گفتوگو با مورد عجیب حامد بهداد:
شهرت من برای تئاتر تماشاگر میآورد
حامد بهداد، مورد عجیبی است. شاید عجیبترین مورد بازیگری در سینمای ایران. نزدیکانش میگویند انسان متواضعی است، اما به هیچ وجه بازیگر متواضعی نیست. حتی شاید رکترین بازیگر ایران باشد که برخلاف بقیه خیلی راحت خود را بر قله بازیگری دنیا می داند و هیچ ابایی ندارد که خود را با مارلون براندو مقایسه کند و مدام از تواناییهایش تعریف کند. حالا این بازیگر بااستعداد و پرمدعا که فارغالتحصیل تئاتر هم هست و در سینما هنوز نقش اول ماندگاری ایفا نکرده، به صحنه تئاتر آمده تا به قول خودش برای تئاتر مخاطب جلب کند. گزیده گفتوگوی سایت ایران تئاتر را با او به مناسبت حضور در تئاتر «سگ ـ سکوت» به کارگردانی آروند دشتآرای میخوانید:
شما فارغالتحصیل تئاتر هستید و در دوران دانشجویی در عرصه تئاتر دانشجویی فعالیتهایی داشتید. اما با پایان یافتن دوره دانشجویی، عمده فعالیت خود را به حضور در سینما معطوف کردید. چرا تا این حد از تئاتر دور شدید؟
آدم سینما هستم. در واقع آن بخش از بازیگری را پوشش میدهم که در سینما کم داریم. بازیگران تئاتر دارای نوعی توانایی هستند که زمانی که به سینما میرسند، این توانایی از بین میرود. من واسطه این تبدیل هستم و تبدیل این بازی را بلدم. تعداد محدودی بازیگر تئاتر مثل مهدی هاشمی وجود دارد که زمانی هم که مقابل دوربین قرار میگیرند، باز هم آن توانایی و اصل بازی منتقل میشود. رضا (کیانیان)، پرویز (پرستویی)، خسرو (شکیبایی)، گلاب(آدینه) و... هستند که این توانایی را دارند. بازیگران خیلی خوبی در عرصه تئاتر داریم که زمانی که به سینما میرسند، به شدت آن توانایی را از دست میدهند. اما من این را در نسل خودم کمتر سراغ دارم. بیشتر دوستان من زمانی که به سینما رسیدند، نتوانستند موفق باشند. من هم سینما را بیشتر دوست دارم و هم قاعده تبدیل آن نوع بازی را که در سینما از بین نمیرود، بلد هستم. همچنین اقتصاد، برد بیشتر، تاثیر بیشتر، علاقه شخصی و صد در صد خودم به سینما هم از دلایل گرایش من به سینما بود.
در این سالهای نسبتا طولانی هرگز در تئاتر فعالیتی نداشتید اما بعد از ۱۰ سال دوباره پا به صحنه تئاتر گذاشتید. انگیزهتان از حضور در عرصه تئاتر بعد از این مدت چه بود؟
درباره انگیزهام، نه این که نمیدانم، در واقع نمیخواهم که حرف بزنم. اما این جهان برای ما بهانهای بیش نیست.
جهان نمایش؟
نه! این زندگی. یک کرم را سر یک قلاب قرار میدهند و مرتب آن را جلوی چشمهایت تکان میدهند. قرار است به دست شاهی، جایی شکار شوی یا به راهی بروی. قرار است کاری بکنم. در این دنیای کم تمرکز و این جهان بیثبات که از درون، مرا اذیت میکرد، از شب اول تا دهم اجرا، خیلی چیزها تغییر کرده است. الان شب یازدهم اجرا است که من با شما صحبت میکنم، در حال حاضر روی صحنه، تسلط بیشتری نسبت به شب اول پیدا کردهام. این مساله میرفت که بد و بدتر شود اما شاید قسمت من بود که در این تئاتر حضور پیدا کنم و کمی در این میان دچار تجربههایی شدم. قرار نبود تئاتر بازی کنم اما سر راهم شرایطی را قرار میدهند که یک باره خودم را روی صحنه و در ارتباط مستقیم با تماشاگر میبینم. همین طور متوجه میشوی که بدن بیاستعدادت در حال روغن خوردن است. بدن روی صحنه تئاتر چیز دیگری است، بدن من چغر شده. به خوبی این مساله را میدانم.
گفتید عقیده بازیگران مشترک سینما و تئاتر این است که سینما و تئاتر از هم جدا نیستند! حالا سوال من این است که آیا خودتان را بازیگر مشترک سینما و تئاتر میدانید؟
نه! خودم را بازیگر خوبی میدانم که هر کجا باشم، خوب هستم. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون خوب است و من هر کجا باشم خوب خواهم بود.
اگر در این موقعیت یک پیشنهاد سینمایی و یک پیشنهاد تئاتری خوب! به طور همزمان صورت گیرد، شما کدام را انتخاب میکنید؟
پیشنهاد سینمایی خوب را انتخاب میکنم. البته باید دید کار سینمایی خوب را چگونه تعریف میکنیم.
آن چه که با ملاکها و معیارهایتان در انتخابتان برای حضور در یک فیلم قرابت بیشتری داشته باشد.
قطعا سینما! ما با تئاتر یک جور دیگری هستیم. رفقای ما بیشترشان تئاتری هستند و همه همدورهایها و همکلاسیهایم هستند. چون تئاتر خواندم، مفاخر تئاتریها در سینما هستم. همه دوستان تئاتری من از دانشگاه و کلاسهای سمندریان هستند و همه استادان من هم تئاتری هستند. من که سینما نخواندم. فقط به تئاتر بدهکارم. از تئاتر روح گرفتم و راز آن را به سینما بردم و در حال حاضر در حال پرداخت بدهیام به تئاتر هستم. ممکن است مثل یک بازیگر تئاتری قوی نباشم، اما بدهیام را به تئاتر پرداخت میکنم. تماشاگر سینما امروز به تئاتر میآید. چه کسی میدانست خانه هنرمندان کجاست! تماشاخانه ایرانشهر را که میشناخت؟ تئاتر را که میداند چیست؟ مردمی که فیلمهای سطح پایین سینما را میدیدند، به تئاتر آوردهام. این تماشاگر به خاطر بازیگران سینماییاش میآیند تئاتر میبینند، ولی بعدش داستان میماند و تئاتر. تماشاگر یک اتفاق بسیار فرهنگی دیده. چه بسا بعدها یک نفر از این جمعیت با مقولهای به نام تئاتر آشتی کرد. ما داریم کمیت را تبدیل به کیفیت میکنیم.
امروز در یک نشریهای خواندم که استاد دانشگاهی معتقد بود از بازیگران سینمایی مثل شما، فقط برای فروش گیشه استفاده میشود!
(آقای قطبالدین صادقی) که میگوید حضور سینماییها برای تئاتر ضرر دارد، حتماً یادش رفته که من شاگردش بودم، او یادش رفته که ما برای گرفتن یک نمره ۱۰ چه کارهایی میکردیم، چه قدر سعی و تلاش میکردیم. چه قدر تمرین بدن و بیان میکردیم تا یک نمایش را روی صحنه ببریم و این که آیا در آخر ایشان نمره بدهد یا نه! آقای صادقی در دانشگاه استاد من بود. گرچه که برای من جای حمید سمندریان را نمیگیرد، اما خوب قطبالدین صادقی هم استاد من بوده است. من دارم تماشاگر را از سینما به تئاتر سر ریز میکنم. این روزها تمام تالارهای سینمایی و نمایشی خالی است. به خاطر اتفاقات اخیر، تئاتر و سینما فراموش شده بود، اما در حال حاضر نمایش «سگ ـ سکوت» شلوغترین تئاتر این شهر است. من دارم تمام دوستان و علاقهمندانی را که حتی شاید یک تئاتر هم تاکنون ندیدهاند، به این سالن میآورم. من دارم حقی را که تئاتر بر گردن من دارد، ادا میکنم. حالا یا بازیگر خوبی هستم یا نیستم. این اصلاً مهم نیست اما خاستگاه تربیتی و آموزشی دانشگاهی من تئاتر است. در حال حاضر در حال ادای دین هستم. من هم از ابتدا نمیدانستم صادقی کیست، زمانی که دانشجوی تئاتر شدم، فهمیدم صادقی، سمندریان، رکنالدین خسروی و... چه کسانی هستند. من فقط دلم میخواهد یک واسطه باشم.
یعنی به نوعی خودتان هم معتقد هستید که صرف بازیگری مهم نیست. مهم این است که تماشاگران جذب تئاتر شدهاند. برداشت من این است که بازی خیلی برای شما مهم نیست.
این که بازی برای من مهم نیست یا هست، اهمیتی ندارد. کاری را که باید انجام بدهم انجام دادهام. تاثیری را که باید، گذاشتهام. اگر یک نفر از طریق من با تئاتر و با بهرام بیضایی، حمید سمندریان، ابراهیم گلستان و... آشنا شود، من کار خودم را کردهام. من یک واسطه درجه ۸ هستم. من در حال آدرس دادن به مخاطب به سمت رفتن به درجه یک هستم. من آدرس میدهم که به سمت هنر تئاتر هم، بروید.
در سینما نسبت به تئاتر دو شاخصه اصلی وجود دارد. یکی بحث اقتصادی و دیگری شهرت. این دو مقوله در این که از تئاتر فاصله بگیرید و به سمت سینما بروید، چه قدر تاثیر داشت؟ آیا اینها بهانهای شد برای این که از تئاتر فاصله بگیرید؟
همین الان هم من هیچ درآمدی از این کار ندارم!
کدام کار؟
از همین تئاتری که در حال حاضر در آن ایفای نقش میکنم. برای این نمایش من هیچ پولی نگرفتهام.
منظورت این است که به خاطر پول به سمت سینما رفتهای؟
اصلا این حرفها نیست. من یا باران کوثری، یا پانتهآ بهرام و... داریم روزی ۲۰۰ تماشاگر به این تالار میآوریم. تمام درآمد ما از فروش بلیت این نمایش، شده هزینه و هیچ کس نمیتواند پولی در جیبش بگذارد. تمام سود این تئاتر میشود درصدی که تماشاخانه ایرانشهر از ما میگیرد.
پس یعنی بحث درآمد اقتصاد تئاتر هم در انتخابهایتان بیتاثیر نبوده است.
بله! اگر من احتیاج مالی داشتم که این تئاتر به درد من نمیخورد. من نمیفهمم چرا سود مالی این نمایش را به عنوان درصد تالار، خانه هنرمندان برمیدارد. یک پاپاسی نصیب هیچ کس و من نمیشود. اگر تماشاگری به این تالار آمده، من هستم که او را به این تالار آوردهام. اگر قرار است پولی باقی بماند، این پول برای ما است، ما این تماشاگران را به تالار آوردهایم. از ۲۰۰ تماشاگری که پا به این تالار میگذارند، ۱۵۰ نفر آنان را من به این تالار آوردهام. پس این پول مال ما است؛ اما من این پول را نمیخواهم، چون ۲ برابر این پول را حالا از جای دیگری یا به دست میآورم یا نه. ما میخواستیم یک تئاتر خصوصی تولید کرده باشیم، اما نمیشود. پس معلوم است که از اساس و ریشه مخالفتی با این حرکت وجود دارد.
شهرت تا چه حد در انتخابتان تاثیرگذار بود؟
میبینید که شهرت من برای تئاتر تماشاگر میآورد.
نه! منظور من این است که به خاطر شهرت به سمت سینما رفتی؟ تئاتر برای یک بازیگر شهرت چندانی ندارد، اما سینما شهرت زیادی برای بازیگر میآورد.
میدانید راست و پاکش این است که در برابر کیفیت و کار، شهرت و پول چیز کوچکی است. به نظر شما مارلون براندو بزرگتر است یا پول؟ مطمئنا مارلون براندو. سینما فریاد میزند که بیا و به دادم برس. برای من شهرت مهم نیست.
از اول هم مهم نبود؟!
نه به خدا قسم، نبود! من بیماری روحیام برایم مهمتر از شهرت بود. من از جنس مردم هستم. از جنس یکسری عاطفههای دم دستی، خیابانی، پس کوچهای هستم. آن چه را که من میخواهم، شهرت در زیر مجموعهاش قرار دارد. با آنچه که من میخواهم، شهرت تا قیامت هم به آن نمیرسد. من دنبال یک حب و محبوبیت الهی هستم که خاستگاهش مردمی و هنرمندانه و فرهنگی است. من دیدهام که احمد شاملو در راه نجات بشریت قدم برمیداشت و قلم میزد. میخواهم آدم جذب کنم و آنان را به سوی خرد و حوزه اندیشه راهنمایی کنم. من کجا و خردمندان مملکت من کجا؟! فقط میگویم اگر من را دوست دارید و از من خوشتان میآید از بیضایی، تقوایی، شاملو و... بخوانید. از گلستان و ژان لوک گدار و... ببینید. اگر مردم آدرس من را پیش بگیرند، میبینند که من هم دوشادوش آنان در حال حرکت به سمت خرد هستم.
ارسال نظر