تورم القایی در اقتصاد ایران
واژه تورم القایی اولین بار توسط رییس دولت نهم در ادبیات اقتصاد ایران وارد شد. به زعم رییس دولت، یکی از عوامل اصلی تورم در دوران دولت نهم، ناشی از تورم القایی بوده است.
حمید زمانزاده
واژه تورم القایی اولین بار توسط رییس دولت نهم در ادبیات اقتصاد ایران وارد شد. به زعم رییس دولت، یکی از عوامل اصلی تورم در دوران دولت نهم، ناشی از تورم القایی بوده است. در واقع منظور از تورم القایی، همان تورم انتظاری بود که برخی از مخالفان دولت با ایجاد «جنگ روانی»، در پی تحریک تورم انتظاری و دامن زدن به تورم در جامعه بودند. سوال اساسی این است که آیا تورم انتظاری میتواند به عنوان یک عامل مستقل و موثر در تعیین تورم به شمار آید؟ آیا مخالفان دولت میتوانند با ایجاد جنگ روانی و القای تورم در جامعه، واقعا تورم ایجاد کنند؟
پیش از پرداختن به این سوال اساسی، ابتدا بیایید به سوال فوق پاسخ مثبت بدهیم و فرض کنیم که تورم انتظاری میتواند به عنوان یک عامل مستقل و موثر در تعیین تورم به شمار آید و مخالفان دولت میتوانند با ایجاد جنگ روانی و القای تورم در جامعه، واقعا تورم ایجاد کنند. با پذیرش این فرض، با سوالات جالبی مواجه میشویم که باید در مورد آن فکر کرد! سوال اول این است که آیا در هیچ کجای دیگر از دنیا، مخالفان به این امر دست نیافتهاند که میتوانند با ایجاد جنگ روانی به تورم انتظاری در جامعه دامن زده و در نتیجه با ایجاد تورم واقعی، دولت را تضعیف نمایند؟ یا اینکه آیا در هیچ کجای دیگر از دنیا، مخالفان دولت آنقدر قدرت رسانهای ندارند که بتوانند با ایجاد جنگ روانی به القای تورم در جامعه پرداخته و به این طریق از مسیر ایجاد تورم واقعی، دولت را تضعیف نموده و بر قدرت خود بیفزایند؟ یا اینکه آیا این تنها در ایران است که مخالفان دولت به چنان قدرتی دستیافتهاند که میتوانند با تزریق تورم انتظاری به جامعه با استفاده از چند روزنامه و چند سایت، بر قدرت دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی دولت اعم از صدا و سیما، مطبوعات و سایتها و مانند آن غلبه نموده و با ایجاد تورم انتظاری، به تورم واقعی در جامعه دامن زده و دولت را تضیف نمایند؟ آیا عملکرد اقتصاد و سیاست در ایران تا این حد تافته جدا بافته از عملکرد اقتصاد و سیاست در سایر کشورهای جهان میباشد؟ فکر کردن به این سوالات، میتواند بخش مهمی از مساله تورم القایی را بر خواننده روشن نماید!
اکنون میتوانیم به این سوال بپردازیم که آیا امکان ایجاد تورم انتظاری با استفاده از جنگ روانی و ایجاد تورم واقعی در جامعه وجود دارد؟ برای پاسخ به این سوالات باید ابتدا به این موضوع بپردازیم که انتظارات تورمی فعالان اقتصادی چگونه شکل میگیرد؟ در مورد نحوه شکلگیری انتظارات (در مورد تورم یا غیر از آن) دو فرضیه اصلی در علم اقتصاد وجود دارد: اول فرضیه انتظارات تطبیقی و دوم فرضیه انتظارات عقلایی؛ که ما مساله فوق را تحت هر یک حالات شکلگیری انتظارات تحلیل میکنیم.
تورم القایی در شرایط وجود انتظارات تطبیقی
اول فرض کنیم نحوه شکلگیری انتظارات، تطبیقی باشد. میلتون فریدمن اقتصاددان شهیر جهان، واضع فرضیه انتظارات تطبیقی نبود، اما با کارهای مهم و تاثیرگذار او بود که فرضیه انتظارات تطبیقی برای مدت زمانی به فرضیه مسلط و معروف در مورد انتظارات در محافل آکادمیک اقتصاد بدل گشت. فریدمن فرضیه انتظارات تطبیقی را در نظریه پردازیهای خود در حوزههای مختلف اقتصاد وارد نمود، کهکی از مهمترین آنها کاربرد فرضیه انتظارات تطبیقی در مورد انتظارات تورمی و ارائه منحنی فیلیپس بلندمدت بود. ایده اصلی انتظارات تطبیقی ساده است: هر فرد انتظارات خود در هر دوره زمانی در مورد هر متغیر اقتصادی مانند تورم، نرخ بهره، نرخ ارز و مانند آن را با توجه به تفاوت میان مقدار واقعی آن متغیر در دوره گذشته و آنچه که در مورد آن انتظار داشت، تغییر خواهد داد؛ فرد این تغییر در انتظاراتش را با جبران بخشی از این تفاوت میان مقدار واقعی متغیر و مقدار انتظاری آن در دوره گذشته، صورت میدهد. بنابراین شکلگیری انتظارات فعالان اقتصادی طی زمان، تطبیقی خواهد بود به این معنی که انتظارات به مرور زمان و با توجه به تغییرات مقدار واقعی متغیرها، تغییر نموده و خطاها در برآورد و پیشبینی متغیرها به صورت مستمر و البته تدریجی و گام به گام اصلاح میگردد.
بنابراین افراد انتظارات خود در دوره جاری از مقدار یک متغیر را در صورتی افزایش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری آن در دوره گذشته، بیشتر باشد و در صورتی کاهش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری آن در دوره گذشته کمتر باشد؛ البته میزان تصحیح خطا به معنای میزان تغییر انتظارات در واکنش به تفاوت میان مقدار واقعی و انتظاری یک متغیر در دوره گذشته به سرعت تعدیل انتظارات بستگی دارد. برای روشنتر شدن بحث، نحوه شکلگیری انتظارات تورمی به صورت تطبیقی را با یک مثال تشریح میکنیم. تصور نمایید که انتظارات شما به صورت تطبیقی شکل میگیرد و شما قصد دارید تا انتظارات خود در مورد مقدار تورم در سال جاری را شکل بدهید. به علاوه، فرض کنید که نرخ تورمی را که برای سال گذشته انتظار داشتید برابر ۱۰درصد بوده است. اگر نرخ تورم در سال گذشته ۱۸درصد بوده باشد، بر اساس فرضیه انتظارات تطبیقی، شما انتظارات خود را از میزان تورم در سال جاری به بیش از ۱۰درصد افزایش خواهید داد؛ البته این افزایش تا ۱۸درصد رخ نخواهد داد، بلکه با توجه به سرعت تعدیل انتظارات شما، افزایش خواهد یافت. برای مثال اگر سرعت تعدیل انتظارات، ۵/۰ باشد (به این معنی که در هر دوره شما نیمی از خطای پیشبینی دوره گذشته را اصلاح میکنید)، تورم انتظاری شما در سال جاری به ۱۴درصد افزایش خواهد یافت. اما اگر نرخ تورم سال گذشته ۶درصد بوده باشد، بر اساس فرضیه انتظارات تطبیقی، شما انتظارات خود را از میزان تورم در سال جاری به کمتر از ۱۰درصد کاهش خواهید داد؛ با فرض سرعت تعدیل انتظارات بهاندازه ۵/۰، تورم انتظاری شما در سال جاری به ۸درصد کاهش خواهد یافت و در نهایت اگر نرخ تورم سال گذشته دقیقا بهاندازه ۱۰درصد بوده باشد، آنگاه بر اساس فرضیه انتظارات تطبیقی، شما دلیلی برای تغییر انتظارات تورمی خود نداشته و انتظارات خود از تورم جاری را در سطح ۱۰درصد باقی خواهید گذارد.
اما سوال این است که در سال بعد و سالهای بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای روشن شدن موضوع، سناریو اول را پیگیری مینماییم. با توجه به وقوع تورم ۱۸درصدی در سال گذشته، شما انتطارات تورمی خود برای سال جاری را به ۱۴درصد افزایش خواهید داد. فرض کنید تورم واقعی در سال جاری در سطح ۱۸درصد باقی بماند، آنگاه تورم مورد انتظار شما برای سال بعد چه خواهد بود؟ پاسخ روشن است، با فرض سرعت تعدیل ۵/۰، تورم مورد انتظار شما در سال بعد به ۱۶درصد افزایش خواهد یافت. به همین ترتیب در دو سال، تورم مورد انتظار شما به ۱۷درصد افزایش خواهد یافت. بنابراین با فرض اینکه تورم واقعی در سطح ۱۸درصد تثبیت شود، فرآیند تصحیح خطای پیشبینی بر اساس فرضیه انتظار تطبیقی ادامه خواهد یافت تا اینکه در نهایت تورم مورد انتظار شما به سطح ۱۸درصد رسیده و در همان سطح تثبیت گردد.
این فرآیند یک ویژگی و نتیجه جالب از فرضیه انتظارات تطبیقی را روشن مینماید: اگر چه ممکن است مردم به طور موقت و در کوتاهمدت به واسطه تغییر در متغیرهای اقتصادی مانند تورم، اشتباه کنند و فریب بخورند، اما خطاهای خود را به تدریج و طی زمان اصلاح خواهند نمود و در نهایت در بلندمدت فریب نخواهند خورد. این نتیجه همان مضمون مورد علاقه فریدمن از سخن آبراهام لینکلن است: «اندکی از مردم را میتوان برای همیشه فریب داد. همه مردم را نیز میتوان برای مدت اندکی فریب داد. اما نمیتوان همه مردم را برای همیشه فریب داد.»
فرضیه انتظارات تطبیقی ویژگی جالب دیگری را هم دارد که به لحاظ نظری جذاب است؛ به لحاظ ریاضی اگر بخواهیم فرضیه انتظارات تطبیقی را فرمولبندی نماییم، انتظارات فرد از یک متغیر اقتصادی، تنها تابعی از مقادیر گذشته آن خواهد شد؛ در این صورت، هرچه مشاهدات به دوره جاری نزدیکتر باشند، سهم بیشتری در تعیین مقدار انتظاری متغیر خواهند داشت و مشاهدات دورههای خیلی دور سهم اندکی را در تعیین مقدار انتظاری خواهند داشت.
خوب سوال این است که اگر نحوه شکلگیری انتظارات به صورت تطبیقی باشد، آیا جنگ روانی میتواند تورم واقعی در اقتصاد ایجاد نماید؟ با توجه به بحثی که از انتظارات تطبیقی ارائه شد، پاسخ مشخصا منفی است؛ چراکه ایجاد اطلاعات نادرست از تورم و انتشار این شایعه که تورم در حال افزایش است و در آینده افزایش بیشتری خواهد یافت، اساسا نمیتواند بر انتظارات تورمی موثر واقع گردد، تا چه رسد به اینکه بخواهد تورم واقعی را نیز تغییر دهد. این اطلاعات نادرست نمیتواند بر انتظارات تورمی اثر بگذارد، چرا که مردم انتظارات خود از تورم را بر اساس مقادیر واقعی تورم در گذشته شکل میدهند؛ اگر در گذشته تورم رو به افزایش بوده است، مردم نیز انتظارات خود از تورم را به سمت بالا تعدیل میکنند و اگر تورم رو به کاهش بوده است، مردم نیز انتظارات خود از تورم را کاهش خواهند داد. بنابراین روشن است که در صورت وجود انتظارات تطبیقی، جنگ روانی نمیتواند نه بر تورم انتظاری موثر باشد و نه بر تورم واقعی.
اما سوال مهم در مورد فرضیه انتظارات تطبیقی این است که این فرضیه تا چه حد در شکلدهی صحیح به انتظارات کارآ است؟ آیا پیشبینی فعالان اقتصادی از متغیرهای مختلف که به صورت تطبیقی شکل میگیرد، با واقعیتهای اقتصادی تطابق مناسبی دارد؟ مشکل اساسی فرضیه انتظارات تطبیقی این است که این فرضیه در شکلدهی انتظارات دچار خطای سیستماتیک است، به این معنی که خطاها میتواند طی زمان انباشته گردد. اگر رفتار یک متغیر اقتصادی به صورت نوسان حول یک مقدار میانگین باشد، فرضیه انتظارات تطبیقی عدم کارآیی خود را چندان نمایان نخواهد ساخت؛ اما در شرایطی که یک متغیر اقتصادی دارای یک روند صعودی یا نزولی باشد، آنگاه عدم کارآیی فرضیه انتظارات تطبیقی در شکلدهی به انتظارات راجع به آن متغیر به نحو بارزی آشکار خواهد گشت و خطاهای پیشبینی به صورت سیستماتیک بر روی هم انباشت خواهد شد و پیشبینیهایی که بر اساس فرضیه انتظارات تطبیقی شکل میگیرد، مقدار چنین متغیری را به صورت سیستماتیک کمتر از حد (در حالت روند صعودی) یا بیشتر از حد (در حالت روند نزولی) برآورد خواهد کرد. علت اصلی این خطای سیستماتیک چیست؟ مهمترین دلیل بروز خطای سیستماتیک در فرضیه انتظارات تطبیقی این است که طبق این فرضیه انتظارات راجع به یک متغیر، صرفا بر اساس مقادیر گذشته آن متغیر صورت میگیرد و هیچ بهرهبرداری از سایر اطلاعات در دسترس در حال حاضر و در آینده برای شکلدهی بهتر به انتظارات صورت نخواهد گرفت.
برای مثال فرض کنید که اطلاعاتی در دسترس است که بر مبنای آن دولت قرار است تا رشد حجم پول را در سال جاری به میزان ۱۰درصد افزایش دهد؛ آیا چنین اطلاعاتی برای شکلدهی مناسب به انتظارات قابل بهرهبرداری نیست؟ روشن است که بر اساس فرضیه انتظارات تطبیقی، پاسخ این سوال منفی است! در واقع رشد حجم پول، ابتدا باید اثر خود را بر نرخ واقعی تورم بر جایگذارد و سپس در دوره زمانی بعد، با توجه به افزایش نرخ تورم، انتظارات تورمی در یک پروسه زمانی، فرآیند تطبیق خود با نرخ تورم جدید را آغاز نماید.
تورم القایی در شرایط وجود انتظارات عقلایی
با وجود پیشرفتهایی که کاربست فرضیه انتظارات تطبیقی درنظریه اقتصاد کلان ایجاد نمود، این فرضیه به دلیل وجود خطای سیستماتیک در شکلگیری انتظارات، به لحاظ نظری چندان جذاب نبود. نظریهپردازان اقتصاد کلان در پی ساخت فرضیه دیگری در مورد نحوه شکلگیری انتظارات بودند تا به لحاظ نظری دارای جذابیت بیشتری به خصوص جهت مدلسازیهای اقتصاد کلان باشد. کلاسیکهای جدید با طرح فرضیه انتظارات عقلایی، نه تنها این مهم را برآورده کردند، بلکه به زعم بسیاری از اقتصاددانان، انقلابی در نظریه اقتصاد کلان پس از کینز ایجاد کردند.
فرضیه انتظارات عقلایی، ابتدا در سال ۱۹۶۱ توسط جان میوت، اقتصاددان آمریکایی و در چارچوب نظریه اقتصاد خرد بیان گشت. میوت در مقاله اولیه خود اظهار میدارد که از آنجایی که انتظارات، پیشبینی وقایع آینده هستند، الزاما با پیشبینیهای نظریههای اقتصادی مربوطه، یکسان میباشند. مقاله میوت، به لحاظ فنی بسیار پیچیده بود و ایده اساسی او، ابتدا توسط اقتصاددانان دیگر مورد پذیرش قرار نگرفت؛ تقریبا ۱۰ سال طول کشید تا اقتصاددانانی مانند لوکاس و سارجنت، ایده انتظارات عقلایی را در نظریه اقتصاد کلان وارد نمودند؛ پس از آن انتظارات عقلایی به یکی از پایههای بسیاری از مدلهای اقتصاد کلان بدل گشت. اما مفاهیم و مضامین فرضیه انتظارات عقلایی چیست و کاربست آن در نظریه اقتصادی چه نتایجی را در بر خواهد داشت؟ دو تعبیر ضعیف و قوی از فرضیه انتظارات عقلایی ارائه شده است؛ بر مبنای روایت ضعیف انتظارات عقلایی، فعالان اقتصادی در شکلدهی انتظارات و انجام پیشبینیها برای مقدار آتی یک متغیر اقتصادی، کارآترین استفاده را از تمامی اطلاعات در دسترس که آنها معتقدند که در تعیین مقدار متغیر مورد نظر، موثر میباشد، خواهند نمود. برای مثال اگر فعالان اقتصادی معتقد باشند که نرخ تورم به وسیله نرخ انبساط پولی تعیین میشود، در آن صورت برای شکلدهی به انتظاراتشان در مورد تورم آینده، بهترین استفاده را از تمامی اطلاعات در دسترس در مورد نرخ انبساط پولی، خواهند نمود. اما روایت قوی از فرضیه انتظارات عقلایی، بیانی ریاضی از انتظارات ارائه میدهد و (به افتخار میوت) به تعبیر میوتی از انتظارات معروف است. بر مبنای روایت قوی از انتظارات عقلایی، انتظارات ذهنی فعالان اقتصادی در مورد هر متغیر اقتصادی، مطابق با امید ریاضی شرطی آن متغیر به شرط اطلاعات در دسترس در زمان شکلدهی انتظارات، میباشد. البته فرضیه انتظارات عقلایی به این معنا نیست که فعالان اقتصادی میتوانند آینده را دقیقا پیشبینی نمایند. از آنجا که اطلاعات در دسترس، کامل نیستند، بنابراین عوامل اقتصادی در پیشبینی خود دچار خطا خواهند شد، اما این خطا صرفا دارای یک فرآیند تصادفی خواهد بود و هرگز در بر دارنده یک خطای سیستماتیک مانند فرضیه انتظارات تطبیقی نیست. بر اساس فرضیه انتظارات عقلایی، انتظارات عوامل اقتصادی به طور متوسط صحیح شکل گرفته و برابر با ارزش واقعی آن خواهد بود. به عبارت دیگر، عوامل اقتصادی، انتظاراتی را شکل نخواهند داد که به طور سیستماتیک طی زمان، غلط باشد. فعالان اقتصادی از اشتباهات گذشته، درس گرفته و تغییرات لازم را در انتظارات خود ایجاد نموده و خطاهای خود را تصحیح مینمایند. در واقع انتظارات عقلایی، دقیقترین انتظاراتی است که شکل دادن به آن ممکن میباشد.
سوال مهم این است که نتیجه کاربست فرضیه انتظارات عقلایی در مورد تورم چیست؟ برای روشن شدن بحث، به مثال قبل بازمیگردیم. فرض نمایید که اکنون انتظارات فعالان اقتصادی از تورم آینده، صفر است. اکنون اگر دولت اعلام نماید که قصد دارد در دوره آتی یک سیاست انبساطی (مثلا افزایش رشد حجم پول بهاندازه ۶درصد) اعمال نماید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر انتظارات فعالان اقتصادی اعم از نیروی کار تحت فرضیه انتظارات عقلایی شکل بگیرد، آنگاه کارگران و دیگر عوامل اقتصادی، همه اطلاعات در دسترس، از جمله افزایش رشد پولی را در شکلدهی به انتظارات تورمی خود به کار خواهند بست. در نتیجه آنها پیشبینی خواهند نمود که اثر افزایش ۶درصدی در رشد حجم پول، افزایش ۶درصدی تورم در دوره آتی خواهد بود. بنابراین کارگران هماکنون و بدون تردید با توجه به انتظار کاهش نرخ واقعی دستمزدها، در چانهزنی برای دستمزدها در دوره آتی، خواهان افزایش دستمزدهای اسمی به میزان افزایش تورم مورد انتظار خواهند شد، بدون اینکه بر عرضه نیروی کار خود بیفزایند. در واقع آنان در قراردادها، دستمزدهای اسمی خود را افزایش خواهند داد تا از گزند تورم آینده که به وقوع خواهد پیوست، در امان بمانند.
خب اکنون سوال این است که اگر نحوه شکلگیری انتظارات به صورت عقلایی باشد، آیا جنگ روانی میتواند تورم واقعی در اقتصاد ایجاد نماید؟ در محیط اقتصادی که دولت با فعالان اقتصادی عقلایی مواجه است که انتظارات خود را به نحو عقلایی شکل میدهند، اعتبار دولت در امر سیاستگذاری، بدل به مساله مهمی خواهد شد. در شرایط انتظارات عقلایی، مردم انتظارات تورمی خود را با توجه به اطلاعات در دسترس در مورد عوامل واقعی موثر بر تورم شکل خواهند داد. مهمترین اطلاعات مورد نظر مردم، سیاستهای مورد نظر دولت به خصوص سیاستهای مالی و پولی است. در اینجا اعتبار دولت نقش مهمی را در شکلدهی به انتظارات ایفا خواهد نمود. اگر دولت در اتخاذ سیاستهای ضد تورمی اعتبار خوبی را از خود به جا گذاشته باشد، آنگاه انتشار شایعات در مورد افزایش تورم در آینده برای مردم اعتباری نداشته و باور نخواهد شد و در نتیجه این شایعات نمیتواند بر انتظارات تورمی و تورم واقعی، اثر چندانی بر جایگذارد. اما اگر دولت با خلق و تزریق پول به اقتصاد، از خود اعتبار مناسبی بر جای نگذاشته باشد و ماحصل آن یک اقتصاد تورمی باشد، و به خصوص اگر حرف و عمل دولت بر هم منطبق نباشد و دولت سیاستی را به مردم اعلام نماید و به آن پایبند نماند، آنگاه شایعه در مورد تورم به عنوان یکی از اطلاعات در دسترس مردم، مورد پذیرش بیشتری قرار گرفته و میتواند بر انتظارات تورمی مردم موثرتر واقع شده و در نتیجه آثار واقعی بر تورم بر جایگذارد. البته باید توجه داشت که این اثر در صورت وقوع نیز، اثری کوتاهمدت خواهد بود؛ چراکه به زودی واقعیتهای مربوط به عوامل شکلدهنده تورم آشکار خواهد گشت و مردم انتظارات خود را با توجه به این واقعیتها تعدیل خواهند نمود و اثر جنگ روانی به سرعت خنثی خواهد شد. بنابراین آثار تورمی ناشی از جنگ روانی به فرض غلبه بر دستگاه تبلیغاتی دولت، بسیار اندک و بسیار کوتاهمدت خواهد بود و نمیتوان آن را عامل مهمی در تعیین تورم دانست.
بنابراین سیاستگذاران اقتصادی در محیط اقتصادی که در آن انتظارات عقلایی است، باید افق پیچیدگیهای سیاستگذاری اقتصادی را مد نظر قرار دهند. در واقع، سیاستگذاری اقتصادی صرفا منوط به یک دوره زمانی نخواهد بود و سیاستگذاران باید یک افق زمانی بلندمدتتری را مد نظر قرار دهند. در یک دوره زمانی بلندمدت، پیامدهای آتی سیاستهای قبلی، بر شهرت و اعتبار مقامات دولت در امروز و آینده، تاثیر خواهد داشت. اگر مقامات دولتی در یک دوره زمانی از سیاست اعلامی خود عدول نمایند، آنگاه اعتبار خود را نزد فعالان اقتصادی از دست داده و دیگر سیاستهای اعلامی مقامات برایشان معتبر نخواهد بود. بنابراین دستیابی به منافع کوتاهمدت ناشی از عدول از سیاستهای اعلامی، هزینههای آتی زیادتری را که ناشی از کاهش اعتبار سیاستگذاران میباشد، تحمیل خواهد نمود.
اگر به تجربه تورم و انتظارات تورمی در اقتصاد ایران بپردازیم، خواهیم دید که عامل اصلی تورم در اقتصاد ایران، همانطور که میلتون فریدمن در جمله مشهور خود اذعان میدارد، «واقعیت اصلی این است که تورم همیشه و در همه جا یک پدیده پولی است»، پدیدهای ناشی از خلق و تزریق پول به اقتصاد ایران است و همین انتظارات در مورد سیاست پولی انبساطی به عنوان عامل اصلی موثر بر تورم، انتظارات تورمی را شکل داده است و نه جنگ روانی.
ارسال نظر