یادداشت ۱
رییس!
۱ - آن قدر «استاد» را راحت خرج این و آن کردهایم که حالا نیازمند «سر استاد» و «استاد تمام» و القابی از این دست شدهایم، اما ظرفمان اگر سینمای ایران و دخلمان حداکثر سه عنوان استادی باشد، بیشک مسعود کیمیایی یکی از آنها است.
بهروز صمدبیگی
۱ - آن قدر «استاد» را راحت خرج این و آن کردهایم که حالا نیازمند «سر استاد» و «استاد تمام» و القابی از این دست شدهایم، اما ظرفمان اگر سینمای ایران و دخلمان حداکثر سه عنوان استادی باشد، بیشک مسعود کیمیایی یکی از آنها است. او که از امروز پا به شصت و نه سالگی میگذارد، از ۱۸ سالگی حضوری مستمر و مدام در سینمای ایران داشته و این هم جایگاهی یگانه است. کیمیایی میتوانست تمام این سالها را صرف ساختن دو یا سه فیلم کند و موفقیتهای احتمالی را قاب دیوار بلند غرورش کند، اما نکرد. فیلم ساخت و فیلم ساخت و زبان حال جامعهاش بود؛ گیرم همه در یک سطح نبودند یا اینکه به موفقیت دست نیافتند، اما این کیمیایی بود که تنها سند سینمایی سالهای پر تبوتاب اصلاحات را همان موقع میسازد و از سال ۶۷ تا ۷۸ سالی یک فیلم به جامعه شیفتگان پرده نقرهای تقدیم میکند.
۲ - میگویند فیلمهای کیمیایی غلو شده است، حرفش را میکوبد توی صورت آدم و ... باشد؛ قبول. مگر کیمیایی کیست و برای که فیلم میسازد؟ این اجتماع پرهیجان و جوزده، اتفاقا خودش بیش از همه کیمیایی را به این سمت هل داده است. سالهای سیاه و سفید را نمیگویم، همین چند سال پیش را به خاطر بیاورید. کیمیایی یکهو میشود ضداصلاحات، چون در سلطان گسترش شهرنشینی و زوال سنت را فریاد میزند، میشود فیلمساز جریان سعید امامی و بعد دوباره تکریم و تعظیمش میکنند که جوانهای سرباز جمعهاش، هوای رفتن دارند و عصیان به قهرمانان فیلمهایش برگشته است.
۳ - کیمیایی از آن نسلی است که شیفته سینما است و سینما را برای سینما میخواهد. میخواهد فیلمی بسازد که هم تخمه به دستها و هم پیپ به دستها برایش جلوی سینما صف بکشند. دغدغه گفتن دارد؛ گفتن از درد و گفتن آن چه که به نظرش دوای درد است. چه ایرادی دارد که گاهی نسخه عوضی هم بپیچد. آخر نسخه پیچیدن کار او و امثال او نیست. همین نگاه تیزبینش و ذائقه دردآشنایش که استاد روایتهای بیبدیل و تکاندهنده زخمهای درونی پایینشهر است، بس نیست؟ اصلا درد که پایین و بالای شهر ندارد، وقتی که بغض شود و هیچ رقمه پایین نرود، این غریزه است که یاد چاقو دسته صدف میافتد، نه فقط کیمیایی و جاهلهای کلاه مخملی. این میل ناگزیر انسان سرکوب شده جهان سوم است.
۴ - بحث تکنیک به کنار. این را باقی به کرات گفتهاند و در استادی استاد قصه ما شکی نیست. حقی که به گردن سینما هم دارد و بازیگرانی که به این عرصه معرفی کرده، از خسرو شکیبایی گرفته تا هدیه تهرانی و پارسا پیروزفر و ... هم به کنار. خاطره جاودانه موسیقی فیلمها و ترانههایش هم اضافه بر آن.
۵ - قیصر، رضا موتوری، گوزنها، سرب، دندان مار، حکم و بقیه.
ارسال نظر