وبلاگهای اقتصادی -سفته بازی در بازار فارکس
تحلیل بنیادی و مدیریت ریسک
منبع: وبلاگ تحلیل اقتصادی*
بازارهای ارز (فارکس) یکی از پیچیدهترین بازارهای مالی دنیاست که در بین بازارهای دیگر، بیشترین قربانی را از سرمایهگذاران خردهپا میگیرد.
منبع: وبلاگ تحلیل اقتصادی*
بازارهای ارز (فارکس) یکی از پیچیدهترین بازارهای مالی دنیاست که در بین بازارهای دیگر، بیشترین قربانی را از سرمایهگذاران خردهپا میگیرد.
یکی از جذابیتهای غیرقابلانکار آن امکان کسب سودهای سریع و سرشار با سرمایه اولیه بسیاراندک میباشد که این امر سرمایهگذاران کوچک را به شدت جذب آن نموده، ولی در نهایت منجر به ورشکستگی یا از دست دادن کلیه سرمایه اولیه آنها میشود. این نوشته در دو قسمت ارائه میشود؛ قسمت اول به کلیدیترین اصل موفقیت و دوام بلندمدت در این بازارها که در واقع مدیریت ریسک میباشد میپردازد، و در قسمت دوم رویکرد موثر برای تحلیل و پیشبینی بازارهای ارز ارائه میگردد.
حساب مارجین در فارکس
بنا به تعریف، حساب مارجین حسابی است که به سرمایهگذار امکان میدهد که بخشی از سرمایه لازم برای خرید دارایی مورد نظر را از کارگزار خود قرض بگیرد. کلیدیترین نکته در حساب مارجین «درصد» مارجین است.
به عنوان مثال، اگر مارجین شما 20درصد باشد، برای خرید سهامی به ارزش 10هزاردلار فقط داشتن 2هزاردلار کفایت میکند. بقیه پول را کارگزار به سرمایهگذار قرض داده و سودی را بابت آن از وی دریافت کرد. اما مشکل زمانی بروز میکند که از یک سو نسبت مارجین بالا باشد و از سوی دیگر جهت حرکت بازار برخلاف انتظار سرمایهگذار باشد.
به عنوان مثال فرض کنید که شما با دریافت ۹۰هزاردلار وام از بانک، خانهای را به قیمت ۱۰۰هزاردلار خریداری میکنید. در این صورت دو حالت میتواند رخ دهد. اگر قیمت مسکن ۲۰درصد افزایش پیدا کرده و به ۱۲۰هزاردلار برسد،
شما در سرمایه اولیه خود که 10هزاردلار بود 200درصد سود میکنید. در مقابل، اگر قیمت مسکن 20درصد کاهش پیدا کرده و به 80هزاردلار برسد، شما علاوه بر اینکه کل سرمایه اولیه خود را از دست میدهید، حتی ارزش دارایی شما منفی شده؛ به طوری که 90هزار به بانک بدهکار هستید، ولی ارزش مسکن شما فقط 80هزاردلار خواهد بود. این مساله ظاهرا بسیار ساده و بدیهی است، اما اغلب ورشکستگیهایی که در بازارهای مالی صورت میگیرد به دلیل عدم رعایت این نکته ظاهرا ساده میباشد. در مقوله بازار فارکس، این نسبت مارجین حتی فجیعتر نیز میباشد. به عنوان مثال، اغلب کارگزارها حسابهای مارجین 200 باز میکنند. به عبارت دیگر، در صورتی که شما 100دلار داشته باشید، میتوانید بهاندازه 20هزاردلار در این بازارها خرید کنید. اما مشکل اینجاست که اگر بازار حتی یکدرصد بسیار کوچک برخلاف انتظار سرمایهگذار حرکت کند، فرد کل 100دلار اولیه را از دست خواهد داد.
تفکیک سرمایه مورد نیاز (Capital Requirement) و مارجین مورد نیاز (Margin Requirement)
از این رو بسیار ضروری است که دو مقوله را در تمام سرمایهگذاریها به طور اعم، و بازار فارکس به طور اخص، مورد توجه قرار داد. به عنوان مثال، دو سرمایهگذار الف و ب را در نظر بگیرید و فرض کنید که هر دو فرد به درستی انتظار دارند که یورو بر حسبدلار، در طول 3 ماه از 1 و 4 دهم به 1 و 5 افزایش پیدا کند. فرض کنید که مارجین هر دو فرد نیز حدود 200 به 1 میباشد و هر دوفرد میتوانند حتی با 400دلار نیز حدود 30هزار لات یورو را خریداری کنند و در نهایت حدود 3000دلار سود کنند.
فرد الف کل ۳۵۰دلار خود را سرمایهگذاری کرده و حدود ۳۰هزار لات یورو خریداری میکند با این انتظار که سودی معادل ۳۰۰۰دلار را به دست آورد. اما فرد ب، از تمامی مارجین خود استفاده نکرده و فقط ۱۰هزار لات یورو خریداری میکند. اما اگر در مسیر افزایش یورو در طی سه ماه مذکور، ارزش یورو یک بار از ۱ و ۴ دهم به ۱ و ۳۸صدم کاهش پیدا کرده و سپس به ۱ و ۵دهم برسد، فرد الف تمامی سرمایه اولیه خود را از دست داده و مجبور به خروج از بازار میشود. اما فرد ب، با اینکه در یک برهه از زمان حدود ۲۰۰دلار ضرر کرده ولی از آنجا که هنوز موفق به حفظ نسبت ۲۰۰ به ۱ مارجین مورد نیاز خود میباشد، لذا نوسانات بازار را تحمل کرده و در نهایت ۱۰۰۰دلار سود میکند. به عبارت دیگر، فرد اول سرمایه مورد نیاز و مارجین مورد نیاز را مترادف در نظر گرفته بود و هیچ محلی برای نوسانات بازار باقی نگذاشته بود. اما فرد ب، تمامی ۳۵۰دلار را به عنوان سرمایه مورد نیاز برای دوام آوردن در نوسانات بازار در نظر گرفته بود و از اینرو سود مورد انتظار خود را به دست آورده بود.
در واقع، مستقل از اینکه چه تحلیلی توسط این دو فرد انجام شده بود یا استراتژی اتخاذ شده توسط آنها چه بود، هر دو فرد پیشبینی کاملا درستی از ارزش یورو در سه ماه آتی داشتهاند، اما از آنجا که فرد الف تفکیکی بین سرمایه مورد نیاز و مارجین مورد نیاز قائل نشده و به عبارت دیگر ریسک سرمایهگذاری خود را به درستی مدیریت نکرده بود، موفق به تحقق سود مورد انتظار خود نشد. به طور کلی دو رویکرد در سرمایهگذاری در بازارهای ارز وجود دارد. اول، تحلیلهای تکنیکی (Technical (Chart) Analysis) که عمدتا مبتنی بر بررسی روند قیمتی یک ارز به منظور پی بردن به روند آتی آن میباشد. لازم به ذکر است که اصطلاح تحلیلهای تکنیکی در بازار فارکس صرفا به نمودار یک ارز میپردازد و در این روش هیچ مدل آماری یا اقتصادسنجی تدوین نمیشود. دوم، تحلیلهای بنیادی (Fundamental Analysis)، که با شناسایی و ارزیابی اهمیت عوامل موثر بر عرضه و تقاضای ارز، سعی میکند با پیشبینی روند آتی عوامل یاد شده آینده آن ارز را پیشبینی کند. تحلیلهای تکنیکی ظاهرا طرفداران بسیاری در میان سرمایهگذاران خرد دارد و در یک نگاه گذرا نیز به نظر میرسد که از کارآیی بسیار بالایی
در بازارهای مالی مختلف به ویژه بازارهای فارکس برخوردار است. با این وجود، هیچ شواهد تجربی وجود ندارد که دلالت بر سودآوری یا کارآیی این روشها در بازارهای مختلف باشد. در واقع اگر این روشها کارکرد مناسبی داشتند و از قدرت پیشبینی لازم برخوردار بودند، دیگر امکان کسب سود برای هیچ کسی وجود نمیداشت؛ چرا که هر سرمایهگذاری چیزی را میدانست که دیگران نیز آن را میدانستند!
به بیان سادهتر، اگر یک فرد براساس تحلیل تکنیکال فروشنده یک دارایی میباشد - به فرض درست بودن تحلیل - چرا باید طرف خریداری نیز برای آن وجود داشته باشد؟ البته شاید پاسخ این باشد که فروشنده از یک تحلیل تکنیکال دیگری در مقایسه با خریدار بهره میبرد که در اینجا نیز این سوال مطرح میشود که خب چرا و به چه دلیل دیگری از روش دیگری استفاده میکند؟ و باز هم، اگر انتخاب روش تکنیکال مناسب یک امر واضح است، چرا همه به درستی به این انتخاب مبادرت نمیکنند؟ کاربرد تحلیلهای تکنیکی، به ویژه در بازارهای فارکس، از عدم کارآیی قابلتوجهی برخوردار است. اطلاعات جدید و تحولات اقتصادی که در یک کشور رخ میدهد میتواند اثر شدیدی بر نرخ ارز آن کشور داشته و در چند لحظه کوتاه حتی آن را تا ۱۰۰ پوینت جابهجا کند که در واقع هیچ تحلیل تکنیکالی نمیتواند آن را پیشبینی کند. جالب اینکه چنین اتفاقاتی مدام در بازارهای فارکس اتفاق افتاده و به جای اینکه یک استثناء باشد بیشتر یک قاعده بوده و در طول یک روز میتواند حتی بارها نیز اتفاق بیفتد.
در تمامی بازارهای مالی به طور اعم و در بازار فارکس به طور اخص، بزرگترین اشتباهی که یک فرد میتواند مرتکب شود تکیه صرف بر متغیر «قیمت ارز» و تلاش برای استنتاج روند آتی است. به زبان دیگر، سعی در کشف ویژگیهای آتی یک ارز براساس رفتار گذشته فقط همان ارز. لازم به ذکر است که تحلیلهای تکنیکی به طور ضمنی مبتنی بر فرضیه بازارهای کارآ است، حال آنکه هیچ شواهدی دال بر کارآ بودن بازارهای فارکس در کوتاه مدت وجود ندارد و از اینرو به لحاظ مبنایی اتکاء بر این تحلیلها به هیچ عنوان توصیه نمیشود. در مقابل، تحلیلهای بنیادی، موثرترین روش تحلیل و سرمایهگذاری در بازارهای فارکس است که عمده سرمایهگذاران خرد چندان بدان توجهی نمیکنند، اما در عوض تقریبا اغلب موسسات مالی، صندوقهای سرمایهگذاری و هچ فاندهای موفق اساس تصمیمات سرمایهگذاری خود در بازارهای فارکس را برمبنای این روش استوار میکنند. همانطور که گفته شد، تحلیلهای بنیادی سعی میکند که با بررسی عرضه و تقاضای آتی یک ارز در بازارهای جهانی، به پیشبینی روند آتی آن بپردازد. این تحلیلها نیز همواره باید به صورت نسبی صورت بگیرد. به عنوان مثال، عملکرد نسبی اقتصاد سوئیس در
مقایسه با اقتصاد کشورهای عضو اتحادیه اروپا چطور خواهد بود؟ یا عملکرد نسبی اقتصاد کانادا نسبت به اقتصاد استرالیا به چه صورت خواهد بود؟ پاسخ به هر یک از این سوالات مستلزم شناخت دقیق اقتصاد تکتک این کشورها بوده و سرمایهگذار را در رسیدن به یک سبد ارزی راهنمایی میکند. نظام ارزی و سیاستهای ارزی کشورها، واردات و صادرات، ورود و خروج سرمایه، نرخ تورم، نرخ بهره، نرخ بیکاری، و بدهیهای دولت از جمله متغیرهایی هستند که عرضه و تقاضای ارز را تغییر داده و روند آتی نرخ ارز را تحت تاثیر قرار میدهند. (برای آشنایی بیشتر با عرضه و تقاضای ارز میتوانید به یک کتاب مالیه بینالملل (International Finance) مراجعه کنید)
http://Economica.blogfa.com
ارسال نظر