دایرهالمعارف اقتصاد
فقر در آمریکا - ۱۲ دی ۸۸
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش دوم و پایانی
برنامههای تربیتی و آموزشی جبرانی نیز مثل Job Corps و Head Start که بهعنوان بخشی از برنامه «مبارزه با فقر» در راستای افزایش مهارتهای فقرا طراحی شدهاند در کاهش فقر نقش داشتهاند.
ایزابل ساوهیل
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش دوم و پایانی
برنامههای تربیتی و آموزشی جبرانی نیز مثل Job Corps و Head Start که بهعنوان بخشی از برنامه «مبارزه با فقر» در راستای افزایش مهارتهای فقرا طراحی شدهاند در کاهش فقر نقش داشتهاند.
بسیاری از این برنامهها مورد ارزیابی دقیق قرار نگرفتهاند؛ اما آنهایی که مورد بررسی قرار گرفتهاند عموما عملکرد نسبتا موفقی داشتهاند. مثلا برخی از برنامههای آموزشی اثر مثبتی بر کودکان فقیر داشتهاند و به آنها جهت اتمام تحصیل خود در مدرسه، اجتناب از ارتکاب جرم و کسب نمرات بهتر در امتحانها کمک کردهاند. همچنین اگرچه برخی از این طرحهای آموزش و اشتغال نتوانستهاند کمک چندانی به مردان بزرگسال و افراد جوان کنند، اما درآمد زنان بزرگسال را بالا بردهاند.
بالاخره برنامههای حمایتی نیز در این کاهش نرخ فقر نقش داشتهاند. این نوع برنامهها معمولا به دو دسته تقسیم میشوند: برنامههای عمومی مثل طرح «کمک موقتی به خانوادههای نیازمند»، ارائه بن غذا، طرح Medicaid که برای کمک به افراد نیازمند جهت برخورداری از خدمات مراقبتهای بهداشتی طرحریزی شده بود و برنامههای بیمه اجتماعی مثل طرح بیمه تامین اجتماعی، بیمه بیکاری و Medicare که هدف از طراحی آن پیشگیری از بروز فقر در مواقعی بود که اتفاقاتی مثل اخراج از کار یا بازنشستگی، رفاه خانوادهها را تهدید میکنند. کل مخارج صرف شده در این برنامهها در سال ۲۰۰۲ تقریبا برابر با ۱۲۷۹میلیارد دلار بود که برحسب ارقام واقعی از سال ۱۹۷۵ به بعد ۱۶۰درصد افزایش یافته بود. با این همه بخش عمدهای از این مخارج به کمکهای غیرنقدی [به ویژه مراقبتهای بهداشتی) اختصاص داشت که رفاه فقرا را بهبود میبخشد؛ اما اثری بر ارقام اندازهگیری شده در ارتباط با فقر ندارد.
معمولا کارآیی این برنامهها در مقابله با فقر با شمارش تعداد افرادی محاسبه میشود که درآمدشان پیش از پرداخت این مبالغ در زیر خط فقر قرار داشته؛ اما پس از انجام این پرداختهای درآمدی به بالاتر از این خط ارتقا یافتهاند. بنا به برآوردهای دولتی، برنامههای عمومی و بیمه اجتماعی در سال ۲۰۰۲ تقریبا نیمی از افرادی را که پیش از پرداخت این مبالغ زیر خط فقر قرار داشتهاند، به بالای آن آورده است. این نکته بیانگر آن است که این برنامهها نرخ فقر را به میزان ۱۰ واحد درصد کاهش میدهند.
تحلیل فوق با غفلت از اثرات انگیزشی این برنامهها بر روی افرادی که از آنها بهرهمند میشوند، موفقیت طرحهای حمایتی را بیش از مقدار واقع برآورد میکند.
بهطور مشخص مدت زیادی است که میدانیم پرداختهای نقدی مبتنی بر ارزیابی نیازهای افراد مثل مبالغی که در طرح «کمک به خانوادههای دارای کودکان تحت تکفل» (AFDC) پرداخت میشوند و با افزایش رقم گزارش شده درباره درآمد دریافتی خانوادههای مشمول کاهش مییابند، تمایل این خانوادهها به کار کردن را کاهش میدهد. نقدهای اینچنینی که بر این گونه برنامهها وارد شده بود به اصلاح آن در سال ۱۹۹۶ منجر گردید.
تحت قانون جدید که به «کمک موقتی به خانوادههای نیازمند» (TANF) موسوم است، مادران دریافتکننده این مبالغ باید کار کنند و این عواید فدرال تنها به مدت پنج سال پرداخت میشوند. در سال ۱۹۹۰ که اوضاع اقتصادی مطلوب بود کمک به فقرای شاغل در قالب اعتبارهای مالیاتی فراگیرتر شد و در نتیجه در اواخر این دهه تعداد افراد تحت پوشش به شدت کاهش پیدا کرد.
اصلاحات رفاهی فوق در اواخر دهه ۱۹۹۰ که قدرت اقتصاد و فراگیرتر شدن کمک به فقرای شاغل در قالب افزایش اعتبار مالیاتی بر درآمد کسب شده نیز به آنها کمک میکرد، به کاهش شدید افراد تحت پوشش منجر شد.
علاوه بر آن میزان زایمان مادران مجرد پس از چند دهه افزایش، در مقدار ثابتی قرار گرفته و نرخ زایمان مادران نوجوان کاهش یافته است (دلایل این تغییرات نرخ زاد و ولد به خوبی درک نشده و ممکن است با اصلاحات رفاهی ارتباط داشته باشد). اگرچه رفاه برخی خانوادهها به دلیل اجرای اصلاحات رفاهی کاهش یافته است؛ اما اکثر مادرانی که قبلا تحت پوشش این طرحهای رفاهی قرار داشتند، توانستهاند از درآمد کافی برای بهبود وضعیت اقتصادی خود برخوردار گردند.
اثرات بلندمدت اصلاحات رفاهی به ویژه آنهایی که میتوان انتظار داشت در شرایط نامساعدتر اقتصادی روی دهند، عدم قطعیت بیشتری دارند و احتمالا تا اندازهای به فراهم بودن حمایتهای اضافی از قبیل مراقبت از کودکان برای خانوادههای شاغل دارای درآمد کمتر بستگی دارند.
با تغییر شرایط اقتصاد و دگرگونیهای مردمشناختی، به ویژه با پدیده مهاجرت و رشد تعداد خانوادههای دارای یک والد، فقر در آمریکا که با استفاده از معیار درآمد اندازهگیری میشود، نوسان پیدا میکند. معیارهای سیاستی (چه در قالب حمایتهای مستقیم درآمدی و چه به شکل آموزش مهارتهای مختلف به فقرا) برخلاف جریان این رویدادها تغییر یافتهاند و سابقه موفقیت آنها چندان روشن نیست. از سالهای میانی دهه ۱۹۹۰ به بعد سیاستهایی که هم کار کردن را بهعنوان بهترین استراتژی برای کاهش فقر الزامی ساختهاند به موفقیتهای قابل ملاحظهای دست یافتهاند.
درباره نویسنده: ایزابل ساوهیل عضو ارشد موسسه بروکینگز و رییس بخش Cabot Family این موسسه است. وی در دوره ریاستجمهوری بیل کلینتون معاون مدیر اداره مدیریت و بودجه بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر
Blank, Rebecca. It Takes a Nation: A New Agenda for Fighting Poverty. New York: Russell Sage Foundation; Princeton: Princeton University Press, ۱۹۹۷.
Citro, Constance, and Robert T. Michael, eds. Measuring Poverty: A New Approach. Washington, D.C.: National Academy Press, ۱۹۹۵.
Danziger, Sheldon H., and Robert Haveman, eds. Understanding Poverty. New York: Russell Sage Foundation; Cambridge: Harvard University Press, ۲۰۰۱.
Sawhill, Isabel, R. Kent Weaver, Ron Haskins, and Andrea Kane, eds. Welfare Reform and Beyond: The Future of the Safety Net. Washington, D.C.: Brookings Institution, ۲۰۰۲.
Slesnick, Daniel T. "Gaining Ground: Poverty in the Postwar United States." Journal of Political Economy ۱۰۱, no. ۱ (۱۹۹۳): ۱-۳۸.
ارسال نظر