روز دوستان

علیرضا مجمع

۱ وقتی فیلم‌ها را نشود تحمل کرد، وقتی از شهر دور باشی و نتوانی در این ۱۲ روز به کارهای روزمره زندگی برسی و مجبور باشی در فضای «کاخ جشنواره»(!) با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش سر کنی، گاهی‌اوقات می‌نشینی روی کاناپه‌هایی که در لابی گذاشته‌اند و با دوستان گپ می‌زنی. جشنواره فجر بعضی وقت‌ها برای ما حکم سال نو را پیدا می‌کند. دید و بازدیدهای سالانه ما در این مدت انجام می‌شود، چه آنهایی را که دوست داری ببینی، چه آنهایی را که دوست نداری، همه را در این چند روز می‌بینی و با آنهایی که دوست داری می‌نشینی به گپ زدن.

۲ کارن همایونفر را بعد از مدت‌ها در اینجا دیدم و لحظاتی را از او انرژی گرفتم. به شوخی گفتم حسن فضای اینترنت این است که دیگر دلمان برای دوستان تنگ نمی‌شود! کارن آهنگساز با سواد سینمای ایران است که به نظرم با سلطان ساخته مسعود کیمیایی کارش را در سینما آغاز کرد. دست‌کم من در زمان آن فیلم - حدود سال ۷۵- با او و سامان مقدم که آن زمان دستیار کیمیایی بود، دوست شدم. این دوستی حالا در فضای وب بیشتر است تا در جهان واقعی. به هر حال این هم از عیب‌ها و شاید هم حسن‌های این دهکده است.

۳ در یک برنامه رادیویی که از همان ابتدای جشنواره در آن به نقد و تحلیل فیلم‌های جشنواره می‌پرداختم و مستقیم روی آنتن می‌رود، به یکباره علیرضا سجادپور- مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی- را مقابل من نشاندند تا با او گفت‌وگویی داشته باشم، البته گفت‌وگوی من با سجادپور با جواب‌های رندانه او که مثل خیلی از دیالوگ‌های این روزها چیزی از آن نصیب خواننده نمی‌شود، داشت به سمت خنثی بودن می‌رفت. سجادپور در پاسخ سوال من در مورد فیلم پاداش ساخته کمال تبریزی که توسط اداره تحت ریاست ایشان توقیف شده است، و اینکه چرا فیلم توقیف شده است، گفت: «لفظ توقیف را به کار نبرید. بگویید مجوز نمایش نگرفته! (به ایشان گفتم تفاوت چندانی در کلمات نیست، هر دو یک معنی دارد) پاداش خط قرمزهای اعتقادی را زیر سوال می‌برد و دو گروه کارشناسان تشخیص دادند فیلم به این شکل قابل نمایش نیست.» البته سجاد پور توضیح نداد که این خط قرمزها چیست، اما به هر حال به او گفتم: «جالب است آقای سجادپور؛ کمال تبریزی با بیش از بیست سال سابقه کار در سینمای ایران و ساختن فیلم‌هایی که گاهی با نگاه مثبت شما مواجه شده است، فیلمش با خط قرمز اعتقادی اجازه نمایش به قول شما نمی‌گیرد.» در آخر سجاد پور گفت تمام فیلم‌هایی که رفع توقیف شده‌اند و در این جشنواره به نمایش در آمده‌اند، اجازه اکران عمومی هم می‌گیرند. «امیدوارم روزی برسد که هیچ فیلمی در سینمای ایران توقیف نشود!» این آخرین کلام من به علیرضا سجادپور بود. این گفت‌وگو را می‌گذارم پای شروع یک دوستی با علیرضا سجاد پور که در حال حاضر یکی از مدیران اصلی سینمای ایران است. بعدا کجا باشد معلوم نیست.

۴ در این راهروها به پرویز صمدی مقدم برخوردم. صاحب مجله فرهنگ و سینما که کارم را با او شروع کرده‌ام. از مدیران سابق معاونت سینمایی در دهه شصت. اتفاقا پاداش را دیده بود و می‌گفت بسیار موضوع کهنه‌ای دارد. مقدم با توجه به شخصیتش از همان زمان‌های گذشته هم محافظه‌کاری را پیشه خود کرده بود و سعه صدر زیادی در برخوردهایش با مدیران داشت.این بار هم که البته مویی سپید کرده است این وجه شخصیتش بیشتر رشد کرده است.

۵ وقتی داشتم به داخل سالن می‌آمدم، ابوالقاسم طالبی را دیدم که داشت همراه همسرش از سالن خارج می‌شد. من را به همسرش با همان رندی همیشگی‌اش اینجور معرفی کرد: «ایشون از دشمنان خوب من هستند!» طالبی الان داور جشنواره است و در سال‌های قبل منتقد اصلی سیاستگذاران سابق بوده است. ادامه داد: «هر وقت توی صفحه تون به من فحش دادی یه زنگ بزن تا بخونم!» گفتم: «یعنی اگه تعریف کردم ازت، زنگ نزنم؟!» حالا نمی‌دانم این چیزهایی که نوشتم تعریف است یا...، باید به او زنگ بزنم؟!

۶ راستی یک رکورد بی‌نظیر در زمان تحمل دیدن فیلم را به نام خود ثبت کردم؛ چراغ قرمز ساخته علی غفاری. وقتی نشستم که فیلم را ببینم از همان ابتدا با خود کلنجار رفتم که با این معجون چه کنم. دقایقی گذشت تا با خود کنار آمدم و از سالن زدم بیرون. این دقایق بیش از پنج دقیقه نشد. فعلا این رکورد را دارم تا ببینم چه فیلم دیگری غیرقابل تحمل‌تر از چراغ قرمز پیدا می‌شود و این رکورد جابه‌جا می‌شود!