شاپور قریب از دردهایش در فضای سینمای ایران میگوید
پیر غریب سینما
شاپور قریب از تاریخچه حضورش در سینما و از اینکه فیلم «هفت تیرهای چوبی» توانست چه فضایی را در کانون بهوجود بیاورد، سخن گفت و از اینکه سینما بیدر و پیکر شده است، گلایه کرد. این کارگردان پیشکسوت سینمای ایران از بیش از نیم قرن حضورش در سینما سخن گفت. وی شروع فعالیت هنریاش را با قصهنویسی دانست و اظهار داشت: دو کتاب چاپ کردم و هنوز بعد از ۴۰ سال داستانهایم خواننده دارد و بعضی از فیلمسازان امروز وقتی مرا میبینند از آنها میگویند.
وی ادامه داد: کلاس ۹ دبیرستان بودم که از طریق اکبر گلپایگانی به تئاتر «جامعهباربد» معرفی شدم و حدود ۱۲ سال آنجا کار کردم و بعد شروع به فیلمنامهنویسی کردم. در همان زمانها هم در کلاس عطا وکیلی کارگردانی یاد گرفتم و با نصرت کریمی که گریم درس میداد در آنجا آشنا شدم و خیلی با هم دوست شدیم.
قریب از آشناییاش با عباس شباویز یاد کرد و گفت: شبها با عباس بودیم و گپ میزدیم و تصمیم گرفتیم «آریانا فیلم» را تاسیس کنیم. آن زمان در بانک کار میکردم و ۱۰هزار تومان گرفتم و بیرون آمدم و شریک شدم. ایرج گلافشان، بهروز وثوقی، روبیک منصوری، نصرت کریمی و تعدادی از دوستان شباویز که خارج از سینما بودند، دیگر شرکا بودند.
وی افزود: سال ۴۷ جلال مقدم فیلم «سه دیوانه» را ساخت و من دستیارش بودم و همان سال«دختر شاه پریان» را به همکاری ایرج صادقپور با فیلمنامهای از خودم ساختم که در اکران بسیار موفق بود و باعث شد کارت کارگردانیام را دریافت کنم و فیلمسازیام را ادامه بدهم.
شاپور قریب متولد ۱۵ آذر ۱۳۱۱ در تهران است و در کارنامه فیلمسازیاش ساخت آثاری چون «کاکو»، «غریبه»، «خروس»، «ممل آمریکایی»، «بت شکن»، «سه ماه تعطیلی»، «بگذار زندگی کنم»،«سایههای غم»،«بازگشت قهرمان»، «اشک و لبخند» و «کفشهای جیرجیرک دار من» به چشم میخورد.
هنوز از فیلم «هفت تیرهای چوبی» این کارگردان بهعنوان شاخصترین اثر سینمای کودک و نوجوان نام برده میشود.
قریب با بیان اینکه هنوز فیلمهایی که در سینما ساختم زنده و سرزبون هستند، خاطرنشان کرد: وقتی به سینما آمدم دو کتاب چاپ کرده بودم و قصه را به من میدادند سریع آنرا میفهمیدم و در تئاتر بازیگری را یاد گرفتم و میدانستم با هنرپیشه در مقابل دوربین چگونه برخورد کنم.
این کارگردان در ادامه به ساخت «هفت تیرهای چوبی» اشاره کرد و گفت: قبل از آن «حسنی» را در کانون پرورش فکری کودکان ساخته بودم. در «هفت تیرهای چوبی» حرف بزرگی را در قالب گفتار بچهها زدم و مردم اصلا انتظار نداشتند، فیلم بچهها اینگونه باشد. برای این فیلم حدود ۵۰هزار تومان از کانون دستمزد گرفتم. بعد از ساختهشدن مدیر کانون میگفت؛ آنقدر کشورها متقاضی هستند که فرصت جوابدادن نداریم و این فیلم را میدادند و چند فیلم خارجی میگرفتند و حتی چند وقت پیش آقای چینیفروشان میگفت؛ هنوز روی دست این کار، فیلمی تو کانون نیامده است.
وی ادامه داد: این فیلم جوایز زیادی گرفت، مانند جایزهای از مصر که برای اولینبار به فیلمی از ایران تعلق گرفت و یا جایزه طلایی از شیکاگو و جایزهای هم از سوئد که البته آنها را گم کردم. این جایزه بُردنها برایم خوب نبود و باعث شد درکانون کسانی که فیلم میساختند، برایم بزنند. من هم آدم سادهای بودم و ارزش کارهایم را نمیدانستم، در حالیکه هرکسی جای من بود، جنجال زیادی به راه میانداخت.
این کارگردان پیشکسوت در ادامه گفت: بعد از انقلاب مدتی در کانون به عنوان مشاور رییس آنجا مشغول بودم و فیلمنامه میخواندم تا آنکه خانهنشین شدم. در سال ۶۵ «بگذار زندگی کنم» را کارگردانی کردم و کسی فکر نمیکرد، این فیلم چنین فروشی داشته باشد، بهطوریکه سرمایهگذارش در ترکیه هتل ساخت.
وی افزود: بعد از «سایههای غم» فیلمهایی که ساختم بیشتر برای گذران زندگی و دادن کرایه خانهام بود و آخرین فیلمم «کفشهای جیرجیرکدار من» در سال ۸۲ است.
قریب با بیان اینکه یک فیلمنامه برای بچهها دارد که اگر آنرا بسازد، دیگر کاری در سینما نخواهد داشت، اظهار داشت: این فیلمنامه با نام «فندقی» برای کودکان و نوجوانان است که به زندگی و بازی بچهها میپردازد، اما چیزی باعث میشود که اینها روبروی هم بایستند و در واقع در حال و هوای همان فیلم «هفت تیرهای چوبی» است.
این کارگردان تصریح کرد: الان هفت هشت قصه است که دوست دارم بنویسم و منتظر این هستم حالم خوب شود و شروع به نوشتن کنم. قصههایم را در ذهنم ردیف میکنم تا در کتاب داستانی به چاپ برسانم.
وی با بیان اینکه سینما را از طریق خواندن مجلات و دیدن فیلم دنبال میکند، گفت: عشقم سینماست و معتقدم الان سینما بی دروپیکر شده است. در گذشته تا فردی دستیاری نمیکرد، نمیگذاشتند پشت دوربین برود و مستقل شود. اما امروز حرمت این کار را گرفتهاند. در واقع افراد پشت دوربین زیاد شدهاند، اما متاسفانه فکری پشت آن نیست.
قریب همچنین با اشاره به وضعیت سینمای کودک اظهار داشت: کسی دنبال سینمای کودک نیست و راه و روش آن را بلد نیستند. سینما تنها خواندن نیست و باید به داخل آن آشنا بود. سینما کار خطرناکی است و در واقع کار دل است و دنبال آن رفتن خیلی مشکل است.
این کارگردان درباره هم دورههایش با بیان اینکه اکثر آنها از دنیا رفتهاند، یادآور شد: یکی از آنها ایرج گلافشان بود که وقتی خبر درگذشتش را شنیدم، حیرت کردم. هنگامی که در آریانا فیلم بودم او مونتاژ نگاتیو میکرد و خودش را بالا کشید و سالها جزو بهترین آنونسسازها بود. متاسفانه سینمای بدی داریم و باید پرسید چرا به فکر اینها نیستید. میان این همه آدم یکی بالا میآید که باید قدرش را دانست. چرا کسی سراغ کرم رضایی نمیرود. چندی پیش روزنامه را باز کردم و دیدم پروین سلیمانی هم فوت کرد و یک نفر دنبال او نرفت. بعد از سالها دیدمش تمام دیالوگها و جزئیات یکی از فیلمهایش را همچنان حفظ بود و تعریف میکرد.
* کوتاهشده از ایسنا
ارسال نظر