حتی به داشتن ۵/۱ دلار در یک سال بعد ترجیح دهد.
وقتی پرسش این است که امروز چقدر باید خرج کنیم تا هزینههایی که گرم شدن زمین در ۱۰۰ سال بعد تحمیل خواهد کرد را دفع کنیم این نوع نگاه به قضیه مورد بحث، نتیجه خوبی نمیدهد. به فرض که برآوردها نشان میدهد هزینههای گرم شدن زمین یک تریلیون دلار خواهد بود. پس با نرخ تنزیل ۵ درصد، معادل آن هزینهها به ارزش حال فقط ۶/۷ میلیارد دلار میشود، چون اگر این مبلغ را با نرخ سود ۵ درصد سرمایهگذاری کنیم پس از گذشت صد سال به مبلغ یک تریلیون دلار خواهیم رسید. اگر نرخ بهره را ۱۰ درصد در نظر بگیریم، مبلغ مورد نیاز در زمان حال به رقم ناچیز ۷۳ میلیون دلار کاهش مییابد.
پس بهتر است بحث را اینطور جلو ببریم که به جای خرج کردن مبلغ هنگفتی پول در امروز جلوی زیانهای گرم شدن زمین در آینده را بگیریم. ما باید هر سال مبلغ جزئی پول کنار بگذاریم- مبلغ ۷۳ میلیون دلار امسال برای مقابله با گرم شدن زمین در همین سال، همان مبلغ در سال بعد که با گرم شدن زمین در آن سال مقابله میکند و همین طور برای سالهای بعد. البته ما خواهان خرج کردن پول برای جلوگیری از زیانهای کوچکتر ناشی از گرم شدن زمین نیز هستیم که پیشبینی میکنیم در سالهای جلوتر و میانی اتفاق میافتند. برای مثال فرض کنید که برآورد میکنیم زیان وارده مثلا در سال ۲۰۵۷ رقم ۱۰۰ میلیارد دلار خواهد بود. پس با همان نرخ بهره ۱۰ درصد، ما خواهان خرج کردن ۸۵۲ میلیون دلار در امسال برای جلوگیری از زیان در سال ۲۰۵۷ خواهیم بود.
بنابراین با محاسبه معادل حال زیانهای آتی از گرم شدن زمین دو اثر را متوازن میکنیم- زیانهای بزرگتر که در آینده دورتر محقق میشود و کوچکتر شدن این زیانهای بزرگتر، به علت دور بودن از امروز، از طریق به کار افتادن عمل تنزیل. اثر دومی اغلب اوقات غلبه خواهد کرد که البته بستگی کامل به انتخاب نرخ تنزیل دارد. برای مثال با نرخ بهره سه درصد، یک تریلیون دلار زیان وارده در سال ۲۱۰۷ دارای ارزش حال نه ۷۳ میلیون دلار (با نرخ تنزیل ۱۰ درصد) یا ۶/۷ میلیارد دلار (با نرخ تنزیل ۵ درصد)، بلکه ۵۲ میلیارد دلار است، اما وقتی هر کدام از دو رقم آخری (۶/۷ میلیارد دلار یا ۵۲ میلیارد دلار) را به ارقامی که نشانگر ارزش حال زیانها در سالهای میانی (بین اکنون تا صد سال بعد) هستند، اضافه میکنیم حاصل جمع آنها رقم هنگفتی خواهد شد.
تعیین نرخ تنزیل بسیار بالا، با دلالت بر اینکه مخارج جاری بهینه برای دفع کردن پیامدهای آتی گرم شدن کره زمین رقم اندکی میشود با این استدلال قابلدفاع است که سیر پیشرفت علوم به احتمال زیاد ما را از پیامدهای گرم شدن زمین مدتها قبل از رسیدن به پایان قرن نجات خواهد داد: سوختهای تمیز برای استفاده در خودروها و نیروگاههای برق کشف میشود (هر چند که الان هم برق هستهای جانشین تمیزی برای نفت یا زغالسنگ است، اما هزینه بالایی دارد) یا دیاکسیدکربن منتشرشده از نیروگاههای برق با لوله به زیر زمین هدایت خواهد شد، یا باکتریهای مصنوعی کشت خواهد شد که دیاکسیدکربن موجود در جو زمین را «میخورند.» اینها اموری قطعی نیستند، اما احتمال وقوع بالایی دارند؛ بنابراین استدلال خوبی برای استفاده از نرخ تنزیل بالا از قبیل ۱۰ درصد فراهم میکنند- و شاید با ملاحظه عدمدر نظر گرفتن زیانها پس از سال ۲۱۰۷، در مباحث تئوریک این طور فرض میشود که تقریبا قطعی است مشکل گرم شدن زمین در آن زمان کاملا حل میشود.
با همه اینها که گفته شد، حداقل سه استدلال به نفع پذیرش و تحمل مخارج جاری سنگین در تلاش به کاهش انتشار دیاکسیدکربن در آینده نزدیک وجود دارد. نخست اینکه گرم شدن زمین تا همین الان هزینههایی بر بشر تحمیل کرده است و این هزینهها احتمالا به طور پیوسته در سالهای پیشرو افزایش خواهد یافت. تنزیل کردن اثر زیادی بر این هزینهها (که در آینده بسیار نزدیک وارد میشوند) ندارد. پس اگر ارقام این هزینهها خیلی زیاد باشد، هر گونه اقدام اصلاحی در زمان حال را توجیه میکند.
استدلال دوم برای صرف مخارج سنگین در امروز جهت کاهش درجه حرارت زمین این است که ریسک اندک گرم شدن فاجعهبار و ناگهانی زمین در هر زمانی وجود دارد و ریسک اندک یک فاجعه عظیم به صورت هزینه مورد انتظار بسیار بزرگ محاسبه میشود. «هر زمانی» البته میتواند در آینده دور باشد؛ بنابراین هنوز نقشی برای تنزیل قائل شویم، اما وقتی تمرکز ما بر وقوع خطرات در آینده نزدیک باشد، نقش تنزیل کمرنگ میشود. استدلال سوم این است که کاهش یافتن مصرف انرژی ما از طریق مالیات سنگین بستن بر انرژی، منافع امنیت ملی به شکل کاهش وابستگی کشور به نفت وارداتی عایدمان میسازد. حضور پرهزینه آمریکا در خاورمیانه تا حد زیادی به خاطر منافع اقتصادی است که این کشور در حفظ امنیت جریان پیوسته نفت از آنجا عایدش میشود. این درست که چون هزینه استخراج نفت در داخل آمریکا بالا است، مالیات سنگین بستن بر انرژی باعث جانشینی خیلی زیاد نفت داخلی به جای نفت وارداتی نخواهد شد، اما اتفاقا این خیلی خوب است؛ نفت ما در زیرزمین باقی خواهد ماند و آماده برای مصرف است و اگر ما تصمیم به اتخاذ تدابیری در خارج بگیریم، از قبیل خروج از عراق که احیانا واردات نفت ما را کاهش میدهد، کار ما را راحت میکند.
مالیات سنگین بستن بر انرژی در آمریکا باعث میشود تا صنایع گوناگون مخارج بیشتری را صرف تولید و مصرف سوختهای تمیز و تکنیکهایی برای جذب کربن کنند و این امر سایر کشورهای بزرگ تولیدکننده آلایندهها مثل چین و هند را ترغیب به همین کار میکند و با کاهش انتشار دیاکسیدکربن، از سرعت تمرکز گازهای خطرناک در جو زمین کاسته میشود. کاهش شدید در انتشار آلایندهها واقعا از میزان تمرکز دیاکسیدکربن میکاهد چون که این سرانجام از جو بیرون میرود، هر چند با نرخی کندتر از آن میزانی که آلایندهها ایجاد میشوند.
تنزیل اثرات گازهای گلخانهای در آینده دور
بکر
محاسبات علمی جاری نشان میدهد که با نرخ کنونی انتشار دیاکسیدکربن به خصوص طی نیمه دوم این قرن و در سرتاسر چند قرن بعدی، خسارات زیستمحیطی از ناحیه گرم شدن کره زمین بسیار زیاد خواهد بود. با چنین اثرات تاخیری طولانی مدتی، عدمقطعیت درباره حد و اندازه چنین خساراتی بسیار زیاد است و روشن است که تعیین مقدار نرخی که اثرات آینده را با آن تنزیل به حال میکنیم، اگر که اصلا تنزیل شوند، تفاوت هنگفتی در تخمینها از مقدار کل خسارتها به بار میآورد.
نگرانی اصلی که در هنگام ارزیابی سیاستهای عمومی درباره تنزیل کردن مطلوبیتهای آتی ابراز میشود، این است که با چنین کاری وزن بسیار کمتری به رفاه نسلهای آینده نسبت به رفاه نسل حاضر خواهیم داد. حتی با نرخ تنزیل «کوچک» سه درصد که نوعا در تحلیلهای سیاستی استفاده میشود، اثرات گرم شدن زمین بر مطلوبیت نسلهایی که پنجاه سال بعد از این زندگی میکنند وزنی تنها حدود یک چهارم آن اثرات بر مطلوبیت نسل جاری خواهد داشت. نسلهایی که یک صد سال آینده زندگی میکنند، وزنی به اندازه یک ششم مطلوبیت نسل جاری دریافت میکنند. به طور کلی با نرخ تنزیل سه درصد، وزنها هر بیست و چهار سال یا تقریبا هر یک نسل نصف میشوند.
آیا با چنین کاری انصاف درباره نسلهای آتی رعایت میشود؟ گزارش مشهور استرن با عنوان «بررسی اقتصادی تغییرات اقلیمی» که به دولت انگلستان تقدیم شد این طور فکر نمیکند و به همین دلیل در محاسبات گزارش، معمولا از نرخ تنزیل اجتماعی نزدیک به صفر استفاده میشود. ویلیام نوردهاوس از دانشگاه ییل که پژوهشهای اساسی درباره ارزیابی هزینههای گازهای گلخانهای انجام داده است، از نرخ تنزیل اجتماعی حدود سه درصد استفاده میکند. او نشان میدهد که باید از نرخ تنزیل کاملا معنادار و محسوسی استفاده کنیم تا نرخ تنزیل با شواهد مربوط به بازده بلندمدت سرمایهگذاری، رشد مصرف و نرخ پسانداز همخوانی پیدا کند.
فرض کنید خسارت وارده و زیان مطلوبیتی از گرم شدن زمین بر نسلهایی که پنجاه سال بعد زندگی میکنند، معادل با دو تریلیون دلار کاهش در میزان رفاه آنها باشد. با فرض نرخ تنزیل سه درصد، این خسارت جدی که در آینده وارد میشود به قیمتهای امروزی حدود ۵۰۰ میلیارد دلار ارزش پیدا خواهد کرد؛ در حالی که هر گونه مخارجی که همین امروز صورت میگیرد تا زیان به نسلهای آینده را کاهش دهد دلار به دلار ارزشگذاری خواهد شد. پس با وجود نرخ تنزیل سه درصدی، ارزش نخواهد داشت این اثرات بسیار زیانبار بر نسلهای آینده را از بین ببریم. تردیدی نیست اگر خسارتها با نرخهای تنزیل صفر درصد، یک درصد یا نهایتا دو درصد تنزیل شوند هزینههای گرم شدن گازهای گلخانهای تغییر خواهد کرد. هنگام تحلیل اثراتی که در آینده دورتر مثلا ۱۵۰ سال بعد بر جای گذاشته میشود، نرخ تنزیل مورد استفاده نقش حتی تعیینکنندهتری دارد. دلیل اصلی این که چرا گزارش استرن نسبت به کار نوردهاوس و سایرین تخمینهای بسیار بزرگتری از خسارتها به دست داده است استفاده از نرخ تنزیل بسیار اندک در آن گزارش بوده است.
برای اینکه برتری کاربرد نرخ تنزیل مثبتی که بازده سرمایه را نمایان میسازد نشان دهیم، فرض کنید بازده بلندمدت سرمایهگذاریهای انجام شده در سرمایه فیزیکی، سه درصد است. همچنین فرض میکنیم نسل کنونی به جای خرج کردن ۸۰۰ میلیون دلار برای از بین بردن گازهای گلخانهای، آن را در ساخت سرمایه فیزیکی سرمایهگذاری کند و تمام درآمد حاصله از سرمایهگذاری را نیز با بازده سه درصد مجدد سرمایهگذاری میکرد. آنگاه ارزش این مبلغ پسانداز شده که به نسلهای پنجاه سال بعد از این میرسد ۸۰۰ میلیارد دلار ضرب در ۵۰ یا بیش از سه تریلیون دلار میشود؛ بنابراین نسلهای آتی وضع بهتری پیدا میکردند اگر نسل فعلی به جای اینکه ۸۰۰ میلیارد دلار را در فناوریهای کاهشدهنده گازهای گلخانهای سرمایهگذاری میکردند، آنها همان مبلغ را در سرمایهای (با نرخ بازده سه درصد) سرمایهگذاری میکردند که در اختیار نسلهای آینده قرار میگرفت.
یکی از انتقادهای وارده به این استدلال این است که اگر منابع مالی در گازهای گلخانهای سرمایهگذاری نشده بود، آنها هرگز در سایر سرمایهها سرمایهگذاری نمیشد تا به نسلهای آینده تعلق بگیرد. شاید اینطور باشد، اما طی ۱۵۰ سال گذشته، نسلهای بعدی در آمریکا و سایر ملتهای توسعه یافته و در حال توسعه وضعیت رفاهی بسیار بهتری از نسلهای قبلی پیدا کردهاند وقتی که وضعیت آنها را با متغیرهای درآمد، تندرستی، آموزش و اساسا همه شاخصههای مهم دیگر اندازهگیری میکنیم. این افزایش سطح زندگی طی چند نسل عمدتا از طریق پیشرفت فناوری و پسانداز و سرمایهگذاری والدین و نمایندگان منتخب آنها برای بچهها و نوههایشان بهدست آمده است. چرا باید در نتیجه انباشت گازهای بسیار زیانبار گلخانهای در جو زمین این جنبه بنیادی از رفتار خانوادگی و عمومی تغییر کند؟
به عبارت دیگر، نسلهای بعدی از پیشرفتهای زیاد و مداوم در همه نوع فناوری طی ۱۵۰ سال گذشته، شامل فناوریهای مربوط به محیطزیست فایده فراوان بردند. طی بیست سال گذشته نرخ پیشرفت فناوری کندتر نشده است و حتی چه بسا سرعت گرفته باشد. والدین و دولتها سعی نکردند فایدههایی را که از پیشرفت فناوری به نسلهای بعدی میرسد با باقی گذاشتن آموزش و سرمایهای کمتر از آنچه خود دارند برای میراثخواران خود خنثی نمایند؛ البته که دقیقا عکس این اتفاق افتاده است.
رفتار والدین نسبت به فرزندان و نوههایشان اهمیت تنزیل کردن فایدهها و هزینههای آینده را نشان میدهد. بیشتر والدین، بچههایشان را دست کم به همان اندازهای که خودشان را دوست دارند، دوست میدارند و اگر آسیب جدی به فرزندانشان وارد شود به هم میریزند. با اینحال در ارزیابی اینکه چقدر آنها میخواهند به بچههای خود به شکل آموزش و ارث و میراث بدهند متوجه این نکته هستند که پسانداز و آموزش نرخ بازده مثبت دارد. اگر آنها مثلا ۴۰۰۰۰ دلار در آموزش بچههای خود سرمایهگذاری میکنند؛ چون بازده آموزش بالا است، فایدههایی که به بچهها خواهد رسید، بسیار بیشتر مثلا ۸۰۰۰۰ دلار خواهد بود؛ اما والدین با تشخیص این قضیه در واقع فایدههایی را که به بچهها خواهد رسید تنزیل میکنند؛ چون که در اصل آنها فایده ۸۰۰۰۰ دلاری به بچهها را به میزان ۴۰۰۰۰ دلار قیمتگذاری میکنند.
استفاده از نرخ تنزیل اجتماعی مثلا سه درصدی، مشکل گازهای گلخانهای را از بین نمیبرد. آخرین گزارش اقلیمی که پوسنر نام برد هشدار شدیدی میدهد که مشکل کاملا جدی است و احیانا حتی پنجاه سال یا زودتر از این شروع میشود. همین دلیلی میشود که وزن پایینی به اثرات آلودگی بر مطلوبیت نسلهای ۱۵۰ سال بعد و حتی دورتر مثلا چهار صد سال بعد بدهیم. فهم همگانی نیز حکم میکند که فناوریها شامل فناوریهای مرتبط با بهبود تندرستی، درآمد و محیطزیست، در آینده پیشرفت زیادی خواهند کرد. نرخ تنزیل مثبت و نه البته بسیار اندک، روش رسمی برای به رسمیت شناختن اهمیت این قبیل ملاحظات است.
پس تاملات پوسنر
دغدغهها درباره گرم شدن زمین که پدیده فاجعهباری شده است، همانطور که اشاره کردیم رشد کرده است و در برخی موارد تلاشهای واقعی برای واکنش نشان دادن شروع شده است. یک واکنش، جنبش جبرانکنندههای کربن بوده است. برخی بنگاهها از قبیل تراپاس «جبرانکنندههای کربن» را به مصرفکنندگانی میفروشند که نگران گرم شدن زمین هستند. برای مثال شما که نگران گرم شدن کره زمین هستید اطلاعات درباره عادات رانندگی، هواپیماسواری و ساخت خانهتان را به تراپاس میدهید و تراپاس میزان تولید دیاکسید کربن سالانه شما را محاسبه میکند و قیمتی برای جبرانکردن بخشی یا تمام آنها به شما پیشنهاد میدهد که پول خرید شما را در پروژههایی (مثلا مزارع بادی) سرمایهگذاری میکند تا میزان آلایندهها کاهش یابد. در اصل، اگر شما جبرانکنندهها برای کل انتشار کربن خودتان را بخرید سهم خالص شما در گرم شدن زمین به صفر میرسد.
جنبش جبرانکننده کربن، بازتابی از رویکرد «سقفآلودگی و مبادله» برای کنترل آلودگی است که برای مثال جهت محدودکردن آلایندههای دیاکسید سولفور استفاده میشود. در روش سقف آلودگی و مبادله، برای هر آلودهکننده یک مجوز جهت انتشار مقدار معینی از یک آلاینده صادر میشود. در این وضعیت، مقدار کل آلودگی که به همه آلودهکنندهها اجازه داده میشود کمتر از کل آلودگی نسبت به گذشته خواهد بود؛ چون هدف این سیاست کاهش آلودگی است و آلودهکنندهها مجوزها را بین خود مبادله میکنند تا هزینه رعایت قانون را به حداقل برسانند؛ اما جبرانکنندههای کربن به شکل داوطلبانه هستند. وقتی که یک جبرانکننده کربن میخرید کمک نیکوکارانهای به مبارزه با گرم شدن زمین میکنید. از آنجا که انگیزه نیکوکاری در مقایسه با انگیزه نفع شخصی ضعیفتر است، جبرانکنندههای کربن یک جانشین ضعیف برای نظام سقف آلودگی و مبادله آن هستند. این ایراد کاملا جدای از تردیدهایی که درباره فایدهمندی پروژههایی مطرح شده است که بنگاههای ارائهکننده جبرانکنندههای کربن سرمایهگذاری میکنند. فایدهمندی برنامههای جبرانکننده کربن محدود است چون مصرفکنندهها تنها انتشاردهندگان دیاکسید کربن هستند، چون سرمایهگذاریها توسط بنگاههای جبرانکننده کربن در کاهش انتشار کربن شاید تا حد زیادی صرفا جایگزین سرمایهگذاریهای موجود شوند و چون این جنبش این توهم را ایجاد میکند که کاهش اندکی در نرخ رشد سالانه انتشار کربن، کمک معناداری به مبارزه علیه گرم شدن جهان است. چون دیاکسید کربن موجود در جو زمین فقط خیلی تدریجی توسط اقیانوسها جذب میشود (و توانایی اقیانوس به عنوان «محل دفنکربن» ظاهرا رو به کاهش است) سطح بالای سالانه انتشار کربن تمایل به سمت اثر تجمعی دارد؛ به طوری که حتی اگر آن سطح یکنواخت بماند (به جای حالت افزایشی که الان داریم) میزان تمرکز آن در جو افزایش خواهد یافت.
دیگر دغدغه مرتبط این است که چنین جنبشی، باور به اینکه هر کس که اثر کربن خود را به صفر کاهش دهد کار خود را در جنگ با گرم شدن زمین به خوبی انجام داده است تقویت میکند. با اینحال حتی اگر یک میلیون خانواده ثروتمند آمریکایی این کار را بکنند، کاهش حاصله در دیاکسید کربن منتشره در هر سال، بخشی کوچک از کل انتشار آلودگی است.
در ترکیب با پروژههای تبلیغ شده تولیدکنندگان نفت و سایر شرکتها به کاهش انتشار کربن، جنبش جبران کردن کربن بسیاری از مردم را گول میزند که فکر کنند گرم شدن زمین را میتوان با تلاشهای داوطلبانه از بین برد. اگر مردم باور کنند که تلاشهای داوطلبانه برای حل مشکل گرم شدن زمین کافی خواهد بود، هیچ فشار سیاسی برای تحمل هزینههای سنگین وجود نخواهد داشت که برای تخفیف ریسک تغییر اقلیمی فاجعهبار لازم خواهد بود.
پس تاملات بکر
نرخ تنزیل در همه مسائلی که دارای اثرات تاخیری طولانی هستند نقش حیاتی دارد و گرم شدن زمین یک نمونه شاخص از چنین تاخیرهایی است. کوین مورفی و من به مدت چندین سال این مبحث را آموزش دادهایم. نتیجهگیری کلی ما این است که با تقریب نخست، انتخاب نرخ بازده سرمایه میتواند نرخ تنزیل مناسبی باشد، بدون توجه به درجه وزنی که به رفاه نسلهای آینده داده خواهد شد. یک تحلیل کاملتر نیز تاثیر عدمقطعیت درباره شدت و وخامت اثرات آتی گرمشدن زمین را در نظر میگیرد. دلیل استفاده از بازده سرمایه این است که این نرخ نشان میدهد با چه سرعتی هر مقدار پسانداز نسلهای فعلی انباشت میشود تا منابع برای نسلهای آینده را فراهم سازد. منازعات بین نسلهای حال و آینده نه بر سر نرخ تنزیل مورد استفاده بلکه در عوض بر سر این در میگیرد که نسلهای حاضر چقدر باید پسانداز کنند تا برای نسلهای آینده سرمایه لازم فراهم شود. شواهد تاریخی یکی دو قرن گذشته این طور نشان میدهد که نسلهای حاضر نسلهای آینده را نادیده نمیگیرند، چون که نسلهای بعدی خصوصا در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته، به نحو قابلملاحظهای ثروتمندتر از نسلهای قبل از خود شدهاند.
ارسال نظر