نوبلیستهای اقتصاد -جایزه نوبل سال ۱۹۷۴
گانر میردال و فردریک فون هایک
بخش نخست
گانر میردال و فردریک هایک در زمینه نظریه پردازی اقتصادی کارهای برجستهای را به جا گذاشتند.
بخش نخست
گانر میردال و فردریک هایک در زمینه نظریه پردازی اقتصادی کارهای برجستهای را به جا گذاشتند.
البته محوریت تحقیق آنها از دو بعد متفاوت بوده است. هایک با تکیه بر آزادی افراد و بازارها تحقیقات خود را انجام داد و میردال با تکیه بر زمینههای نهادی و اجتماعی و نقش موثر دولت به تحقیقات خود پرداخت. نقطه مشترک این دو را میتوان در تلاش آنها برای پاسخگویی به سوالات اقتصادی و همچنین مطالعه تغییرات در شرایط حقوقی، سازمانی و نهادی حاکم بر جامعه برای بهبود وضعیت کلی رفاه و آزادی انسانها ذکر کرد. با این حال، روش تحقیق و سیاستهای پیشنهادی آنها تفاوتهای اساسی با هم دارند و این هم از جمله شگفتیهای اقتصاد است که دو اقتصاددان با وجود چنین اختلافاتی در دیدگاهها در یک سال به طور مشترک جایزه میگیرند. در ادامه ابتدا زندگی و کارهای میردال و سپس هایک به اختصار بیان میگردد.
1 - گانر میردال
میردال در سال ۱۸۹۸ در سوئد متولد شد و در سال ۱۹۲۳ از دانشگاه استکهلم در رشته حقوق فارغالتحصیل شد و دکترای خود را در سال ۱۹۲۷ در رشته اقتصاد دریافت نمود. طی سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۹ او مدتی را در آلمان و انگلستان تحصیل کرد و در سال ۱۹۳۰ نیز به ایالات متحده سفر کرد و اولین کتاب خود را به نام «عنصر سیاسی در پیشرفت نظریه اقتصادی» منتشر کرد. او در بازگشت به اروپا یک سال را به عنوان استاد دانشگاه در سوئیس گذراند و در سال ۱۹۳۳ به استادی دانشگاه استکهلم درآمد و علاوه بر تدریس در فعالیتهای سیاسی نیز مشارکت داشت و به نمایندگی مجلس انتخاب شد. او در سال ۱۹۳۸ تحقیقی را در ایالات متحده در مورد مساله سیاهپوستان آمریکایی انجام داد که در سال ۱۹۴۴ در کتابی به نام « وضعیت دشوار آمریکا: مساله سیاهپوستان و دموکراسی مدرن» منتشر شد. میردال بعد از بازگشت به سوئد به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و دوباره نماینده مجلس شد و طی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ به سمت وزیر بازرگانی سوئد درآمد و آنگاه این سمت را برای پذیرش پست دیگری در کمیسیون اقتصادی سازمان ملل ترک کرد. میردال در سال ۱۹۵۷ کار در این کمسیون را رها کرد و به هدایت مطالعات جامع
روندها و سیاستهای اقتصادی در کشورهای آسیای جنوبی پرداخت. این مطالعات منجر به کتاب درام آسیایی گردید. میردال در سال ۱۹۶۱ به سوئد بازگشت و بار دیگر استاد اقتصاد بینالملل دانشگاه استکهلم گردید و موسسه مطالعات اقتصاد بینالملل را در این دانشگاه تاسیس نمود.
نظریههای اقتصادی میردال دو جنبه برجسته دارد، نخستین جنبه این است که بر مسائل اقتصادی دنیای واقعی متمرکز است و دوم اینکه کوشیده تا دیدگاههای سایر علوم را وارد اقتصاد کند. او بیشتر عمر خود را به مسائل روابط نژادی، بیکاری و فقر پرداخت. او همچنین در جستوجوی این مساله بود که چطور اقتصادها در طول زمان تغییر میکنند و نقش عوامل روانی، تاریخی، جامعه شناختی و فرهنگی در این تغییر چگونه است. او همچنین مدافع سرسخت سیاستهای مالی کینزی در سوئد بود و دولت سوئد را به داشتن کسری بودجه در جهت کاهش بیکاری در دهه 1930 تشویق میکرد. میردال در هر دو جنبه نظریه اقتصادی و تحلیل سیاستگذاری کارهای ارزندهای انجام داد. از جنبه نظری، او تمایز مقدم و موخر را برای کمک به شفاف شدن برخی جنبههای مبهم تحلیل اقتصاد کلان ارائه کرد، او همچنین ایده علیت برهم فزاینده1 را به عنوان جایگزین تحلیل تعادلی توسعه داد.
در دهه ۱۹۲۰ بین پیامدهای انتظاری و واقعی تمایزی وجود نداشت و این خود موجب ابهاماتی در اقتصاد شده بود. متغیرهای اقتصادی انتظاری یا مقدم در شروع هر فرآیند و متغیرهای نهایی یا موخر در انتهای فرآیند اندازهگیری میشوند. میردال با این تمایز توضیح داد که چطور افزایش در سرمایهگذاری در نتیجه پسانداز انتظاری منجر به پسانداز بیشتر میگردد و این امر موجب برابری پسانداز واقعی با سرمایهگذاری میشود. با وجودیکه تمایز مقدم -موخر به توضیح چگونگی حرکت اقتصادها به سمت تعادل کمک میکند، اما میردال عمدتا با تحلیل تعادلی مخالف بود و روش جایگزینی را برای درک عملکرد اقتصاد پیشنهاد میکرد. علیت برهم فزاینده میردال شامل مکانیسم با بازخور مثبت و منفی دو یا چند متغیر است که تغییرات در هر متغیر منجر به تغییرات مشابه در متغیرهای دیگر میشود و کل سیستم در یک جهت حرکت میکند. اصل علیت برهم فزاینده ابتدا توسط ویکسل در اقتصاد به کار گرفته شد، اما میردال اولین کسی بود که این اصل را شرح و بسط داد و بر اهمیت آن افزود.
در اصل علیت بر هم فزاینده، فرآیند اقتصادی فزاینده در مقابل ساختار علیتی یکسویه قرار میگیرد. ساختار علیتی یکسویه عبارت از این است که A عامل تغییر B میشود، ولی عامل B تاثیری بر A ندارد. اما در علیت بر هم فزاینده متغیر A و B بر یکدیگر اثر متقابل دارند و نقطه تعادل در این سیستم وجود ندارد. در این سیستم وقتی که A و B هر دو افزایش مییابد، سیستم بازخور مثبت دارد و زمانی که A و B هر دو کاهش مییابند سیستم بازخور منفی دارد. میردال این ایده را برای توضیح مسائل اقتصادی از قبیل فقر و روابط نژادی به کار گرفت.
میردال در کتاب وضعیت دشوار آمریکایی(۱۹۴۴) به تعارض اخلاقی در آمریکا اشاره میکند. به اعتقاد میردال آمریکاییهای دهه ۱۹۴۰ از یک سو به ایدهآلهای عدالت و فرصت برابر اعتقاد داشتند و هم افراد سیاهپوست را دارای تواناییهای کمتری نسبت به سفیدپوستان میدانستند، اما از سوی دیگر، در عمل با سیاهان و سفیدان به طور برابر برخورد نمیشد و آمریکاییها با ایدهآلهای بالایشان زندگی نمیکردند. میردال در این کتاب کوشید تا عوامل تبعیض موجود در آمریکا علیه سیاهپوستان را توضیح دهد. او شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سیاهان و سفیدان را ابتدا تبیین کرده و شواهد قابل توجهی را آورد تا ثابت کند که با سیاهان به طور متفاوت نسبت به سفیدان برخورد میشود. میردال در تحلیل خود کوشید تا دیدگاههای جامعه شناختی، تاریخی، روانشناسی و سیاسی را نیز در نظر بگیرد.
او همچنین آثار سوء جداسازی و تبعیض نژادی را نشان داد. در واقع، میردال چنین استدلال کرد که جامعه آمریکا با عدم ارائه آموزش، تحصیل و تبعیض در شغل و مسکن موجب میشود که اقتصاد آمریکا در نتیجه تبعیض به درستی عمل نکند.
میردال از ایده علیت فزاینده برای کمک به توضیح شرایط اقتصادی و اجتماعی سیاهپوستان آمریکایی نیز بهره جست. تعصب در برابر سیاهان موجب کیفیت زندگی پایینتر برای سیاهان میشود و با این کیفیت پایین زندگی، تعصب علیه آنان بیشتر میشود. به بیان خود او تبعیض موجب پرورش تبعیض میشود. این دور باطلی است که خروج از آن مساله اساسی است. میردال به نهادهایی در آمریکا توجه میکند که میتوانند این دور باطل تبعیض را بشکنند. سازمانهایی مانند مدارس، کلیساها، اتحادیههای تجاری و دولت که منابع عدالت و برابری هستند میتوانند شرایط اقتصادی و اجتماعی سیاهان را بهبود دهند و تبعیض را کاهش داده و بازخورهای مثبت را فعال کنند. پیشنهاد میردال این بود که دولت فدرال نقش خود را در آموزش، مسکن و امنیت درآمد افزایش دهد و همچنین به مهاجرت از مناطق روستایی جنوبی به مناطق صنعتی شمالی و غربی آمریکا که تبعیض در آنها کمتر است، کمک کند. پیشنهاد دیگر او تاکید بر سیاستهای مالی در کسب اشتغال کامل بود تا مهاجران سیاه پوست در شهرهای شمالی و غربی نیز شغل داشته باشند و به اقتصاد صنعتی بپیوندند.
میردال در درام آسیایی (1968) اصل علیت بر هم فزاینده را در مطالعه توسعه اقتصادی و فقر آسیای جنوبی به کار گرفت. به اعتقاد او وقتی منطقهای از لحاظ اقتصادی توسعه مییابد، سرمایه و نیروی کار را از مناطق دیگر جذب میکند و این منابع جدید به فرآیند توسعه کمک میکند. از سوی دیگر، فقر مزمن منجر به نرخ بالای زاد و ولد، سوء تغذیه و بهرهوری پایین نیروی کار میشود و همه اینها به فقر بیشتر منجر میگردند. او برای خروج از این دور باطل پیشنهاد کرد که کشورهای در حال توسعه در آموزش بیشتر سرمایهگذاری کنند و به بهبود بهداشت، آب سالم و کالاهای عمومی کمک کنند. پیشنهاد دیگر او در مورد برنامههای حمایتی درآمد بود تا مساله نابرابری در درآمد و فقدان درآمد کافی مورد توجه قرار گیرد. در حالیکه بسیاری از اقتصاددانان مانند پیگو و کوزنتس به نوعی مبادله بین رشد و برابری اعتقاد داشتند، اما میردال به چنین تبادلی معتقد نبود و برابری بیشتر را منجر به رشد بیشتر میدانست. او نابرابری بیشتر را به دلیل آثار فیزیکی و روانی فقر باعث رشد کمتر میدانست، چراکه فقر باعث عدم استفاده فقیر از استعدادهای او میشود، از این رو لازم است که دولت رفاه با توزیع
مجدد درآمد موجب افزایش تقاضا و رشد شود.
ارسال نظر