دو قرص ماه
روز عقیم شدگان!
۱واقعا آنقدر در سینمای ایران فیلم خوب ساختن سخت است؟
علیرضا مجمع
۱واقعا آنقدر در سینمای ایران فیلم خوب ساختن سخت است؟ واقعا نوشتن یک فیلمنامه خوب در سینمای ایران تا این حد دشوار و حتی غیرممکن شده است؟ این سوالات و سوالات مشابه مدام در ذهن من میچرخد و وقتی فیلمی را میبینم که نهایت بیسلیقگی در ساختن آن به کار رفته است - که تعدادشان کم هم نیست - متاسف میشوم و برسرمایه به هدر رفته سینمای ایران حسرت میخورم. تا کی این حسرتها ادامه دارد؟
۲ همایون اسعدیان یک بار دیگر - بعد از «آخر بازی» - فیلمی ساخته است که میتواند سرش را بالا بگیرد و افتخار کند به فیلمش. قصه فیلمش درباره طلبهای است که با زن و بچهاش برای ادامه درس به تهران میآید و زنش دچار بیماری ام اس میشود و دوربین تنها نظارهگر است که چه اتفاقی میافتد. بیهوده وارد مسائل حاشیهای نمیشود، به سانتی مانتالیزم مفرط نمیافتد و
سیاه نمایی بیمنطق هم نمیکند. خیلی شریف و با اصالت به نظاره سید و زهرا سادات مینشیند. بازی بینقص نگار جواهریان و بازی در خور بهروز شعیبی در طلا و مس مثالزدنی است. فیلمنامه هم اشکال عمدهای ندارد. در ساختار فعلی سینمای ایران همینقدر شرافت تحسینبرانگیز است و توقعی هم البته نمیشود بیش از این داشت.
۳ من ماندهام که فیلمی مثل آتشکار چرا باید توقیف شود؟ دوستان اگر این مطلب را میخوانند، بد نیست پاسخ دهند دلیل توقیف آتشکار چه بود و مهمتر از آن اینکه چرا رفع توقیف شد؟ واقعا بعضی وقتها آدم حیران میماند از هوش و ذکاوت سرشار بعضی دوستان! آتشکار محسن امیر یوسفی نمونه درست ایجاد موقعیتهای کمدی با توجه به موضوع جذابی است که در اختیار داشت. ماجرا از این قرار است که سهراب (حمید فرخنژاد) کارگر کارخانه ذوبآهن دختر چهارمش به دنیا میآید و او که خیلی دوست دارد پسر در این کش و قوس پای پدر سهراب هم از عالم بعد از مرگ وسط میآید و موقعیتهای با نمکی ایجاد میکند. این کل ماجرا بود. حالا با این اوصاف بماند که امیر یوسفی در فیلمش پای بعضی از خط قرمزها را هم وسط آورده است و حتما همینها بوده که باعث توقیف فیلمش شده است. از این شوخیها میتوان به حضور سهراب در کنار پدرش در جهنم اشاره کرد و شخصیت روحانی کارخانه که در این فضا شاید دلیل اصلی نگرفتن مجوز نمایش از سوی مسوولین بود. امیدوارم البته فیلم به نمایش دربیاید و اکران جشنوارهاش تنها برای بستن دهان منتقدان نباشد.
۴ یاد رسول ملاقلیپور به خیر. کاش زنده بود و خودش عصر روز دهمش را میساخت، آنوقت ما با فیلم جناب راعی روبهرو نبودیم که از سرمایه بنیاد فارابی هزینه کرده و اصلا نتوانسته است تم فیلمش را پیش ببرد. فیلم در اساس حرفش مخدوش است. تم جستوجویی که در فیلم هست، اصلا محلی از پیگیری برای تماشاگر نمیگذارد. فضایی که ایجاد میکند هیچ جذابیتی برای تماشاگر ندارد؛ بیشتر شرایط ملتهب عراق را نمایش میدهد تا اینکه به پیشبرد قصه بیاندیشد. صحنههای جنگیاش هم که البته زیاد نیست، کپی دست چندم از کارهای رسول است و یادش را بیش از هر فصل فیلم در این صحنهها زنده میکند. بماند که شنیدهام فیلمنامه عصر روز دهم هیچ ربطی به فیلمنامهای که ملاقلیپور میخواست بسازد، ندارد. یادش زنده!
روز سوءتفاهم
۱ خیلیها نقد را دیدن نیمه پر لیوان میبینند و میگویند باید محسنات فیلم را ابتدا لیست کرد. من میگویم اگر لیوان پر بود، باید پریاش را دید وگرنه اصلا نقد، دیدن نیمه خالی لیوان است. اگر نبود نقد بیمعنا بود و سره از ناسره قابل تشخیص نبود، منطقی است که فکر کنیم تعداد فیلمهای بد بسیار بیشتر از فیلمهای خوب است. پس تمیز دادن اینها کار کیست؟ کار منتقد، کار نقد. هنوز نقد فیلم در فضای سینمای ایران بیشتر به یک سوءتفاهم شبیه است. هنوز وقتی با فیلمسازی پای نقد فیلمش مینشینی، ورودیهای ذهنش را میبندد و انگار اصلا به حرفت - به نقدت - گوش نمیکند. حرف خودش را میزند و اصلا نمیخواهد نکته منفی و اشکال فیلمش را بشنود. این ماجرا در فیلمسازانی که فیلم اولشان را ساختهاند، بیشتر مشهود است. نمونه دم دستش همین دیروز اتفاق افتاد. با فیلمسازی در یک برنامه رادیویی به صحبت نشستم و از ابتدا گفتم اگر رابطه دوستانهای هست عجالتا کنارش میگذاریم و فیلمش را نقد میکنیم، چون با کسی تعارف نداریم. سینما با کسی رودربایستی و تعارف ندارد.شروع کردم اشکالات فیلمش را لیست کردن و از او پاسخ خواستم، اما فیلمساز محترم نقد را برنتابید و نشان داد که چقدر در جامعه اکنون ما نقد، سوءتفاهمزا است. ورودیهای فیلمسازان ما بسته است. برای همین است که وضعیت سینمای ما اینگونه است. با چه زبانی بگوییم این فیلمها را داریم تحمل میکنیم، به خدا از سر ناچاری خودمان را داریم گول میزنیم که سینما داریم تا بتوانیم نفس بکشیم، بگذریم. از نقد شروع کردیم رسیدیم به زندگی. اصلا نقد خود زندگی است. نقد نباشد زندگی بیمعنا است.
۲ یکی دیگر از فیلمهای رفع توقیف شده دیشب نمایش پیدا کرد: «هیچ» ساخته عبد الرضا کاهانی. سال گذشته بیست را داشت.«هیچ» قصه مردی است که پر خور است، برای همین از همه جا طرد میشود. اتفاقی با زنی ازدواج میکند و به خانهاش میآید و قرار میشود با او و فرزندانش زندگی کند. اما اتفاقاتی میافتد که این مسیر را به هم میریزد. فیلم به دوقسمت تقسیم شده که کاهانی نامش را گذاشته نگاه اول و نگاه دوم که خیلی ضروری به نظر نمیرسید. در بخش نگاه اول با مرد و شرایطش آشنا میشویم تا جایی که از آن «خانه قمر خانوم» طردش میکنند و در نگاه دوم معلوم میشود بدن او کلیه ساز است و هر شش ماه یکبار یک کلیه میسازد و او میتواند کلیهاش را بفروشد. پس تحویلش میگیرند و به آن خانه برمیگردد، اما وقتی او بر میگردد، اتفاقاتی میافتد که خیلی با دید منطقی نمیشود به آن نگاه کرد.اتفاقات کاملا تقدیری است، اما حضور این مرد زمینه این اتفاقات بود. دختر نامزدش را از خانه بیرون میکند، یکی از مردها به دنبال زن دیگری میرود، دختر حامله رگش را میزند، دست آخر هم دختر خانواده از خانه میرود و مرد پرخور هم همینطور.
۳ در فیلمهای امسال شاهد نوعی برون فکنی هستیم. فیلمسازان به شکل عجیبی پا روی مرزهای ممنوعه گذاشتهاند. شاید اصرار آنها کمی باعث شود بعضی چیزهایی که اصلا حد و مرزش معلوم نیست، مشخص شود. این توهم سانسور بی سر و شکلی که دامن سینمای ایران را گرفته یک جایی باید تمام شود. شاید این قدمهای ابتدایی این سدشکنی باشد.
۴ اتفاق حاشیهای درخوری نیفتاد، جز اینکه فیلم آناهیتا ساخته عزیزالله حمیدنژاد به نمایش درنیامد و میگویند تهیه کننده فیلم از مسوولان برگزاری پولی را درخواست کرده تا فیلمش را پخش کند. راست و دروغش گردن راوی. اتفاق دیگر این که علی معلم - سردبیر و مدیر دنیای تصویر و تهیهکننده فیلم آل - هنگام شروع نمایش فیلمش از کیفیت صدای فیلم گله داشت و به ناچار صدایش- صدای خودش - را آنقدر در آپاراتخانه بالا برد که مجبور شدند فیلم را قطع کنند و از ابتدا نمایشش دهند. عجیب است؛ دیروز از کیفیت صدای اینجا تعریف کردیم. چشم خورد. ما که چشممان شور نیست، اما در این جمع چشم شور کم نیست!
ارسال نظر