جهانی شدن؛ابزار نوین بازارهای جهانی
جهانی شدن پدیده نوظهوری نیست بلکه فرآیندی است که همگام با افزایش آگاهی انسان نسبت به خود و محیط طبیعی و اجتماعی، از آغاز تاریخ وجود داشته است.
جهانی شدن پدیده نوظهوری نیست بلکه فرآیندی است که همگام با افزایش آگاهی انسان نسبت به خود و محیط طبیعی و اجتماعی، از آغاز تاریخ وجود داشته است.
از جنگ جهانی دوم به بعد با رشد تجارت جهانی، افزایش تحرک سرمایه در سطح بینالمللی، مهاجرت نیروی کار و کاهش موانع تجاری براساس قراردادهای بینالمللی، شکل دیگری پیدا کرد. در سالهای اخیر نیز با سرعت فزاینده دانش و فروپاشی ابرقدرت شرق و پایان دوران جنگ سرد، شتاب بیسابقهای گرفته است.
با وجود رونق بسیار مباحث جهانی شدن یا جهانیسازی و ابعاد گوناگون و فرآیندهای متنوع آن، هنوز بر سر این ابعاد و فرآیندها چه از نظر تعریف و چه به لحاظ عوامل تاثیرگذار و پیامدهای آن، توافقی حاصل نشده است. از جهانیسازی، تعاریف بسیار ارائه شده است. شاید بتوان فشردهای از مجموعه تعاریف مزبور را اینطور بیان کرد: فرآیندی که در آن، عرصههای گوناگون زندگی، برد و گستره جهانی پیدا میکنند. در این فرآیند، اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره زمین را زیر نفوذ قرار میدهند و به ایجاد یک بازار تازه جهانی، سازمانهای سیاسی فراملی و فرهنگ جهانی تازه دست میزنند. از دیدگاه این دسته از صاحبنظران، گسترش بازار جهانی سرمایهداری، زوال دولت ملی، گردش پرشتاب و بیامان کالا، سرمایه، اطلاعات و قالبهای فرهنگی، مولفههایی هستند که چشمانداز جهانی شدن یا جهانیسازی را پیش روی بشر قرار داده است.
یکی از اهداف عمده طراحان برنامههای جهانی شدن این است که دولتها را در عرصه اقتصادی از قدرتی که لازمه سامان دادن به زندگی مردم و توسعه رفاه است محروم کنند و دولتها دیگر نقش اصلی در نظام جهانی نداشته باشند، در عین حال شرکتها و کمپانیهای بزرگ
چند ملیتی نقش عمده و اصلی را ایفا کنند. در نتیجه آن تعرفهها و موانع گمرکی تا حد بسیار زیادی اهمیت خود را از دست میدهند و جریان گردش کالاها و اطلاعات بسیار سریعتر و دقیقتر از گذشته صورت میگیرد.
جهانی شدن اگرچه نیازمند نرخهای شناور آزاد، بازار آزاد، آزادسازی، خصوصیسازی و مقرراتزدایی است اما پدیدهای چند بعدی است و ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و زیستمحیطی دارد. به سخن دیگر با آن که جهانی شدن پدیدهای صرفا اقتصادی نیست، اما اقتصاد مهمترین بعد آن است زیرا در نظام سرمایهداری جهانی که سودای رهبری جهان کنونی را در سر دارد، سیاست و فرهنگ تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر سیاستگذاریهای اقتصادی قرار دارند و در قلمرو اقتصادی تغییرات سریعتر و عینیتر از سایر ابعاد صورت گرفته است.
آمارهایی که توسط موسسات پژوهشی صاحب نام منتشر میشود، حکایت از آن دارد که در دورههای مختلف رکود اقتصادی که به جهت کاهش درآمد افراد طبقه متوسط از یک سو و حضور رقبای بسیار در بازار تولید از سوی دیگر، شرکتهای موفق و سازمانهای تولیدی با محدودیت بازار فروش روبهرو شدهاند، رقابت در کاستن از هزینه تولید و کاهش قیمت، تولیدکنندگان را ناگزیر کرده است تا هم در افزایش کیفیت و هم در کاهش قیمت، اقدامات موثرتری به عمل آورند تا همچنان با کسب توان رقابتی و گسترش بازار فروش فرآوردهها و خدمات، موجبات ادامه فعالیت خود را فراهم آورند.
در واقع نجات سرمایه این بنگاهها از خطر نابودی در بازارهای رقابتی مستلزم این است که بازار فروش فرآوردههایشان از رشد کافی برخوردار باشد تا از طریق بهرهگیری از حداکثر ظرفیت تولید، فرآوردههای بیشتری روانه بازار و آن را به پول تبدیل کنند، بازار فروشی که رشد چشمگیر داشته و به گونهای مناسب جهانی شده باشد. در چنین بازاری اگرچه سود حاصل از قیمت فروش هر واحد تولید نسبتا ناچیز است اما با فروش بیشتر، این سود میتواند قابل توجه باشد. در این بازارها نه فقط رقابت بر سر قیمت اهمیت بیشتـری پیدا کرده بلکـه گونههای تازهتری از رقابت پدید آمده است.
شون هیلی (SEAN HEALY) که از مخالفان جهانی شدن است در کتاب خود تحت عنوان آیا جهانی شدن اجتنابناپذیر است؟ آن را فرآیند برنامهریزی شده و پروژهای تحمیلی میداند و بر این باور است که در عرصه فعالیتهای بشری، تنها حوزههای بخصوصی جهانی شده است؛ از جمله اینکه در خلال دهه ۹۰ و از آن پس تاکنون نه تنها ثروت جهانی نشده بلکه در دست اقلیتی متمرکز گردیده است. فناوری هم با وجود اینکه بسیار تواناتر و متنوعتر از گذشته است جنبه جهانی پیدا نکرده و رشد اقتصادی نیز که پایه برتری تاریخی سرمایهداری است جهانی نشده است. هیلی بر این باور است که آنچه جهانی شده بسیار مشخص است و اغلب به حال جامعه بشری خطرناک است و آن سرمایه پولی است. سرمایه پولی، جهانی شده است و هماکنون در بازارهای پولی دنیا به کمک وسایل ارتباطی الکترونیک میتواند در کوتاهترین زمان ممکن به هر نقطه گیتی انتقال یابد و جریان پیدا کند.
از سوی دیگر برخی نظریهپردازان چنین رویکردی را نمیپذیرند و معتقدند که درست است جهانی شدن نتیجه مستقیم گسترش فرهنگ اروپایی و به خصوص آمریکایی است و همچنین به طور ذاتی از طریق فعالیتهای سیاسی و فرهنگی با الگوی توسعه سرمایهداری همراه است اما این به آن معنا نیست که همه جهان باید غربی و اروپایی شوند بلکه به این معنا است که هر نظام اجتماعی باید وضعیت خود را نسبت به سرمایهداری غرب سامان دهد.
گیدنز معتقد است که ثقل نظام جهانی به لحاظ قدرت معطوف به غرب است و در کشورهای غربی، ایالات متحده قدرت مسلط اقتصادی، سیاسی و نظامی محسوب میشود، اما نمیتوان چنین نتیجهگیری کرد که جهانی شدن صرفا پدیدهای غربی است. یکپارچگی بسیار پیچیدهتر و غیرمتمرکزتر از آن است که بتوان ادعای کنترل آن را کرد و در هر کشور غربی به همان اندازه اثر میگذارد که در هر کشور غیرغربی دیگر.
اما جهانی شدن از نظر وی به معنای پایان سیاست، پایان دولت، پایان فرهنگ و... چنان چه برخی صاحبنظران اذعان کردهاند نیست بلکه معتقد است که جهانی شدن برخی از این جنبهها را تقویت میکند. برای مثال گسترش و تعمیق یکپارچگی جهانی نه تنها پایان سیاست قلمداد نمیشود بلکه بیشتر سیاستهای اتخاذ شده، پیامد سیاستهای ملی است.
با وجود نظریات مختلف مطرح شده و نبود توافق و تعریفی واحد از جهانی شدن و نیز ابهام در درک مفاهیم و مصادیق آن، موجب شده است که دو جریان متفاوت از این پدیده شکل بگیرد:
1 - جریانی خودجوش و ضرورتی تاریخی: دیدگاه نخست براین باور است که دگرگونیهای کنونی دنباله تحولات کلان تاریخ بشری است. دگرگونی انقلاب کشاورزی به انقلاب صنعتی و بعد از آن به انقلاب اطلاعاتی، گستردهتر و نیرومندتر از آن بود که به تلاشهای یک گروه یا یک طبقه خاص نسبت داده شود. از این دیدگاه، جهانی شدن نیز چنین خصلت و ماهیتی دارد؛ پس از طی مسیر ارزشهای خود را بر همه جوامع تحمیل میکند. بنابراین، جهانی شدن برنامهای از پیش تعیین شده نیست بلکه جریانی است خودجوش و سازگار با مقتضیات زمان. به زعم طرفداران این دیدگاه، غرب از آنجا که ارزشهایش در جهان مقبولیت عام پیدا کرده و از پشتوانه ابزارهای نیرومند مادی و تکنولوژیک هم برخوردار است بهتر از دیگر جوامع قادر به بهرهبرداری از فرصتهایی است که از بطن جهانی شدن زاده میشود. در رهگذر بهرهمندی از فرصتها و در شیوه به کارگیری امکانات و توانمندیها است که غرب نقش استراتژیک و بنیادین را در هدایت کشورها به توسعه اقتصادی و دموکراسی، از آن خود میکند.
۲ - فرآیند برنامهریزی شده و تحمیلی: از دیدگاه دوم، جهانیسازی طرحی است برای بازسازی اجتماعی جوامع در سطح کلان و سیستمی است کهایدئولوژی نئولیبرالیستی سرمایهداری غربی را تبلیغ و تحمیل میکند.
اینک این سوال مطرح میشود که در نهایت پدیده جهانی شدن امری ایدئولوژیک و برنامهای از پیش طراحی شده است یا نتیجه پیشرفت علم و تکنولوژی به ویژه در عرصه اطلاعات؟ با نگاهی خوشبینانه، پدیده جهانی شدن را میتوان ادامه تحولات تاریخ بشری دانست و همچنین میتوان تحولات چند سده گذشته را به غرب، غربگرایی و مثل غرب شدن نسبت داد؛ اما حتی اگر جهانی شدن از غرب آغاز شده باشد، عملا به پدیده دیگری تبدیل شده است. همانطور که انقلاب کشاورزی دستاورد مستقیم تمدنهای خاورمیانه و نتیجه کل میراث بشری بود که بعدا جهانی شد و همانگونه که انقلاب صنعتی ابتدا از غرب برآمد و در حال حاضر عالمگیر شده است، انقلاب علم و اطلاعات نیز چنین است؛ با این تفاوت که بروز و ظهور انقلاب اطلاعات نتیجه طرح و برنامه خاصی نیست و پیشتازان و سردمداران آن همه جاییاند. اگر تولیدات کشاورزی به زمین وابسته بود و تولیدات صنعتی به سرمایه و مواد خام، که همه تمام شدنی است، تولیدات اطلاعاتی به نبوغ، ابتکار و خلاقیت بشری وابسته است؛ در نتیجه استفاده از اطلاعات
نه تنها منابع را تمام نمیکند بلکه باعث گسترش آنها میگردد. از طرف دیگر در سایه جهانی شدن، تقسیمبندی کنونی جهان که به دو گروه کشورهای پیشرفته تولیدکننده و عقبمانده مصرفکننده تغییر کرده، جای خود را به مشارکت عموم در تولید و مصرف میدهد؛ در حوزه فکر و اندیشه خوی انحصارطلبی فروکش میکند؛ در عرصه فرهنگ، الگوی چند فرهنگی جایگزین فرهنگ مسلط میشود و انسان اختیارگر بدون وابستگی به مرزهای قومی و قبیلهای بهترینها را برمیگزیند.
انصاف علمی و کارشناسی حکم میکند که بپذیرم رشد سریع و شتابان اقتصاد چین در
3 دهه اخیر، مرهون فرآیند جهانی شدن است. سرمایههای قابل توجه و عظیمی که از طرف بنگاههای بزرگ به سوی چین سرازیر شد تا از عوامل تولید ارزان این کشور استفاده شود از پایههای مستحکم شکلدهنده رشد شتابان چین است. رشد اقتصادی یک دهه اخیر کشور فقیر هندوستان که این کشور را در ردیف قدرتهای بزرگ اقتصادی قرار داده است نیز مرهون فرآیند جهانی شدن است. علاوه بر این دو کشور میتوان به پیشرفت فوقالعاده اقتصادی ترکیه نیز اشاره کرد. رهبران این کشور با استفاده از فضای مناسب جهانی توانستند نرخ رشد اقتصادی بالا را تجربه کرده و نرخ تورم 3 رقمی خود را به زیر 10درصد برسانند.
نسبت تجارت به تولید ناخالص داخلی جهان که در سال ۱۹۵۰ معادل ۷ یا ۸ درصد بوده و در شرایط کنونی به ۲۲ تا ۲۳ درصد رسیده است و بنابر پیشبینی سازمان تجارت جهانی در دو دهه آینده به حدود ۵۰ درصد افزایش خواهد یافت، به آن معنا است که ارزش صادرات کالایی جهان در بیست سال آتی به حدود ۳۰ هزار میلیارد دلار خواهد رسید که این امر نیز نتیجه مستقیم فرآیند جهانی شدن در اقتصاد میباشد.
در دنیای امروز یک شهروند هندی که در یک روستای دور افتاده زندگی میکند با استفاده از ابزارهای نوین به آسانی میتواند سهام یک شرکت در واشنگتن را خریداری کند و این مسالهای است که جهانی شده و مرزپذیر نیست. از سوی دیگر ایجاد ضابطههای جدید با رویکرد ایجاد مرز و سد در مسیر کسب و کار و تجارت به تقابل کشورهای کمتر توسعهیافته و کشورهای توسعه یافته منجر خواهد شد. در حال حاضر این کشورهای کمتر توسعه یافتهاند که تمایل دارند جهانی شدن متوقف نشود؛ چون در صورت حمایتگرایی و مرزبندیهای تازه آنها بیشترین خسارت را میبینند و این چیزی است که اکنون شاهد آن در جریان مذاکرات آزادسازی تجارت کالاهای کشاورزی در دوره دوم هستیم. اکنون بازار کشورهای توسعه یافته هدف اصلی تولید در تعداد قابلتوجهی از کشورهای کمتر رشد یافته است و جلوگیری از ورود کالاها به کشورهای قدرتمند موجب بیکاری گسترده در کشورهای ضعیفتر میشود.
بنابراین جهانی شدن یک واقعیت بیرونی است که فرصتها و محدودیتهایی را که به واسطه جهانی شدن حاصل میشود برای هر کشوری ضروری میسازد. در دنیای جهانی شده تمایزی میان اندرون و بیرون دولتها وجود ندارد و در نتیجه دیگر کشورها نمیتوانند خودسرانه با نام حق حاکمیت در داخل به اتخاذ هر سیاستی بپردازند. نکته مهم دیگر این است که دنیای جهانی شده چالشهایی عظیم را برای دولتها سبب گشته که شناخت این پیچیدگیها و مدیریت این چالشها از عهده دولت تضعیف شده به سبب فرآیندهای جهانی شدن به تنهایی بر نمیآید و در نتیجه عقل سیاسی نیاز به عقل اقتصادی و فرهنگی یا به عبارت دیگر، مشارکت گسترده مردم دارد.
ایران در شرایط جدید
جوهره جهانی شدن برای کشورهایی چون ایران، فرآیندهای تولید کالا یا همترازی فناوری و همچنین همزمانی تولید صنعتی میباشد. بدیهی است در ایران، بهرغم باب شدن عبارت (جهانی شدن)، هنوز نیازمند گامهای موثری در جهت درک معنا و توجه به آن در راهبردهای توسعه هستیم. به همین دلیل یکی از آفات نظری درک نادرست از جهانی شدن است؛ اما معمولا به جای بهرهگیری از این فرصت تاریخی و آماده ساختن زیربنای اقتصادی و روبنای نهادی (حقوقی و سیاسی) برای حضور و مشارکت در فرآیند جهانی تولید صنعتی، در ایران از یکسو گشودن هر چه سریعتر بازارها برای واردات کالا (چون تولیدی برای صادرات وجود ندارد) و از سوی دیگر، انزوای کشور برای برکنار ماندن از آسیبهای جهانی شدن مطرح میشود.
برخی مشکلات ایران در روند جهانی شدن را میتوان عدم عضویت در ترتیبات تجاری جهانی و عدم بهرهگیری مناسب از ترتیبات منطقهای، ناهماهنگی قوانین، مقررات و سیاستهای اقتصادی با تحولات جهانی، نگرشهای فرهنگی و ساختار سیاسی و نقش موثر دولت در اقتصاد و انحصاری بودن اکثر فعالیتها دانست و از طرف دیگر اهداف متضاد داشتن، تعریف نامشخص از منافع ملی، عدم اتخاذ ابزارهای مناسب و داشتن دیدگاهی کوتاه مدت موجب میشود تا کشور در نهایت مجبور گردد که الزامات محیط خارجی را بپذیرد؛ بدون آنکه فرصت کافی برای کسب بیشترین امتیاز را داشته باشد.
از لحاظ زیربنایی، ایجاد شبکههای نوین ارتباطی به منزله زیربنای عصر اطلاعات و حضور سرمایه و فناوری خارجی باید در دستور کار باشد تا با فشردگی زمان و مکان امکان همسانی فناوری و همزمانی تولید کالا در ایران با جهان فراهم آید؛ چنانکه از لحاظ حقوقی و سیاسی نیز باید زمینه حضور سرمایه خارجی (برای فناوری پیشرفته و بازاریابی) مهیا شود. همچنین دهها، صدها و میلیونها تشکل غیردولتی(NGO) میتوان تشکیل داد که سهمی از قدرت جهانی را به خود اختصاص دهند.
همانطور که اشاره شد پروسه جهانی شدن خواسته یا ناخواسته اقتصاد کشورها را تحت تاثیر قرار میدهد و اگر ایران بخواهد به عنوان یک قدرت منطقهای مطرح باشد، قطعا باید با قدرتهای بزرگ وارد تعامل شود و بتواند نقش خود را در عرصه روابط بینالملل ایفا کند. در ضمن دولتها باید تناسبی بین تعهدات و تواناییهایشان ایجاد کنند؛ یعنی باید به نحوی عمل نماید که بین تواناییها و تعهداتش تعادل برقرار کند و از سوی دیگر اگر به این فکر میکنیم که باید نرخ اشتغال در سطح بالایی باشد و سطح رفاه جامعه و شهروندان را افزایش دهیم و اگر توجه داریم که این عناصر را حفظ و توسعه دهیم، ضرورت دارد فرآیندهای جهانی شدن در شرایط جدید را درک و مفاهیم و روشهای نوین در این حوزه را شناسایی کنیم و براساس آن منافع ملی را توسعه دهیم.
بنابراین در یک کلام میتوان گفت، دنیای جهانی شده چالشهایی را به وجود آورده که داشتن استراتژی ملی مشخص (به معنای داشتن هدف و انتخاب ابزارهای مناسب و هماهنگ برای نیل به آنها) را برای ایران ضروری میسازد. جهانی شدن چه ضرورتی تاریخی و خودجوش باشد، چه پروژهای برنامهریزی شده و تحمیلی، واقعیتی است که پیش روی جهانیان قرار دارد و فرصت بازیگری در این میدان برروی همه جوامع باز است. در این میدان هم فرصت فراوان است هم خطر، هر جامعهای که توانایی به خدمت گرفتن ابزارهای موجود و استعدادهای بالقوه خود را در چارچـوب مرزهای ملی داشتـه باشد و شیوه بهکارگیری آن را در رابطه با دیگر کشورها به گونهای سازگار با شرایط و مقتضیات جهان قرن بیست و یکم بداند، قابلیت بازیگری موفقیتآمیز در این میدان را خواهد داشت. همانطور هم که از واژه جهانی شدن (GLOBALIZATION) برمیتابد، القای نوعی اراده و اختیــار مورد نظر است و میخواهد این پیام را به خواننده منتقل کند که جهانی شدن، واقعیتی است ملموس و ضرورتی است گریزناپذیر که هر جامعه اگر خواهان رفاه شهروندانش باشد، چارهای ندارد جز آنکه خود را با این جریان نیرومند، ضروری و مفید سازگار سازد و
با طیب خاطر و اراده و اندیشه آزاد به مقتضیات آن گردن نهد. با توجه به آنچه گفته شد جهانی شدن باتوجه به نقش سازمانهای بینالمللی در جهت تقویت آن، جریانی است که ایستادگی در برابر آن نه عملی است و نه منطقی. رویارویی موفقیت آمیز با این واقعیت، مستلزم حضور فعال و مشارکت مبتنی بر منافع و مصالح ملی است. با بهرهگیری از اندیشه جمعی و پایبندی همگانی به پاسداری از منابع جامعه. موجبات این مشارکت باید به گونهای فراهم آید تا هم از شتابزدگیهای غیرقابل توجیه و اقدامات غیرکارشناسانه پرهیز شود و هم در گیرودار برخوردها و چالشهای هیجانی در عرصه تنازع افراد و گروهها بر سر احراز مواضع قدرت، فرصتها از دست نرود و قابلیتها نیز از قوه به فعل درآید.
ارسال نظر