علیرضا مجمع

شرمنده آقای حسینی‌ (اجازه بدهید فعلا با همین عنوان خطابتان کنیم، نه با عنوانی که احیانا قرار است هفته آینده به شما بدهند)، شرمنده! بگذارید کمی‌‌به حرف‌ها و شعارهایتان بی‌اعتماد باشیم و دلخوش نباشیم که قرار است اتفاقی‌ فراتر از اتفاقی‌ که در چهار سال گذشته رخ داده، به وقوع بپیوندد. اجازه بدهید همان بد‌بینی پیشین را داشته باشیم و امیدی نداشته باشیم که شما اگر به میز وزارت برسید کاری برای ما می‌کنید. بگذارید توقع نداشته باشیم که با اهل فرهنگ قرار است تعامل داشته باشید و بگذارید تصور نکنیم که شما اهل نقدپذیری هستید. بماند که گفته‌اید: «در گذشته نیز در مسوولیت‌های مختلف تعامل و ارتباط خوبی با همکاران وجود داشته است و در جلسات پذیرای نقد‌ها بوده‌ایم هر چند که در مواردی انتقادات با لحن تند بیان می‌شد و اگر حرف حسابی وجود داشت می‌پذیرفتیم و اگر حرف ناصحیحی بیان می‌شد، سعی می‌کردیم موضوع را توضیح بدهیم. لذا یکی از کارهای جدی ما این است که با همه اقشار و گروه‌ها ارتباط برقرار کنیم. همان طور که رییس‌جمهور هم اشاره کردند، لازمه مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتن سعه‌صدر است. اگر انسان ظرفیت و تحمل نقد را نداشته باشد، نمی‌تواند موفق شود.»

این حرف‌ها روی کاغذ خیلی‌ قشنگ است. واقعا آدم دلش می‌خواهد وزیر فرهنگی‌ داشته باشد که اهل این حرف‌ها باشد. کتاب‌های خوب بخواند، موسیقی خوب گوش بدهد، فیلم خوب ببیند و همه این عرصه‌ها را بشناسد. اما تجربه سال‌های گذشته نشان داده که نباید از شخص وزیر توقع زیادی داشته باشیم. ما از شما توقع زیادی نداریم آقای حسینی‌. همین که کار را به دست اهلش بسپرید کافی‌ است تا وضعیت از این که هست بدتر نشود. فیلم‌ها بیخود و بی‌‌جهت توقیف نشوند، کتاب‌ها بیخود و بی‌جهت پشت سد مجوز ‌گیر نکنند، کنسرت‌های موسیقی‌ و تئاترهای خوب اجرا شود. مگر کار وزیر ارشاد چیست؟ همین‌هاست دیگر. غیر از این است؟ اما اجازه بدهید زیاد به این حرف‌هایی که زدید دلخوش نباشیم. حرف‌های قشنگی است، اما تجربه نشان داده وقتی‌ وقتش برسد، عملی‌ نمی‌شود. گوشه‌ای دیگر از صحبت‌هایتان اینهاست: «قطعا بایستی فاصله‌ها کم‌تر شود. گلایه‌هایی از بعضی برخوردها از گذشته وجود دارد و باید سعی کنیم با تعامل بیشتر، با جاذبه بیشتر و با شنیدن صحبت‌های اهل هنر این فاصله کم شود و بر اساس واقعیت‌ها برنامه‌هایی را تنظیم کنیم چون بحث هنر یک بحث املایی، دیکته‌ای و تحمیلی نیست که از موضع بالا بتوان تحمیل کرد و باید همراه با محبت باشد. روح هنرمندان ما یک روح لطیف است و باید خودشان متقاعد شوند تا اینکه جوشش درونی‌شان همراهی کند و آفرینشی نتیجه بخش صورت گیرد و در نتیجه شاهد آثار خوبی از آنها باشیم. از این جهت این یک اصل اساسی است و بعد متقابلا آنها هم با واقعیت‌ها آشنا می‌شوند چون گاهی اوقات انتظاراتی از مدیر می‌شود که عملی نیست و اگر خود آنها جایگزین مدیر باشند،‌ می‌بینند که یک مقدار انتظارات را باید تعدیل کنند.

اگر این مفاهمه وجود نداشته باشد، دچار سوءتفاهم می‌شویم و روز به روز فاصله‌ها بیشتر می‌شود و این به زیان کشور است. خوشبختانه دولت رویکرد تعامل گسترده دارد. البته ممکن است انتقاداتی در این زمینه وجود داشته باشد ولی رویکرد آقای رییس‌جمهور این بود که این فاصله‌ها برداشته شود و نه تنها با افراد فرهیخته و نخبه بلکه با عامه مردم ارتباط مستقیم برقرار شود تا تصمیماتی که گرفته می‌شود حرف مردم باشد و با واقعیت‌ها مطابقت داشته باشد. اگر بنده در آینده در خدمت اهالی هنر و فرهنگ باشم، این شیوه را خواهم داشت. همان طور که در مسوولیت‌های دیگر هم این ارتباط و پیوند وجود داشت و این رمز پیشبرد امور و کارها بوده است و در اثر همین ارتباطات خیلی چیزهایی که افراد مختلف می‌گفتند نشدنی است، شدنی شد.»

شدنی است، اگر از پرده حرف خارج شوید و خود را به دایره عمل بیاورید. در نهایت شما را ارجاع می‌دهم به وضعیت فرهنگ و هنر ایران در دهه ۶۰؛ یعنی حدود ۲۰ سال پیش که در آن زمان «دیکتاتوران دلسوز» زمام کار را بر عهده داشتند. این تعبیر درست هم از من نیست، از عبدالله اسفندیاری است؛ یکی‌ از مدیران بنیاد سینمایی فارابی در دهه ۶۰. سینمای ایران به گواه تاریخ یکی از طلایی‌ترین دوره‌های تاریخ خود را در آن سال‌ها داشت. با همین مدیران؛ که مدیر فرهنگی‌ بودند نه فیلمساز یا آرتیست. فقط می‌‌دانستند چگونه باید عمل کنند، گیرم که دیکتاتور گونه دلسوزی می‌‌کردند برای فرهنگی‌ که خودشان پایه‌هایش را در ابتدای انقلاب گذاشتند. البته نقدهایی هم به آن‌ دوران وارد است. ولی‌ تعداد فیلم‌های درخشانی که در آن‌ سال‌ها وجود داشت با سینمای بی‌روح و رمق فعلی ما غیرقابل مقایسه است. شما لااقل «دیکتاتور دلسوز» باشید.