ریحان سلام

مترجم: دومان بهرامی‌راد

منبع: فوربس

با گذشت یک سال از طرح محرک فدرال هنوز بحث راجع به فواید و ضررهای این سیاست ادامه دارد. حتی برخی از طرفداران این طرح معتقدند که دولت آمریکا باید قبل از آن که دیر شود یک طرح محرک دیگر را اجرا کند، اما من فکر می‌کنم که این طرح از ابتدا بسیار ضعیف بود. علاوه بر آن اجرای آن خرج زیادی روی دست ما گذاشت. با این وجود نباید از این حقیقت غافل شویم که بحث اصلی همانطور که تیم لی متفکر لیبرتارین می‌گوید بین دو سر طیف جریان دارد.

تقریبا همه با این ادعا موافقند که اقتصاد آمریکا نیاز به یک انتقال و تغییر وضعیت دارد، اما آیا این انتقال باید از سوی واشنگتن که تحت نفوذ لابی‌گران کارکشته و اتاق‌های فکر مختلف در تدارک برنامه‌های متعددی برای آینده است، صورت بگیرد یا میلیون‌ها کارآفرین، کارگر و مصرف‌کننده ناشناخته‌ای که در شهرهای بزرگ و کوچک کشور روزگار می‌گذرانند و هیچ گاه صدایی از آنها به گوش نمی‌رسد باید این تغییر را به پیش ببرند؟

مطابق آخرین آمار و ارقامی‌ که کرسی آمار نیروی کار آمریکا منتشر کرده است، بیکاری در بخش ساخت‌وساز مسکن نزدیک ۲۵ درصد است. همان‌طور که جان کارنی در اوایل ماه مارس در وبلاگ خود نوشت، از بین رفتن ۷۵۰۰۰شغل ساختمانی تقریبا با ایجاد ۶۳۰۰۰ شغل در دیگر بخش‌های خصوصی همراه شده است. در واقع همچنان که اوضاع بخش ساختمانی بدتر می‌شود، دیگر بخش‌ها کم کم کسادی را پشت سر می‌گذارند. این چشم‌انداز امیدوارکننده است، اما باید این نکته را نیز در نظر داشت که بخش ساختمانی شغل‌هایی با درآمد بالا را برای افراد کم مهارت که برای دهه‌ها بازار کار خوبی نداشتند فراهم آورده بود. با این حال معلوم نیست که حمایت از بازار مسکن می‌تواند در بلندمدت استراتژی خوبی باشد؛ این امر وقتی واضح‌تر می‌شود که این نکته را در نظر آوریم که افزایش بدهی و افزایش مالیات یکی از نتایج چنین استراتژی‌ای است و همین امر بدون شک باعث کند شدن رشد و کاهش خلق شغل می‌شود.

در طول رکود شدید ابتدای دهه ۸۰ رونالد ریگان و پل ولکر خانواده‌های آمریکایی را به یک مخمصه اقتصادی جدی انداختند و هزاران شغل صنعتی را نابود کردند؛ شغل‌هایی که هرگز به اقتصاد باز نگشتند. اگر ریگان و ولکر در اواخر دهه ۷۰ تصمیم گرفته بودند از اختیارات خود استفاده کنند تا اقتصاد را همان‌طور که بود نگاه دارند، امروز دنیای دیگری داشتیم. صریحا می‌گویم، دلیل خوبی وجود دارد که قبول کنیم ایالات متحده از لحاظ اقتصادی جذابیت سابق را ندارد و نوآورترین بنگاه‌ها در دیگر نقاط فعالیت خود را شروع می‌کنند. بسیاری می‌گویند اگر نرخ‌های بالای بیکاری ادامه پیدا کند (که احتمالا همین‌طور خواهد بود) باراک اوباما هم مانند ریگان در انتخابات میان‌دوره‌ای روزگار سختی را خواهد داشت. با این وجود باید این را هم در نظر داشت که ریگان و ولکر تصمیم سخت، اما درست را اتخاذ کردند و اجازه دادند که اقتصاد خود را بازسازی کند. در مقابل، دولت اوباما تلاش کرد که با خرج پول راه خود را صاف کند تا مجبور نشود بازسازی اقتصاد را کلید بزند.

حقیقت این است که آمریکا در طول سال‌های اخیر به شدت تغییر کرده است. در دهه ۱۹۸۰ تعداد زیادی از آمریکایی‌ها هنوز محرومیتی که در سال‌های بین دو جنگ جهانی تجربه کرده بودند را به یاد می‌آوردند، اما اکنون تعداد کمی ‌از آمریکایی‌های بزرگسال دوره‌ای طولانی از محرومیت اقتصادی را پشت سر گذاشته‌اند. البته نمی‌توان اوباما را به خاطر تغییر فرهنگ در آمریکا شماتت کرد، اما می‌توان او را به خاطر این که متوجه این نکته نیست که بازسازی اقتصادی هنوز تنها راه‌حل است سرزنش کرد.

در تابستان گذشته آقای اوباما در مصاحبه با بیزینس ویک تفسیری از دهه ۸۰ ارائه داد که می‌تواند خیلی چیزها را به ما بگوید. از نظر او تهدیدی که رقابت با ژاپنی‌ها ایجاد می‌کند باعث «تغییر در فرهنگ شرکتی» می‌شود که رشد بهره‌وری در تمام اقتصاد را افزایش می‌دهد، اما وی معتقد بود که بخش سلامت و آموزش و انرژی در مقابل این تغییر فرهنگی مقاومت کردند، بنابراین از نظر وی باید این بخش‌ها را اصلاح کرد. با این حال به نظر می‌رسد که رییس‌جمهور هنوز نمی‌خواهد منبع تغییر در فرهنگ شرکتی که در دهه ۸۰ اتفاق افتاد را تحت تاثیر قرار دهد.

این در حالی است که مدیران اجرایی زیرک متوجه این نکته شدند که اگر زودتر آمادگی خود را افزایش ندهند تمام دارایی‌های خود را از دست می‌دهند. نتیجه این شد که یک پویایی فزاینده به وجود آمد که باعث شد رقابت، ورشکستگی و ابتکار بیشتر شود.

نکته جالب توجه این است که بخش‌هایی که رشد بهره‌وری را تجربه کردند همان بخش‌هایی بودند که تخریب در بخش عمده‌فروشی را شاهد بودند. همین امر به افزایش خلق شغل انجامید. این پروسه دردناک در نتیجه مقررات‌زدایی، موانع کمتر در مقابل تجارت، نرخ‌های مالیات نهایی پایین‌تر و افزایش پرداخت به خاطر عملکرد سرعت گرفت. در آن زمان هنوز افزایش پرداخت به خاطر عملکرد نه نشان‌دهنده بی‌عدالتی، بلکه نشان‌دهنده تمایل برای حفظ افراد مبتکر و پر تلاش بود. ناگفته نماند که این تغییرات به افزایش نابرابری درآمدی یعنی پدیده‌ای که پرزیدنت اوباما و متحدانش امری شوم تلقی می‌کنند انجامید. می‌توان تصور کرد که یک تغییر فرهنگی در بخش سلامت، آموزش و انرژی یعنی بخش‌هایی که به شدت قانون‌گذاری شده اند و اتحادیه‌های کارگری و انحصارگران قدرتمند نقش بزرگی در آن ایفا می‌کنند اتفاق بیفتد. با این حال رییس جمهور تصریح کرده که می‌خواهد این بخش‌ها را از طریق افزایش دامنه مقررات (و نه کاهش آن) تغییر دهد و قصد دارد که با بودجه عمومی‌پروژه‌هایی که دولت فدرال فکر می‌کند مناسبند را اجرا کند. به اختصار می‌گویم که این سیاست می‌تواند به شدت انگیزه‌های افراد را تغییر دهد.

*ریحان سلام با بنیاد آمریکای نو همکاری می‌کند. همچنین از وی کتاب «حزب بزرگ جدید: چه طور جمهوری خواهان می‌توانند طبقه کارگر را جذب و رویای آمریکایی را حفظ کنند» به چاپ رسیده است. ریحان سلام مرتبا برای فوربس مطلب می‌نویسد.