نوبلیستهای اقتصاد-جوایز نوبل در سال ۱۹۷۱
سایمون کوزنتس
سایمون کوزنتس در سال ۱۹۰۱ میلادی در روسیه به دنیا آمد و تحصیلات اولیه خود را در آنجا گذراند و در سال ۱۹۲۲ به ایالات متحده مهاجرت کرد و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه کلمبیا در رشته اقتصاد آغاز نمود و در سال ۱۹۲۶ دکترای خود را دریافت کرد.
سایمون کوزنتس در سال ۱۹۰۱ میلادی در روسیه به دنیا آمد و تحصیلات اولیه خود را در آنجا گذراند و در سال ۱۹۲۲ به ایالات متحده مهاجرت کرد و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه کلمبیا در رشته اقتصاد آغاز نمود و در سال ۱۹۲۶ دکترای خود را دریافت کرد.
استاد برجسته او در دانشگاه کلمبیا وسلی میشل بود. او در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی تاسیس شده از سوی میشل، عضو هیات علمی بود. او همچنین نقشهای مشاورهای و اجرایی زیادی در بسیاری از کشورها و موسسات بینالمللی را عهدهدار بود. با این وجود، او 31 کتاب و بیش از 200 مقاله به رشته تحریر درآورد. او در زمینههای حسابداری درآمد ملی، نوسانات فصلی و چرخهای در فعالیت اقتصادی، اثرات تغییر جمعیت بر فعالیت اقتصادی، مطالعه ماهیت و علل رشد اقتصادی مدرن براساس اندازهگیری آمارهای کلان ملی، توزیع درآمد خانوار و روندهای آن در ایالات متحده و سایر کشورها، اندازهگیری و تحلیل نقش سرمایه در رشد اقتصادی، تاثیر ایدئولوژی و سایر عوامل نهادی در رشد اقتصادی و بسیاری موارد دیگر، کارهای برجستهای را به جا گذاشت. کوزنتس همواره تحت تاثیر افکار نظریهپردازانی مانند شومپیتر، پیگو و پارتو قرار داشت. او در کتاب جنبشهای منفرد در تولید و قیمتها (1930) به مساله رشد اقتصادی بلندمدت در اروپا و آمریکا پرداخت و موتور اصلی این فرآیند را تغییر فنآوری دانست ولی نقش رشد جمعیت و تغییرات در تقاضا را نیز مهم ارزیابی کرد. جنبه مهم دیگر در کتاب او کشف روند
ثانویه بود که از چرخه تجاری طولانیتر میباشد و بین 15 تا 25 سال به طول میانجامد، در حالیکه چرخه تجاری نوعا بین 3 تا 5 سال طول میکشد. کوزنتس رابطه بین روندهای اولیه، ثانویه و نوسانات چرخهای کوتاهمدت را آزمایش کرد و همبستگی بین سرعت نرخ رشد اولیه و تمایل به چرخههای کوتاهمدت و منفرد را بررسی کرد. تحلیل او مبتنی بر بررسی شواهد برای چندین صنعت در ایالات متحده و کشورهای اروپایی بوده است. او در این کار از توابع ریاضی استفاده نمود که نظم اکتشافی او را به خوبی نشان میداد. او توابع ریاضی را برای پیشبینی لازم میدانست. طی سالهای 1931 تا 1946 کوزنتس در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی به ساخت حسابهای ملی آمریکا مشغول بود. اولین پروژه او تخمین درآمد ملی ایالات متحده برای سالهای 32-1929 بود. او در سال 1941 دو جلد از محصول کارهای خود درباره پایههای نظری حسابداری درآمد ملی و مشکلات عملی حرکت از منابع موجود به میزانهای مطلوب را ارائه کرد. کوزنتس همچنین انواع حذفها و اندازهگیرهای نادرست را ارزیابی کرد.
یکی دیگر از کتابهای بسیار مهم درباره حسابهای درآمد ملی ایالات متحده کتاب « درآمد حاصل از فعالیت حرفهای مستقل» بود که کوزنتس و فریدمن(۱۹۴۶) منتشر کردند. آنها مفهوم سرمایه انسانی را برای توضیح اختلافات در میانگین درآمدهای حرفهها بهکار گرفتند. آنها همچنین بین درآمدهای دایمی و موقتی تفکیک قایل شدند و بعدها فریدمن این ایده را بسط و گسترش داد.
بعد از جنگ جهانی دوم، کوزنتس تمرکز خود را بر استفاده از دادههای کلان ملی در تحلیل اختلافات بینالمللی در فرآیند رشد اقتصادی مدرن قرار داد. تحلیل او شامل 14 کشور در اروپا، آمریکا و ژاپن میشد که سریهای زمانی برای این کشورها به 60 سال قبل بر میگشت. او به همراه گروهی از اقتصاددانان یافتههای خود را درباره سطوح و تغییرات رشد اقتصادی، توزیع صنعتی تولید ملی و نیروی کار، ساختار مصرف، روندهای تشکیل سرمایه، توزیع درآمد خانوارها و ساختار تجارت خارجی در دو جلد کتاب رشد اقتصادی مدرن(1966) و رشد اقتصادی ملتها (1971) منتشر کردند. کوزنتس در این کتابها نظریه رشد اقتصادی مدرن را بر پایه تاریخ قرار داد. دوره نوین رشد اقتصادی که از اواخر قرن هجدهم آغاز شد، همراه با رشد پایدار در درآمد سرانه و افزایش جمعیت و تغییرات در ساختار اقتصادی بوده است. جنبه برجسته این دوره از رشد اقتصادی، پیشرفت علم و دانش و بهکارگیری آن در مسایل تولید اقتصادی و فنآوری دانش محور بوده است. کوزنتس معتقد بوده که چنین تعامل پیچیدهای بین دانش علمی، کاربردهای فنآوری و رشد سریع اقتصادی نیازمند محیط نهادی و فرهنگی بوده که این محیط نیز نیازمند مجموعه
جدید نگرشها است. سه عنصر اصلی به اعتقاد او ملیگرایی، دنیاگرایی و برابر گرایی بوده است. کوزنتس هیچ انتهایی را برای فرصتهای رشد اقتصادی مداوم نمیدید و انباشت دانش را در نرخ پرشتابی رو به افزایش پیشبینی میکرد و با وجودیکه افزایش جمعیت و محدودیت منابع طبیعی را تشخیص داده بود، ولی معتقد بود که رشد جمعیت تعدیل شده و منابع جایگزین با پیشرفت فنآوری به دست خواهند آمد. در زمان کوزنتس، رابطه متقابل رشد اقتصادی و رشد جمعیت توسط تعداد کمی از اقتصاددانان مورد توجه قرار گرفته بود. البته او بیشتر به جنبههای مثبت رشد جمعیت نسبت به جنبههای منفی آن توجه داشت. شواهد او حاکی از افزایش درآمد سرانه با افزایش جمعیت بوده است. این تمایل به افزایش درآمد سرانه ناشی از افزایش مشارکت تعداد افراد به دانش مفید، افزایش میزان پسانداز، ارتقای صرفهجوییهای مقیاس و سایر عوامل است. اما او دریافت که شتاب سریع جمعیت کشورهای در حال توسعه که با کاهش در نرخ مرگ و میر آنها همراه بوده، گاهی اقتصاد آنها را دچار مشکل کرده و مانع رشد درآمد سرانه گردیده است.
به اعتقاد کوزنتس، کاهش در نرخ مرگ و میر موجب افزایش بهرهوری نیروی کار، افزایش بازدهی سرمایهگذاری در آموزش و پرورش کودکان و بهبود کیفیت زندگی میشود. ضمنا کاهش سریعتر نرخ مرگ و میر در شهرها نسبت به روستاها موجب افزایش شهرنشینی و گسترش صنعتی شدن میشود. کاهش در نرخ مرگومیر همراه با کاهش باروری و افزایش مهاجرت در صورتی که با تطبیق نهادهای اجتماعی در فرصتهای اقتصادی جدید توام باشد به رشد اقتصادی کمک میکند.
در دهههای 1960 و 1970 تعدادی از کشورهای آسیایی وارد مسیرهای سریع رشد جمعیت و درآمد سرانه شدند و شواهد موجود حاکی از آن بود که نابرابری در توزیع درآمد رو به افزایش بوده و منافع رشد اقتصادی برای فقرا رو به کاهش است. کوزنتس به این نکته اشاره کرد که کاربرد مکانیکی رویههای استفاده شده برای کشورهای توسعه یافته در محیط آسیایی نامناسب هستند؛ چراکه اختلافات نهادی را درنظر نمیگیرند. نکته اصلی به تفاوت ماهیت فرهنگ خانواده آسیایی با خانواده غربی برمیگردد. این واقعیتها بعدا با شواهد آماری و مسایل مربوط به توزیع درآمد گسترش یافت.
تسلط کوزنتس بر مقوله اندازهگیری همواره مورد توجه همکاران و دانشجویان او بوده است. این هنر او نه تنها به پایه نظریه آماری او بر میگردد، بلکه دستاورد پیچیدهتر او درک کاربرد روشهای آماری و مدلهای اقتصادی در دادههای ناقص و اریبدار بود. علاقه کوزنتس به تحقیقات کاربردی موجب مخالفت او با پایههای نظری درست برای شناسایی متغیرها نگردید. از آنجا که اندازهگیری به نظریه وابسته است، در صورتیکه نظریه پیشرفت کند، به دلیل دیدگاههای عمیقتر و دانش عملی روشنتر، اندازهگیرهای گذشته باید بازنگری شوند.
از این رو دانش نظری و کاربردی در هر دورهای از زمان تابع تغییرات دانش در هر دو بعد میباشد و همچنین تغییرات اهداف، ارزشها و اولویتهای اجتماعی به طور نامحسوسی تاثیرگذار هستند. با وجودیکه تحلیل آماری دادههای مقداری بهعنوان ابزار قدرتمندی در برخورد با مسایل سیاستگذاری اقتصادی و شناسایی تغییرات بلندمدت و کوتاهمدت در اقتصاد بوده، به هیچ راهحل معجزهآمیزی منجر نمیشود. کوزنتس مکررا تاکید نموده که مطالعه دادههای مقداری با نقایصی همراه است که اغلب کارشناسان ماهر در آن را به اشتباه میاندازد. حتی اگر دادهها نسبتا خوب بوده و رویهها مناسب باشند و نتایج نیز نسبتا واضح باشند، باز هم دقت زیادی باید درباره قلمرویی که یافتهها در آن بهکار میروند، صورت گیرد. از مهمترین خطراتی که کوزنتس به آن اشاره داشت، قبول سطحی دادههای اولیه بدون درک کافی از موقعیتهایی است که دادهها در آن تولید شدهاند.
درک کافی شامل دانش تاریخی مبسوطی از تغییرات نهادها و اعمالی است که بر تولید دادههای اولیه تاثیرگذار بودهاند، اما شناسایی و کمی کردن آنها مشکل است.
نکته دیگری که کوزنتس به آن اشاره کرده، فرض آسانی است که اگر مدل ریاضی با دادهها تناسب خوبی داشت، قادر است جنبههای مهمی از دادهها را توصیف کند. از این رو با وجودیکه کوزنتس تاکید زیادی بر توسعه پایگاههای دادهای با کیفیتی بالا داشت، اما تاکید او تنها بر کار با دادههای کامل نبود، بلکه بر چگونگی استفاده از دادهها به منظور کسب اطلاعات مفید حاوی آنها تاکید داشت. او برای ارزیابی قابل اتکا بودن تخمینهای خاص بر اهمیت بررسی نظاممند روابط آنها با سریهای دیگر و انواع دیگر اطلاعات مرتبط با آن تاکید داشت.
تحلیل حساسیت، قدرتمندترین تکنیکی بود که کوزنتس به کار گرفت تا تلاشها برای اندازهگیری جنبههای کلیدی زندگی اقتصادی را ارزیابی کند. اغلب اندازهگیریها در اقتصاد ترکیبات پیچیدهای از دادهها و مفروضات اولیه میباشند و استدلالها درباره نتایج تحلیلهای کمی به این مفروضات اولیه برمیگردد. ضمن اینکه استدلالها میکوشند تا یک رویه را بر دیگری مهمتر جلوه دهند و این خود یک فرض اولیه است که چندان واقع بینانه نیست. راهحل کوزنتس این بوده که چنین مسائلی را با تحلیل حساسیت حل کند، یعنی به بررسی دقیق رویهها و دادهها بپردازد تا دریابد که آیا مجموعههای موجهی از خطاهای نظاممند در دادهها یا تغییرات در مفروضات اولیه یا جایگزینی گزینههای معقول رویههای تخمین موجب اختلاف عمدهای در نتایج میگردند؟ در صورتیکه چنین اختلافی وجود نداشت، میتوان نتایج را قابل توجه دانست.
بزرگترین میراث کوزنتس به نظریه رشد اقتصادی او باز میگردد. با وجود بسیاری از کاستیها در یافتههای او، بعد از چندین دهه تحقیق درباره رشد اقتصادی برخی پیشبینیهای او از قبیل رشد شتابان فنآوری در دهههای گذشته همچنان درست است. دستاورد دیگر او تشخیص رشد مسلط بخشهای غیربازاری اقتصاد است، این بخشها از قبیل رشد تفریحات، امید به زندگی و افزایش سرمایههای انسانی است. پیشبینی کوزنتس در این مورد که عرضه غذا سریعتر از جمعیت رشد میکند نیز مورد تایید قرار گرفته است. امروزه با وجود دو برابر شدن جمعیت طی 4 دهه بعد از 1960، اما مصرف سرانه غذا در دنیا نسبت به سال 1960 حدود 15 درصد افزایش یافته است.
رویکرد کوزنتس به اندازهگیری متغیرهای اقتصادی، جنبه مهم دیگری از میراث او است. او به نظریه اقتصادی یا اندازهگیری اقتصادی به خاطر خود آنها معتقد نبود، بلکه به هدفمندی آنها برای حل مسائل سیاستگذاریهای عمومی اعتقاد داشت.
ارسال نظر