آنارشیسم
آنارشیسم راست چگونه کار میکند؟ - ۲۲ آذر ۸۸
ترجمه: مجید رویین پرویزی
بخش دوم
ایده اصلی آنارشوکاپیتالیسم این است که برخلاف باور رایج، پلیس خصوصی انگیزههای قدرتمندی خواهد داشت که صلحآمیز عمل کند و به حقوق افراد احترام بگذارد.
برایان کاپلان
ترجمه: مجید رویین پرویزی
بخش دوم
ایده اصلی آنارشوکاپیتالیسم این است که برخلاف باور رایج، پلیس خصوصی انگیزههای قدرتمندی خواهد داشت که صلحآمیز عمل کند و به حقوق افراد احترام بگذارد. اول از همه، شکست در حکمیت صلحآمیز دعاوی، منجر به شکلگیری نزاعهای تخریبی میان دو طرف خواهد شد، که خود به زیان سودآوری است. دوم، بنگاههای این حوزه مایلند که روابط تجاری بلندمدتی ایجاد کنند، پس راغب خواهند بود که با حسن نیت وارد مذاکره شوند تا سودآوری بلندمدت شان تضمین شود و سوم، بنگاههای تهاجمی احتمالا تنها قادر به جذب مشتریان بسیار پرریسک خواهند بود که این امر هزینههایشان را شدیدا بالا میبرد (مثل مشکلی که در مورد بیمههای درمانی وجود دارد. افرادی که ریسک شان بالاست اتفاقا بیشتر به دنبال بیمه میآیند و این خود هزینه را برای شرکتهای بیمه بالاتر میبرد که گاها مجبور به اعمال نرخهای یکسان در حوزه درمان هستند.)
آنارشوکاپیتالیستها عموما اعتبار چندانی برای این دیدگاه قائل نمیشوند که میگوید «ماموران پلیس خصوصی» چیزی شبیه به مافیای امروزی خواهند شد - مزایای هزینهای یک کسب و کار آزاد و قانونی «پلیس زیرزمینی» را غیررقابتی خواهد ساخت. همچنان که دیوید فریدمن در «ماشینآلات آزادی» (The Machinery of Freedom) شرح میدهد: «شاید بهترین طریق دریافت اینکه چرا آنارشوکاپیتالیسم نسبت به نظام کنونی ما بسیار صلحآمیزتر است استفاده از قیاس باشد.
لحظهای تصور کنید که جهان ما چگونه میبود اگر هزینه نقل مکان از یک کشور به کشور دیگر صفر بود. همه در تریلر زندگی میکردند و به یک زبان حرف میزدند. حال اگر یک روز، رییسجمهور فرانسه اعلام میکرد که به دلیل مشکلات با کشورهای همسایه مالیاتهای نظامی جدیدی وضع خواهد شد و به زودی خدمت اجباری برقرار میشود. فردای آن روز، او میدید که بر مملکتی آرام، اما خالی از سکنه، حکم میراند. از کل جمعیت تنها خودش، سه ژنرال و بیست و هفت خبرنگار جنگ باقی میماندند.»
(علاوه بر این آنارشوکاپیتالیسم باور دارد که مافیا تنها در شرایطی که نوعی نقص بازار توسط مثلا ممنوعیت الکل،
مواد مخدر، قمار یا موارد این چنینی بوجود آمده باشد امکان حیات دارد. مافیاییها ممکن است سر هیچ و پوچ همدیگر را بکشند، اما مغازهدارها و فروشندهها خیر.)
برخلاف برخی آنارشیستهای چپ، آنارشوکاپیتالیسم هیچ اعتراضی به مجازات مجرمین ندارد؛ و این ادعای چپها را که مجازات مانع وقوع جرم نمیشود بچهگانه تلقی میکند. مجازاتهای سنتی میتوانند با حکم یک قاضی بیطرف لغو شوند، یا به جای آنها یک نظام جبران پولی برقرار شود (احتمالا همراه با یک سیستم کارخانههای زندان مانند). مجرمان محکوم شده ملزم به جبران خسارت قربانی هستند و مجبور خواهند شد تا زمان بازپرداخت بدهی کار کنند. در مجموع، آنارشوکاپیتالیستها بیشتر رویکردی جبرانی دارند تا کیفری.
شاید جدایی اصلی میان آنارشوکاپیتالیستها از تفاوت ظاهری میان رویکردهای روتبارد و دیوید فریدمن ناشی شده باشد، که اولی مدافع آنارشیسم قانون طبیعی است و دومی بیشتر رویکردی اقتصادی دارد. روتبارد بیشتر بر ضرورت وجود یک مجموعه قانون لیبرتارین که مقبولیت عام داشته باشد تاکید دارد (که این هم به عقیده او با تخلیص قانون عرفی آنگلو-آمریکن به سهولت قابل دستیابی است)، درحالی که فریدمن بیشتر بر امکان وجود نظامهای قضایی متعدد که به تقاضای مشتریان خود از اقشار مختلف جمعیت پاسخ میدهند، تکیه دارد. هرچند در کل تفاوت این دو بیش از حد برجسته شده است. روتبارد معتقد است که برای تقاضای مصرفکننده مشروع است که ماهیت فلسفی اساسا خنثی قانون را تعیین نماید، مثل فرآیندهای قانونی و همچنین مسائل فنی مربوط به تعریف حق مالکیت (مانند قانون آب، معدن و غیره) و فریدمن هم معترف است که «نقاط کانونی»، نظیر هنجارهای مرسوم، احتمالا میتوانند مجموعه قوانین موجود را شفاف و استاندارد سازند.
منتقدان آنارشوکاپیتالیسم گاهی میپندارند که در یک جامعه آنارشوکاپیتالیست از تشکیل بنگاههای کارگری یا اشتراکی جلوگیری به عمل خواهد آمد. اما بهتر است که بگوییم هرچند اشخاص آزاد خواهند بود تا به ایجاد سازمانهای اشتراکی اقدام کنند، اما آنارشوکاپیتالیستها خیلی ساده بعید میدانند که چنین سازمانهایی شایع یا گسترده بشوند. با این حال، در تئوری یک جامعه «آنارشوکاپیتالیست» میتواند با انواع بنگاههای کارگری و اشتراکی انباشته شود، مادامی که اینسازمانها داوطلبانه تشکیل شده باشند (مثلا عضویت در آنها داوطلبانه باشد و سرمایه آن هم با رضایت صاحباش بدست آمده باشد) و اشخاص عضو این حق را داشته باشند که در صورت تمایل از آنها جدا شده و شرکتها یا سایر انواع بنگاههای سودآور شخصی شان را دایر کنند.
در سایر موارد آنارشوکاپیتالیستها اختلاف اندکی (اگر اصلا اختلافی وجود داشته باشد) با لیبرتارینهای میانه رو دارند. خدمات باید خصوصی و رقابتی باشند. قانونگذاری برای رفتارهای شخصی و اقتصادی باید منسوخ گردد. آنها که میتوانند و به خودشان اهمیت میدهند باید با کار و مسوولیت بر فقر غلبه کنند و آنها هم که نمیتوانند باید به اعمال خیریه داوطلبانه ازشان دستگیری شود. (لیبرتارینها خیلی سریع اضافه میکنند اقتصادی که از قید و بند مقررات آزاد شده باشد فرصتهای بسیار بیشتری در اختیار فقرا میگذارد و حذف مالیات به افزایش چشمگیر پرداختهای خیریه میانجامد.)
ارسال نظر