ادوارد گلزر*

مترجم: جعفر خیرخواهان

عملکرد ضعیف اقتصادی آرژانتین طی قرن بیستم، بیش از هر چیز ناشی از بی‌ثباتی سیاسی و سیاست‌های اشتباه رژیم‌های دیکتاتوری در این کشور بوده است. تا پیش از ۱۹۳۰، آرژانتین یک جمهوری باثبات به نظر می‌رسید؛ اما به مدت ۵۳ سال از ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۳، آرژانتین در دام کودتاهای نظامی و ناآرامی‌های گاه و بیگاه گرفتار شد. چرا آرژانتین موفق نشد دموکراسی باثبات باقی بماند؟ به خاطر سطح تحصیلات پایین مردم این کشور.

اگر نموداری بین این دو متغیر دموکراسی و تحصیلات رسم شود، نشان می‌دهد که درجه همبستگی بین سطح تحصیلات در ۱۹۶۰ (که با میانگین سال‌های مدرسه رفتن در هر کشور اندازه‌گیری شده است) و میانگین ۴۰ سال بعد شاخص دموکراسی، ۷۷‌درصد است. شاخص دموکراسی بین صفر تا ده تغییر می‌کند که کشورهای با مقدار شاخص کوچک‌تر از سه غیردموکراتیک و کشورهای با شاخص بزرگ‌تر از ۷ کاملا دموکراسی هستند.

اصولا هیچ کشوری با سطح بسیار پایین تحصیلات یافت نمی‌شود که در بلندمدت به دموکراسی رسیده باشد و تقریبا هر کشوری با سطح بالای تحصیلات، در وضعیت دموکراسی باثبات باقی مانده است.

توماس جفرسون نوشت «در دنیای متمدن امروزی، اگر ملتی انتظار دارد همزمان نادان و آزاد باشد، چنین اتفاقی هرگز نیفتاده است و هرگز نخواهد افتاد.» در سال ۱۹۶۰ تعداد ۳۶ کشور وجود داشتند که میانگین سال‌های مدرسه‌رفتن در آنها کمتر از ۲ سال بود (سطح تحصیلاتی که اکنون در افغانستان وجود دارد). از این ۳۶ کشور فقط دو کشور هند و بوتسوانا موفق شدند به میانگین امتیاز دموکراسی بالای ۲/۴ برسند.

از بین ۱۹ کشور در این نمونه با بیش از ۳/۵ سال مدرسه رفتن در ۱۹۶۰، تعداد ۱۷ کشور میانگین امتیاز دموکراسی بالای ۹/۷ داشتند. پانزده تا از این کشورها، دست کم با استانداردهای دموکراسی پولیتی چهار، کاملا دموکراتیک بودند. فقط لهستان و مجارستان دیکتاتوری بودند و قطعا می‌توان استدلال کرد که آن کشورها در دهه ۱۹۶۰ دموکراسی می‌بودند اگر سربازان شوروی در آنجا

حضور نداشتند.

اما در دامنه میانی تحصیلات بین دو تا پنج سال، تقریبا هر اتفاقی می‌تواند بیفتد.

برخی مکان‌ها مثل کاستاریکا و ایتالیا کاملا دموکراتیک بوده‌اند؛ در حالی که سایرین مثل کویت و پاراگوئه این‌طور نیستند. عراق امروزی در گروه دوم جای می‌گیرد، که نشانه‌ روشنی از نااطمینانی درباره آینده سیاسی این کشور است.

چرا من فکر می‌کنم زنجیره علیت از تحصیلات به دموکراسی و نه برعکس آن جریان دارد؟ میزان دموکراسی در دهه ۱۹۶۰ اساسا ربطی به رشد سال‌های بعد در سطح تحصیلات نداشته است. از طرف دیگر، میزان تحصیلات در سال ۱۹۶۰ وظیفه‌ افزایش‌های پیش‌بینی‌شده در دموکراسی را به خوبی انجام داده است.

توانایی متغیر تحصیلات در پیش‌بینی دوام‌آوری دموکراسی، با مسیرهایی که کشورهای بلوک کمونیستی سابق طی کردند به خوبی نشان داده می‌شود. مکان‌هایی که مردم تحصیلکرده داشتند مثل جمهوری چک یا لهستان، موفق به‌گذار به سمت جمهوری‌های به خوبی اداره‌شده گردیدند؛ اما مکان‌هایی که تحصیلات پایینی داشتند این‌طور نبودند.

چرا باید رابطه‌ای مثبت بین سرمایه انسانی و آزادی وجود داشته باشد؟ جاکومو پونستو، اندریی شلیفر و من در مقاله‌ای استدلال کردیم که این رابطه نشان‌دهنده توانایی افراد تحصیلکرده به سازماندهی و کار جمعی است.

دیکتاتورها پاداش‌هایی قوی در اختیار کادر حاکم می‌گذارند؛ دموکراسی‌ها منافعی ناچیزتر برای همه کس فراهم می‌کنند. برای اینکه دموکراسی بر دیکتاتوری چیره شود، باید گروه‌ها و جمعیت‌های پراکنده، مهارت و انگیزه برای کار جمعی کردن را داشته باشند تا بتوانند جلوی کودتا در حکومت‌های دیکتاتوری را گرفته و قدرت‌نمایی قوه مجریه را شکست دهند.

تحصیلات به افراد مهارت‌هایی مثل خواندن و نوشتن می‌آموزد که مردم را قادر به کار جمعی می‌سازد. در مقاطع پایین‌تر تحصیلی، آموزگاران وقت زیادی را صرف آموزش کودکان می‌کنند که چگونه پیشرفت کنند. در آمریکا، تحصیلات رابطه قوی با شرکت و عضویت در گروه‌های اجتماعی دارد. توانایی با هم کار کردن امکان دفاع از دموکراسی را می‌دهد.

یکی از لحظات اساسی در تاریخ اخیر دموکراسی، کودتای ۱۹۹۱ شوروی بود که تندروهای شوروی به نظر می‌رسید در مرحله متوقف ساختن حرکت روسیه به سمت آزادی بودند.

اما ساکنان تحصیلکرده مسکو با سازماندهی که پیدا کردند و با قیامی عظیم که به راه‌انداختند، جلوی کودتا را گرفتند. آنها اعلامیه‌هایی توزیع کردند که جمعیت را به خیابان‌ها کشاند و از چرخ دستی‌ها و ماشین‌های تنظیف خیابان برای جلوگیری از پیشروی تانک‌ها استفاده کردند. یکی از صحنه‌های مورد علاقه من در دفاع از دموکراسی، اجرای پیوسته موسیقی از بوریس گدونوف بود که یادآوری بی‌کلام از نیاز به جنگیدن برای رسیدن به آزادی می‌کرد.

سطح تحصیلات نسبتا پایین مردم آرژانتین در ۱۹۳۰ این اجازه را نداد تا به دفاع از نهادهای دموکراتیک خود در برابر دیکتاتورهای بالقوه برخیزند. این دیکتاتورها مدتی بعد با سیاست‌هایی که پیاده کردند کشور و ملت آرژانتین را فقیر و بدبخت ساختند. امروز، آرژانتین کاملا تحصیلکرده شده است و دورنمای سیاسی آن بسیار مثبت‌تر است.

در عوض حالا باید نگران آینده یک افغانستان دموکراتیک بود. انتخابات مساله‌ساز ریاست‌جمهوری سال گذشته در این کشور، در شرایطی که از کمبود شدید سرمایه انسانی رنج می‌برد تعجب‌آور نیست. با توجه به رابطه تاریخی بین تحصیلات و دموکراسی، جنگ برای تقویت آزادی در آن کشور، ‌مبارزه‌ای طولانی و دشوار خواهد بود.

*استاد اقتصاد در دانشگاه‌هاروارد

منبع: نیویورک تایمز