علی متوسلی
تفاوت در درآمد سرانه‌ کشورها مشاهده‌ای معروف و رایج است. شاید بتوان با قطعیت گفت که در اقتصاد سوالی جذاب‌تر از این نیست که چرا برخی ملل ثروتمندتر از دیگران هستند. به عبارت دقیق‌تر چرا درآمد سرانه‌ برخی کشورها بیشتر از سایرین است و چه سیاست‌هایی می‌تواند به افزایش درآمد سرانه‌ ملل فقیر منجر شود؟

شاید بتوان ادعا کرد که نخستین کسی که در علم اقتصاد سعی در یافتن و ارائه‌ پاسخی برای این پرسش کرد آدام اسمیت بود. وی در کتاب «ثروت ملل» (1776) دیدگاه‌های خود را در این حوزه مطرح کرد، اما تا اواسط دهه 1950 توجه جدی به این حوزه وجود نداشت. در این زمان نخستین تلاش‌ها که البته برای مدتی عقیم ماند صورت گرفت. هلپمن در کتاب «معمای اقتصاد رشد» (2005) این موج اول اقتصاد رشد را در اوایل دهه 1970 از بین رفته می‌داند. موج دوم اقتصاد رشد که از دهه 1980 آغاز شد، کماکان و البته همراه با تحولاتی ادامه دارد.
دسته‌ مهمی از پژوهش‌های انجام شده برای توضیح و تبیین عوامل تفاوت درآمد سرانه بین کشورهای مختلف بر نقش انباشت هم‌افزون عوامل، فارغ از ناهمگنی موجود در میان واحدهای تولیدی تمرکز کرده است. اولین تلاش معاصر که واجد این شرایط نیز بود، مقاله‌ سولو (۱۹۵۶) بود که از تاثیرگذارترین مقالات حوزه‌ اقتصاد رشد تلقی می‌شود. سولو تفاوت در درآمد سرانه‌ کشورها را بر اساس تفاوت آنها در انباشت سرمایه‌ فیزیکی تبیین کرد.
در آغاز موج دوم اقتصاد رشد رویکردها کمی تغییر کرد. این بار سرمایه‌ انسانی کاندیدای مناسبی برای توضیح مشاهده‌ فقر و غنا در سطح بین‌الملل انگاشته شد. لوکاس (1988) سرمایه‌ انسانی را به عنوان عامل مهمی در توضیح رشد اقتصادی وارد کرد. منکیو، رومر و ویل (1992) نیز نشان دادند علاوه بر تفاوت در انباشت سرمایه فیزیکی، اختلاف در نرخ انباشت سرمایه انسانی می‌تواند بخش قابل توجهی از تفاوت کشورها در درآمد سرانه را توضیح دهد، اما پس از این، اقبال چندانی به این رویکرد در بین اقتصاددانان مشاهده نشد. پس از این اقتصاددانان گویا به اجماع نسبی رسیدند که علت تفاوت در درآمد سرانه‌ کشورها را باید در بهره‌وری کل عوامل جست‌وجو کرد. لذا بیشتر مقالات این حوزه در دوران حاضر با این رویکرد نوشته می‌شود. این پژوهش‌ها به دنبال یافتن چیستی بهره‌وری کل عوامل و عوامل موثر بر آن هستند.
پرسکات (۱۹۹۸) سرمایه‌ فیزیکی و سرمایه‌ انسانی نامشهود (آموزش کارکنان، سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه، یادگیری در حین عمل و سازماندهی) را عامل اصلی اختلاف درآمد سرانه کشورها نمی‌داند. وی علت را در اختلاف در بهره‌وری کل عوامل جست‌وجو می‌کند. وی در این پژوهش اعلام می‌کند که نیازمند یک تئوری برای تبیین بهره‌وری کل عوامل هستیم. در واقع این تحقیق توجه پژوهشگران را به سمت لزوم توضیح و تبیین بهره‌وری کل عوامل جلب کرد. کلینو و رودریگز-کلیر (۱۹۹۷)،‌ هال و جونز (۱۹۹۹)، رومر (فصل دهم، ۲۰۰۱) و کسلی (۲۰۰۵) نیز علت اصلی اختلاف در درآمد سرانه را به بهره‌وری کل عوامل نسبت دادند. سوالی که در پی این تلاش‌ها مطرح می‌شود آن است که علت تفاوت در بهره‌وری کل عوامل بین کشورها که منجر به تفاوت در درآمد سرانه‌ آنها می‌شود، چیست. با این تفاسیر می‌توان گفت که علم اقتصاد در مسیر پاسخ دادن به یکی از مهم‌ترین سوالات خود، اجماع علمای این رشته را به همراه ندارد. هرچند که این سوال، یعنی علل تفاوت در درآمد سرانه‌ کشورها، یکی از قدیمی‌ترین سوالات طرح شده در این علم است، اما مهم آن است که در تحقیقات مختلفی که برای پاسخ دادن به این سوال صورت گرفته نتایج قابل استفاده‌ای وجود دارد. این پژوهش‌ها در برخی موارد توانسته‌اند نمونه‌هایی از اقداماتی را که به کاهش سطح تولید و رفاه اقتصادی جامعه منجر می‌شوند مورد بررسی قرار دهند. از این جمله اثر دخالت‌های تبعیض‌آمیز دولت بر بهره‌وری صنعت است. در فرصتی دیگر و با تفصیل بیشتر به بررسی این پدیده خواهیم پرداخت.
منبع: پیمانه
www.peymane.ir