دایرهالمعارف اقتصاد
مالکیت فکری
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش اول
مالکیت فکری (Intellectual Property) معمولا به صورت مجموعهای از محصولاتی تعریف میشود که تحت قوانین مرتبط با کپیرایت، حق ثبت (patent)، نشان تجاری (trademark)، طرح صنعتی و رازهای تجاری مورد حمایت قرار میگیرند. قانون اساسی آمریکا صراحتا امکان حفاظت از مالکیت فکری را در قالب حفاظت از «نوشتهها و اکتشافات» جهت پیشرفت «علم و هنرهای مفید» ولو برای مدتی محدود فراهم میآورد. در مقاله حاضر بر دو دسته از این قوانین یعنی قانون کپیرایت و حق ثبت که حائز بیشترین اهمیت هستند، تمرکز میشود.
نویسنده: استن لیبووتیز
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش اول
مالکیت فکری (Intellectual Property) معمولا به صورت مجموعهای از محصولاتی تعریف میشود که تحت قوانین مرتبط با کپیرایت، حق ثبت (patent)، نشان تجاری (trademark)، طرح صنعتی و رازهای تجاری مورد حمایت قرار میگیرند. قانون اساسی آمریکا صراحتا امکان حفاظت از مالکیت فکری را در قالب حفاظت از «نوشتهها و اکتشافات» جهت پیشرفت «علم و هنرهای مفید» ولو برای مدتی محدود فراهم میآورد. در مقاله حاضر بر دو دسته از این قوانین یعنی قانون کپیرایت و حق ثبت که حائز بیشترین اهمیت هستند، تمرکز میشود.
قانون کپیرایت که عقاید ابراز شده (مثلا از طریق واژه یا موسیقی) را در بر میگیرد، در طول عمر خالق اثر و بعد از مرگ او تا هفتاد سال برقرار است(در مورد آثاری که برای کارفرما تهیه شده، قانون کپیرایت تا ۹۵ سال بعد از انتشار اثر برقرار است). البته این حمایت بسیار آسانگیرانه است. اگر زمانی اندک پس از آن که فردی مثلا یک ترانه یا داستان را به نگارش درآورد، فردی دیگر دقیقا همان ترانه یا متن را بیآن که دیده یا شنیده باشد بنویسد، حق چاپ اولیه فردی که آن را زودتر نوشته مانع از فروش اثر فرد دوم نخواهد شد. لازم نیست که خالق اثر اعمال کپیرایت را درخواست کند. این قانون به خودی خود برقرار است. به علاوه لازم نیست که اثری که تحت حمایت این قانون قرار میگیرد کیفیت خاصی داشته باشد.
در مقابل، حق ثبت به مدت بیست سال برقرار میماند و در مورد ابداعات و اختراعات صادق است. این حمایت اگرچه در مدت زمانی کوتاهتر برقرار است، اما در مقایسه با کپیرایت وسعت بیشتری دارد. اگر فردی اختراع فرد دیگری را که حق ثبت دریافت کرده به طور مستقل تکرار کند، حق ثبت نفر اول میتواند این اختراع ثانوی را بیارزش سازد؛ چراکه فرد دوم از حق قانونی برای فروش اختراع خود برخوردار نخواهد بود. حتی در صورتی که اختراع فرد دوم تفاوتهای جزئی با اختراعی که حق ثبت دریافت کرده داشته باشد، باز هم این نکته صادق است. به همین دلیل این که فردی اولین کسی باشد که حق ثبت یک ایده باارزش را از آن خود میکند بسیار مهم است و «مسابقههای کسب حق ثبت» که در آنها رقبا به رقابت برای دستیابی به چنین حقی میپردازند، میتوانند باعث اتلاف منابع گردند. کسب حق ثبت قانونی از اداره حق ثبت، برخلاف کپیرایت، مستلزم هزینه است و ایدههایی که قرار است ثبت شوند باید پیش از انجام این امر موانع حقوقی زیادی را در رابطه با کیفیت و تازگی خود پشت سر بگذارند، اگرچه قبل از آن که ایدهها و اختراعات بتوانند در بازار از ارزشی برخوردار شوند باید آنها را به مظاهر فیزیکی تبدیل کرد، اما میتوانند در ذهن خالق خود وجود داشته باشند و در واقع در بدو امر باید چنین باشد. در این حالت قوانین رایج مالکیت که مستلزم وجود فیزیکی محصول مورد نظر هستند صادق نخواهند بود. همچنین به نظر میرسد که قوانین سنتی علم اقتصاد مثل فرض کمیابی نیز در این حالت برقرار نباشند، چراکه آرا و نظرات شخصی را نمیتوان مصرف کرده و به اتمام رساند.
اقتصاددانها برای اشاره به این قبیل کالاها که تمام نمیشوند از واژه «مصرف غیررقابتی» استفاده میکنند (برخی اوقات از آنها با عنوان «کالاهای عمومی» یاد میشود). برای تحلیل این کالاها باید به شکلی متفاوت از آن چه که برای کالاهای اقتصادی معمولتر استفاده میشود، عمل کرد. به ویژه برای تعیین کل تقاضا برای یک محصول فکری، قیمتهایی که تکتک مشتریان حاضرند بپردازند با یکدیگر جمع میشوند. این فرآیند را جمع عمودی تقاضا مینامند و با آن چه به طور رایجتر انجام میگیرد (جمع افقی) فرق دارد. در جمع افقی، برای تعیین تقاضای بازار برای کالاهای رقابتی، مقداری که هر یک از افراد در قیمتهای مختلف تقاضا میکنند با یکدیگر جمع زده میشود. آن گونه که کنت ارو در مقاله کلاسیک خود که در سال ۱۹۶۲ به نگارش درآورد نتیجه میگیرد، هیچ مکانیسم عملی ای برای تولید کالاهای غیررقابتی در سطح ایدهآل وجود ندارد.
با این وجودهارولد دمستز در نقد کلاسیک خود در ۱۹۶۹ به این نکته اشاره کرد که برای وجود کارآیی، نیازی به برقراری شرایط ایدهآل نیست و لذا بازارها کماکان میتوانند این کالاها را به نحوی کارآمد به تولید رسانند. مشکل تولید ایدهآل کالاهای غیررقابتی در مبادله مشهور میان تولید و مصرف که حال میخواهیم به آن بپردازیم مستتر است.
بدهبستان میان تولید و مصرف
این واقعیت که ایدهها و نظرات هیچ گاه به طور کامل مصرف نمیشوند، امکان برقراری نتیجهای غیرمعمول را به لحاظ سطح «کارآمد» یا ایدهآل مصرف فراهم میآورد. مثالی را در این ارتباط شرح میدهیم که به طرز مشابه در رابطه با حق ثبت نیز صادق است.
از آن جا که وقتی فردی به یک قطعه موسیقی گوش میکند از توانایی دیگران برای گوش دادن به همان قطعه نمیکاهد، لذا مصرف کارآمد آن قطعه موسیقی، به محض آن که این قطعه به تولید برسد آن است که اجازه دهیم هر کس که ارزش مثبتی بیشتر از هزینههای پخش این ساخته موسیقیایی (که معمولا صفر فرض میشود) را برای آن قائل است، آن را مصرف کند.
این نتیجهای بسیار قابل توجه و مهم است. کالاهای عادی و معمولی مثل سیب، کمیاب هستند به این معنا که تعداد موجود آنها کمتر از مقداری است که مصرفکنندگان بالقوه در صورت مجانی بودن این کالاها خواهان استفاده از آنها میباشند. بنابراین باید از مکانیسمهای سهمیهبندی مثل قیمت استفاده کرد تا مشخص شود چه کسی از این کالاها استفاده نمایند. مصرف کارآمد مستلزم آن است که مصرفکنندگانی که ارزش بیشتری برای این کالاها قائل هستند آنها را از آن خود نمایند و مصرفکنندگانی که ارزش کمتری برای آنها در ذهن دارند از این کالاها بینصیب بمانند. بنابراین تخصیص درست این کالاها در دستیابی به کارآیی
مهم است.
اما یک واحد از یک کالای غیررقابتی میتواند نیاز تمامی مصرفکنندگان آن را تامین کند و همین امر باعث میشود که قواعد معمول مربوط به کارآیی در مصرف آنها برقرار نباشند.
هرکس، چه در حال حاضر و چه در هر یک از نسلهای آتی میتواند بدون هیچگونه محدودیتی به سمفونی نهم بتهوون گوش کند و هیچ مشکلی در ارتباط با تخصیص وجود ندارد که بخواهیم آن را حل کنیم. لذا برای آنکه مصرف سمفونی نهم بتهوون (به شرط آنکه هزینه پخش آن صفر باشد) کارآ گردد، باید هرکس که ارزش مثبتی برای شنیدن این قطعه موسیقی قائل است بتواند به آن گوش دهد.
ظاهرا این امر حاکی از آن است که همه باید اجازه داشته باشند کالاهایی که به گونهای معمول از کپیرایت برخوردار هستند یا از ایدههایی که توسط حق ثبت مورد حمایت قرار میگیرند استفاده کنند، اما این امر میتواند مشکلساز شود و به همین دلیل است که من در عنوان این بخش از واژه «بده بستان» (trade-off) استفاده کردهام.
این شرط که همه مصرفکنندگان بالقوه بتوانند کالاهای فکری را مصرف کنند باعث اعمال محدودیتهای جدی بر قیمت (یا قیمتهایی) میشود که میتوان بابت محصول مطالبه کرد. در صورتی که مصرفکنندهها ارزشهای مختلفی را برای کالای مورد نظر قائل باشند، اما تولیدکننده (خالق) آن بتواند از هریک از این مصرفکنندههای بالقوه قیمتی را مطالبه کند که اندکی کمتر از حداکثر قیمتی باشد که آنها مایل به پرداخت آن هستند، آنگاه تمامی این مصرفکنندههای بالقوه، کالای مورد اشاره را مصرف خواهند نمود و کارآیی حاصل خواهد شد. این نتیجهای است که تبعیض قیمتی کامل نامیده میشود، اما در دنیای واقعی احتمالا تولیدکننده نمیتواند قیمتهای مختلفی را از مصرفکنندههای بالقوه متفاوت مطالبه کند، بنابراین فارغ از آنکه تولیدکننده مورد اشاره چه قیمتی را برای محصول خود انتخاب کند، برخی از مصرفکنندههای بالقوه به دلیل قیمت انتخاب شده از بازار خارج خواهند شد (مگر آنکه تولیدکننده قیمت صفر را برای محصول خود برگزیند). اما حیف که قیمت صفر هیچ درآمدی را برای تولیدکنندگان به ارمغان نمیآورد. در صورتی که تولیدکنندهها درآمدی نداشته باشند، دلیل چندانی برای اینکه فکر کنیم تولید انجام میگیرد وجود نخواهد داشت. لذا این مشکلی است که اگر سعی کنیم به کارآیی در مصرف دست پیدا کنیم، بروز خواهد یافت. به عبارت دیگر اگر بخواهیم کارآیی در مصرف برقرار شود هیچ چیزی برای مصرف توسط مصرفکنندگان بالقوه وجود نخواهد داشت، زیرا در قیمت صفر هیچ محصولی تولید نخواهد گردید. کاهش کارآیی مصرفی هزینهای است که برای فراهم آوردن امکان افزایش خلق ایده باید متحمل شویم. هنگامی که دولت به تولید کنندگان این ایدهها کنترل بیشتر و بیشتری روی آثارشان میدهد، باعث میشود که تولید این آثار افزایش یابد، اما از طرف دیگر از کارآیی مصرف این محصولات فیزیکی میکاهد.
در مدل رقابتی این بدهبستان در مورد ایدهها واضحتر است. اگر هرکس بتواند بدون کسب اجازه از خالق اولیه یک ایده یا بیان هنری آن (یا تجسم فیزیکی آن) را تکثیر نماید، انتظار میرود که قیمت این محصولات فیزیکی به صفر (به اضافه هزینههای پخش/بازتولید) کاهش پیدا کند و هیچ درآمدی برای خالق آنها باقی نماند.
بنابراین در صورتی که قرار باشد از بازارها برای ایجاد انگیزه مادی جهت تولید محصولات فکری استفاده شود، باید درجهای از اختیار به تولیدکنندهها داده شود تا دیگران نتوانند ایدهها یا تعابیر و گفتههای آنها را تکثیر کنند. اینجا است که کپیرایتها و حقوق ثبت مطرح میشود.
این ممانعت از تکثیر را عموما «انحصار» مینامند، اگرچه این واژه به لحاظ اقتصادی برای بسیاری از محصولات فکری درست نیست. همانطور که ادموند کیچ (۲۰۰۰) به درستی اشاره کرده است، فراهم کردن حقوق مالکیت باعث ایجاد انحصار اقتصادی نمیشود (انحصار باعث میشود که مصرفکنندهها تنها تعداد اندکی محصول جایگزین که جانشینهای خیلی خوبی هم نیستند در اختیار داشته باشند). در واقع «انحصار» ایجاد شده توسط کپیرایت بیشتر از انحصاری نیست که هر کارگر روی انرژی و کار خود یا هر شرکت روی محصولاتش دارد. در واقع، انحصار به وجود آمده در اثر قانون حق ثبت معمولا تا حدودی قویتر از انحصار حاصل از قانون کپیرایت است زیرا در دنیای واقع این امکان وجود دارد که دیگران نیز به طور مستقل ایده مشابهی را خلق کرده باشند، اما حق ثبت باعث میشود نتوان از اینگونه آفرینشهای مستقل استفاده کرد. با این وجود، کماکان امکان رقابت میان صاحب حق ثبت و دیگر ایدهها یا تکنولوژیهایی که به واسطه حق ثبتهای خاص محدود نشدهاند وجود دارد. بنابراین میتوان چنین در نظر گرفت که حفاظت از مالکیت فکری دو نتیجه متضاد را به بار خواهد آورد. اولا امکانات لازم را برای نویسندهها و مخترعان جهت دریافت پاداش به خاطر فعالیتهایشان فراهم میکند که اثر مثبت آن، افزایش تولید ایدهها و محصولات هنری خواهد بود. از سوی دیگر قوانین کپیرایت و حق ثبت این امکان را برای صاحبان داراییهای فکری به وجود میآورند که قیمت مثبتی را بابت استفاده از آنها مطالبه کنند. این امر باعث میشود میزان کاربرد و مصرف این ایدهها به مقداری کمتر از سطح ایدهآل آنها محدود شود.
البته سادهسازیهایی در بالا صورت گرفته که از عمومیت آنچه گفته شد میکاهد. اولا مشخص نیست که رقابت، تمامی درآمدهای تولیدکنندگان مزبور را از میان ببرد. اگرچه رقابت باعث میشود که سود در بلندمدت به صفر برسد، اما بلندمدت بلافاصله روی نمیدهد. از آنجا که خالق یک ایده معمولا اولین کسی است که در بازار آن حضور پیدا میکند، این مزیت موقتی امکان کسب درآمدی بیشتر از هزینه تکثیر را به این فرد خواهد داد.
ثانیا معلوم نیست که صاحبان کپیرایت چه میزان باید پاداش بگیرند تا آثار خود را خلق کنند. این ادعا که تولیدکننده باید در ازای تولید کالا پاداش بگیرد کاملا با اصول بازار هماهنگی دارد. یقینا شواهد تجربی فراوانی در تایید این سخن مشهور آدام اسمیت وجود دارد که میگوید تولید نتیجه «نیکخواهی» قصابها و نانواها نیست، بلکه نتیجه آن است که این افراد منافع خود را پیگیری میکنند.
ارسال نظر