روایت رسول نجفیان از حسین پناهی
معصومیت کودکانه در دلتنگیهای شاعرانه!
رسول نجفیان این روزها سرش شلوغ است؛ شاید این گپ و گفت فتح بابی باشد برای شناختن حسین پناهی؛ نمیدانم چقدر موفق بودهام.
سهیلا یاراحمدی
رسول نجفیان این روزها سرش شلوغ است؛ شاید این گپ و گفت فتح بابی باشد برای شناختن حسین پناهی؛ نمیدانم چقدر موفق بودهام. نگاه حسین پناهی به زندگی چگونه بود؟
من سالها افتخار دوستی با ایشان را داشتم. از بدو ورودش به تلویزیون با هم آشنا شدیم. او نگاه بسیار خاصی داشت. بر اثر مطالعه با مدرنترین مکتبهای شعری ایران و جهان آشنا بود. واقعا نگاه پاکی داشت. مانند یک بچه که به دنیا نگاه میکند؛ با همان بهانهگیریها، عیب و ایرادی که یک بچه هم میتواند داشته باشد؛ اما پر از خلوص. همیشه این صحبت من را از حضرت مسیح اجر میگذاشت که میفرماید: «کودک بمانید تا رستگار شوید.» این جمله را خیلی دوست داشت و میگفت: کاش میشد تمام بشر با خلوص کودکانه، به دور از کینه و نفرت به دنیا نگاه کنند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
به نظر شما شخصیت شاعر «حسین پناهی» چگونه بود؟
او قبل از اینکه بازیگر و کارگردان باشد، شاعر بود. شعرهای بسیار زیبایش در مجموعههای مختلفی چاپ شده است. در این شاعرانگی خیلیها به صرف اینکه چند کلمه به نام شعر گفته اند، ادای شاعران را در میآورند؛ ولی حسین پناهی عزیز من، واقعا یک شاعر گرانقدر بود با سبک بسیار خاص و منحصر به فردش. دلتنگیهای یک کودک را داشت که در آستانه کهکشان راه شیری نشسته و با پرسشهای بسیار بسیار فلسفی که از ارسطو و سقراط گرفته تا یک آبدارچی اداره، به هم میبافت. نگاهش به مقوله هستی و بشر خیلی طنزآمیز بود.
آقای نجفیان عدهای میگویند که حسین پناهی یک فیلسوف بود. این جمله درست است یا نه؟
حسین پناهی تحت تاثیر خیلی از فیلسوفها بود؛ ولی خودش فیلسوف نبود. جهانبینی و نوع نگاهش به دنیا خاص بود. در تعریف فلسفه شخصیتی، جهانبینی خاصی دارد. حسین به خاطر آن کثرت خلقیاتی که داشت، گاهی خیلی شاد شاد بود و امیداوار، گاهی کاملا ناامید و دلزده از همه، گاهی ماهها در انزوا به سر میبرد و گاهی در جمع حضور پیدا میکرد. نمیتوانیم به ایشان بگوییم فیلسوف یا حتی متفکر؛ ولی بهترین چیزی که میتوانیم در مورد نگاهش بگوییم، شاعرانگی است.
حسین پناهی طلبه بود. در این مورد توضیح میدهید؟
بله، البته وقتی که من با ایشان آشنا شدم، طلبگی را کنار گذاشته بود. ایشان در حوزه علمیه بهبهان تحصیل کرده بودند. اگر اشتباه نکنم یک روحانی بزرگوار هم در مراسم تشییع جنازهاش آمد و گفت که حسین وقتی طلبه بود با هم بودیم. ایشان یک دورانی که همواره آن شک و یقین اگزیستاناسیونالیستی را با خودش داشت، نگاه یک هنرمند خاص به هستی، بشر، به خدا داشت. من فکر میکنم او ایمان واقعی داشت. از شک گذشته و به یقین رسیده بود. تاکید داشت که با یک لباس شمعی بیاید و در کسوت هنر، شعر و موسیقی و تئاتر باشد.
طلبه بودن ایشان در اشعارش و در زندگی ایشان چه تاثیری داشت؟
با اینکه بسیار مسلط به قرآن بود؛ ولی هرگز ندیدم جلوی کسی جز من، اشارهای به قرآن داشته باشد. گاهی آیاتی را در گوشه و کنار زمزمه میکرد؛ ولی فقط جلوی من. خیلی جاها که میتوانست فرصت خوبی باشد و این آیات خواندنش به نفعش باشد، هرگز؛ حتی انکار هم میکرد و میگفت: من بلد نیستم. بسیاری از زیباترین نوحهها را که من در نوحه ندای عاشورا جمعآوری کردم، از حسین پناهی بود. حسین فقط اینها را برای من خواند و هرگز این نوحهها را جایی نخواند حتی جاهایی که میتوانست از نظر مالی خیلی به نفعش تمام شود، میگفت بلد نیستم، نمیدانم. یکی دو جا هم که من اشاره کردم که حسین نوحههای خوبی بلد است، چپچپ نگاه کرد و گذاشت و رفت.
کوتاه شده از آرتنا
ارسال نظر