حاشیهسازی دوباره مسعود دهنمکی با سریال تلویزیونیاش؛ «دارا و ندار»
شکست از مخاطب
مسعود دهنمکی پارسال فروردینماه هم حسابی جنجال برپا کرده بود. آن موقع به خاطر فیلم اخراجیهای ۲ که از بخش مسابقه جشنواره فجر بیرون گذاشته شده بود؛ اما در اکران نوروزی همه رکوردها را یکی پس از دیگری میشکست. امسال هم در جهشی پیشرفتی و قابل توجه و عجیب سریال نوروزی شبکه ۵ به مسعود دهنمکی رسید تا راه ۱۰۰ ساله در سینما و تلویزیون را ۱۰ ساله بپیماید، اما برعکس اخراجیها که لااقل خوب میفروخت، سریال «دارا و ندار» در جذب مخاطب یه گواهی نظرسنجیهای اینترنتی ناموفق بود و داد اعتراض منتقدان و کارشناسان را درآورد. جالب این که تندترین انتقادها هم از سوی رسانههای اصولگرا بود و با الفاظی مثل «فیلم آبگوشتی» و «هنجار شکن» و .... به آن حمله کردند. البته دهنمکی مثل سابق در دفاع حسابی زبردست است و کوتاهی نمیکند. با این حال سریال ضعیف او این بار محمل چندانی برای دفاع ندارد. این بار مخاطبان و منتقدان هم عقیدهاند.
مسعود دهنمکی پارسال فروردینماه هم حسابی جنجال برپا کرده بود. آن موقع به خاطر فیلم اخراجیهای ۲ که از بخش مسابقه جشنواره فجر بیرون گذاشته شده بود؛ اما در اکران نوروزی همه رکوردها را یکی پس از دیگری میشکست. امسال هم در جهشی پیشرفتی و قابل توجه و عجیب سریال نوروزی شبکه ۵ به مسعود دهنمکی رسید تا راه ۱۰۰ ساله در سینما و تلویزیون را ۱۰ ساله بپیماید، اما برعکس اخراجیها که لااقل خوب میفروخت، سریال «دارا و ندار» در جذب مخاطب یه گواهی نظرسنجیهای اینترنتی ناموفق بود و داد اعتراض منتقدان و کارشناسان را درآورد. جالب این که تندترین انتقادها هم از سوی رسانههای اصولگرا بود و با الفاظی مثل «فیلم آبگوشتی» و «هنجار شکن» و .... به آن حمله کردند. البته دهنمکی مثل سابق در دفاع حسابی زبردست است و کوتاهی نمیکند. با این حال سریال ضعیف او این بار محمل چندانی برای دفاع ندارد. این بار مخاطبان و منتقدان هم عقیدهاند.
دارا و ندار
شخصیتهای داستان و بازی بازیگران:
این مجموعه، جزو مجموعههای پر بازیگر به شمار میرود. بازیگرانی که هر کدام در حوزه تلویزیون (به ویژه طنز)، چهرههای شاخص و مطرحی هستند. یکی از موارد مثبت این مجموعه، حضور افراد با لهجههای مختلف در یک منزل است. اتفاقی که در مجموعه «چاردیواری» در خانه «آهو خانم» هم روی داده و به نظر میرسد از سیاستگذاریهای سازمان صدا و سیما باشد. البته این اتفاقی خجسته است؛ ولی به شرطی که اصولش هم رعایت شود. به عنوان مثال، به هیچ وجه «شهره لرستانی» نتوانسته است لهجه را باورپذیر ادا کند یا اینکه زن و شوهر در برخی خانوادهها (مثل خانواده کلاته) متعلق به دو استان با بعد مسافت فراوان هستند که همین جزئیات به ظاهر پیش پاافتاده، نخستین حفرههای شخصیت پردازی در این سریال است. بازی «فتحعلی اویسی» در نقش تیمور، به نوعی تکرار شخصیت آقای کاووسی در مجموعه «بدون شرح» است. حتی با همان تکیه کلامهای قدیمی و ژستهای تکراری! حضور «سام درخشانی» در نقش منوچهری بسیار ضعیف است تا آنجا که با اطمینان کامل میتوان گفت که انتخاب مناسبی برای این نقش نبوده است. «بهنوش بختیاری» در نقش درد دل هم با آن لهجه، من را به یاد بازیاش در مجموعه نوروزی «جایزه
بزرگ» میاندازد؛ آنجا که نقش همسر باردار جواد رضویان را بازی میکرد! جنس بازی و گریههای خانم «مریم کاویانی» در نقش طلعت هم به شدت من را یاد پرسوناژش در سریال «خطشکن» میاندازد! کاراکتر «مرجانه گلچین» در نقش مهین هم بسیار کمرنگ و سطحی تعریف شده است (بازی گلچین هم تقریبا تکرار همان بازی اش در سریال بزنگاه است)، مثل بقیه خانمهای خانواده «داراها» (یعنی شهین «نگار فروزنده» و نگار «نفیسه روشن»). «علیرضا خمسه» در نقش ذبیح، بازی قدرتمندی دارد؛ ولی متاسفانه از او هم چیز تازهای نمیبینیم! «شهاب عباسی» در نقش مردوخ، بسیار خوب ظاهر شده و موفق به ارائه بازی جدیدی در کارنامه هنریاش شده است.
در مورد شخصیت اتابکی و بازی «رضا رویگری» بد نیست یک نکته مهم را یادآور شوم: آقایان نویسنده عزیز، اگر هدفتان این بوده است که یک شخص نوکیسه تازه به دوران رسیده را که حتی حرف زدن هم بلد نیست به نمایش بکشید، بهتر بود پا در وادی اغراق نمیگذاشتید. چه کسی هست که به این شکل، همه کلمات را اینگونه اشتباه ادا کند؟ این زیاده روی در برخی موارد باعث دافعه مخاطب میشود. ضمن اینکه کلمه استجابت در سه قسمت متوالی به سه شکل متفاوت تلفظ میشود ! کسی که کلمه ای را اشتباه ادا میکند، همواره آن را با همان شکل ثابت تلفظ میکند نه هر روز یک شکل ناصحیح! بازی «غلامرضا بنفشه خواه» و «رامین راستاد» خوب و قابل قبول است. «سحر ولدبیگی» هم خوب است؛ ولی هنوز هم (متاسفانه) جیغ جیغهایش مثل «شادنه» در پاورچین، تداوم دارد! به شخصه تفاوت چندانی میان بازی «سیدجواد هاشمی» در اخراجیهای۱ و ۲ و نقش روحانی حاج حسینی در مجموعه دارا و ندار ندیدم و البته به نظرم انتخاب مناسبی برای این نقش نبودند! «عباس محبوب» هم تکراری ظاهر شده است.
فیلمنامه و هسته مرکزی داستان:
موضوع داستان یادآور فیلمهای قدیمی است (نمیخواهم لفظ فیلمفارسی را به کار ببرم!) و همان «قارون ورشکسته» و شبه «فردین»های جوانمرد! یک سوال اساسی که برای من از اول مطرح بود، این است که اصولا یک فرد ورشکسته که حکم تخلیه مستاجرانش را هم دارد، چرا این همه ماجرا را کش میدهد و این دامادها که همگی به جیب شوهر خواهرشان وصل هستند، از کجا پول خرید «وانت آبی پلاک زوج» و «خرید جهیزیه» و «برگزاری مراسم عروسی» و ... را میآورند؟! چرا صاحبخانه ما حتما باید با کمک به این افراد و عاقبت به خیر کردنشان، آنها را جواب کند؟ آیا این «رئال» است ؟ در جامعه کنونی ما، صاحبخانه این چنینی داریم؟! چرا در زمانی که ذبیح در بازداشتگاه به همراه سایر حاجی فیروزها به سر میبرد، دایره زنگی و آکاردئون دارند و مینوازند ؟! یعنی شما این را تا به حال ندیده و نشنیدهاید که هر نفر که بازداشت میشود، ابتدا تمامی وسایلش (حتی کمربند شلوار) را از او میگیرند و بعد به بازداشتگاه میفرستندش؟! چگونه آکاردئون و دایره زنگی از قلم افتاده است؟ آیا واقعا ضرورتی دارد که در هر قسمت (حدود سه تا پنج دقیقه) شاهد پلانهای تکراری دایره زنگی زدن ذبیح در میدان آزادی و
کوچه و خیابان باشیم؟ در قسمت سیزدهم که هر چه فلاش بک هم در این زمینه داشتید، پخش کردید! این کار حرفهای نیست. قدری به شعور مخاطبانمان هم احترام بگذاریم، بد نیست! برخی اشتباهات زمانی هم در دیالوگها دیده میشود. مثلا بعد از آزادی ذبیح، در ماشین اتابکی به اشتباه به تیمور میگوید که دیشب در عروسی همه از صدایش تعریف میکردهاند؛ در حالی که عروسی چند ساعت پیش بوده است و هنوز شب هویداست! از این دست اشتباهات هم کم ندیدیم. آیا واقعا دغدغه «ندارها»، آفتابه شخصیشان است؟ در اواخر بهار سال ۱۳۸۸، تب مجموعه کرهای «افسانه جومونگ» تقریبا به طور کامل، در کشور فرو نشست. آیا ضرورتی داشت به موضوعی که خیلی وقت است که دیگر روی بورس نیست، اینقدر با آب و تاب و تاکید پرداخته شود ؟ آن هم با دیالوگهایی بعضا زننده که ناقلشان هم یک خانم (درد دل) است! من هیچ اصراری به پاستوریزه بودن سریالهایمان ندارم، ولی تلویزیون یک مدیوم پربیننده است. به ویژه در ایام تعطیلات نوروزی، در ساعات آغازین شب و در کشوری هفتاد و چند میلیونی! ما باید این را در نظر بگیریم که اقشار گوناگون جامعه با سنین مختلف تنها با فشار دادن یک دکمه، میزبان برنامهها و
سریالهایمان خواهند بود. ما باید حرمت میزبان را نگه داریم. درست نیست که در این سطح، شنونده دیالوگهای زشت و زننده و حتی بوق دار باشیم. اگر هدفمان خیلی هم والا باشد و بسیار فکر شده و با نیت مثبت هم چنین چیزی بسازیم، به میزبانانمان خیانت کردهایم! به شعور آنها بی احترامی کردهایم. مجموعههای ما باید خانوادگی باشند وگرنه اگر قرار بر ابتذال باشد، که گزینههای بهتری در بازار موجود است! در این خصوص سریال «دارا و ندار» متاسفانه بسیار ضعیف ظاهر شد. البته نه در همه پلانها و همه شبها، ولی حواسمان به این نکته باشد که: «این مردم لبخند میخواهند ولی نه به هر قیمتی» برخی از صحنهها به شدت شعاری بودند و نچسب! مثل برخی از نماهای هر دو قسمت از اخراجیها! پرداخت به مساله فقر و ثروت در این مجموعه، به شدت کاریکاتوری بوده و گاهی اوقات از این طرف بام افتادهایم! چرا باید افراد ندار این قدر به لحاظ فهم و شعور، دستکم گرفته شوند؟ یعنی دختر دانشجوی قصه، متوجه دعای مسخره «آقا فتل» در نانوایی نمیشود؟ این توهین به سطح فهم و درک ندارها نیست؟ آیا مجازیم که با ادعیه هم شوخی کنیم. الهم انی ... هم بازیچه شده است، این کار مشکلی ندارد؟
اگر کس دیگری این کار را میکرد، شما که عنوان فیلمساز ارزشی را دارید، واکنش نشان نمیدادید؟! در کل معتقدم که دغدغههای اساسی داراها و ندارها در این مجموعه، به صورت رئال مطرح نشد و بسیار با اغراق و نگاه سطحی نمایش داده شد. یک نکته مثبت هنری این مجموعه از دید من: وقتی هر نفر از جمع اهالی خانه ندارها خداحافظی میکرد، آن پلان با افتادن عکس آنها در آینه ای که به دست یکی از اهالی بود، آغاز میشد. این ایده، به نظرم ایده بسیار خوب و جالبی از نظر بصری بود.
کارگردانی:
بسیاری از نکاتی که در بالا آمده، به طور مستقیم و غیرمستقیم، به کارگردان هم مربوط میشود؛ ولی قصد دارم به صورت ویژه به دو نکته مهم در اینجا اشاره کنم. نخست، ریتم کند سریال با فلاش بکهای غیرضروری بسیار است. (که تا حدودی هم به تدوین بازمیگردد.) و دوم مشخص بودن بوم صدا در حدود هفت مورد (آخرینش در قسمت سیزدهم روی داد.) برای ثانیههایی در بالای فریم که صورت خوشی ندارد! یک توضیح بسیار مهم که در مورد برخی دیگر از سریالها هم صدق میکند و «دارا و ندار» هم به شدت به آن بیاعتنایی کرده است، فلسفه وجودی «آنچه گذشت...» در ابتدای مجموعه است. برای یک سریال روتین هر شبی، گذاشتن «آنچه گذشت...» با مدت زمان طولانی و از قسمت نخست تا به قسمت قبلی، معنایی جز آب بستن به مجموعه ندارد! «آنچه گذشت...» با زمانی کوتاه یک تمهید مناسب برای سریالهای هفتگی است نه سریالهای روتین!
تیتراژها:
تیتراژ آغازین، در ثانیههای ابتدایی ما را به یاد «مسافران» (رامبد جوان) میاندازد؛ ولی در ادامه تا نیمه، بسیار خوب و گیرا است؛ اما از میانه به بعد با حبس شدن در تونل رسالت، دیگر آن طراوت را ندارد و ما را به سرگیجه میاندازد! تیتراژ پایانی هم ایده خوبی دارد؛ ولی برخی از عکسها (مثل: عکس تهیهکننده) چندان جالب نیستند. در ثانیههای پایانی، این تیتراژ هم به ضعف در اجرا میافتد و ایجاد دافعه میکند.
موسیقی و خواننده:
به نظرم موسیقی فیلم بسیار زیباست. البته گاهی هم تلاش میکند که نقبی به موسیقی اخراجیها بزند (موسیقی متن را عرض میکنم در سازهای نوازندههای خیابانی)! صدای مجید اخشابی هم مناسب این جنس از شعر است. شعر تیتراژ هم از نقاط قوت پروژه محسوب میشود؛ ولی تکرار مداوم صدای اخشابی و اشعار تیتراژ میشود پاشنه آشیل!
* سایت سینمای ما
ارسال نظر