دایره المعارف اقتصاد
ویرانی و بازسازی
مترجم: محمدصادق الحسینی
بخش نخست
آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست سختی خورده و ویران شدند، اما پس از جنگ با چنان سرعتی در مسیر بازسازی پیش رفتند که جهانیان را شگفت زده کردند. طی ده سال، این دو ملت دوباره خود را به عنوان قدرتهای اقتصادی معرفی کردند. یک دهه بعد، این دو کشور نه تنها خود را پیدا کردند بلکه از برخی از پیروزان جنگ نیز پیشی گرفتند.
نویسنده: جک هیرشلیفر
مترجم: محمدصادق الحسینی
بخش نخست
آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست سختی خورده و ویران شدند، اما پس از جنگ با چنان سرعتی در مسیر بازسازی پیش رفتند که جهانیان را شگفت زده کردند. طی ده سال، این دو ملت دوباره خود را به عنوان قدرتهای اقتصادی معرفی کردند. یک دهه بعد، این دو کشور نه تنها خود را پیدا کردند بلکه از برخی از پیروزان جنگ نیز پیشی گرفتند.
سرعت شگفت آور برخی از ملتها در بازسازی کردن ویرانیها، در قرون قبل نیز مورد توجه صاحبنظران بوده است. جان استوارت میل در سال ۱۸۹۶ نوشت:
برخی از کشورها با چنان سرعتی خود را از شر فلاکت و خرابی نجات دادهاند که باعث تحیر میشود. در برخی موارد خرابیهایی که در نتیجه زلزله، سیل، توفان و جنگ به بار آمدند، به سرعت رفع شدند. در تاریخ بسیار دیده شده که دشمن کشوری را به خاک و خون کشد، تمام ثروت موجود در آن را به تاراج برد، تمام خانهها را تخریب کند، اما پس از گذشت چند سال اوضاع به وضع سابق بازگردد.
(Mill ۱۸۹۶, book ۱, chap. ۵, para. I.۵.۱۹)
البته نمیتوان ادعا کرد که در طول تاریخ در همه موارد بازسازی با چنین سرعتی صورت گرفته است. حدس میزنیم که تمدن کرت به خاطر وقوع زمین لرزه و تمدن مایا به خاطر همهگیر شدن بیماری نابود شدند؛ به هر حال میدانیم که این دو تمدن هرگز خود را بازنیافتند. یا مثلا میدانیم که سقوط رم به «قرون وسطی» که برای سدههای متمادی ادامه یافت، منجر شد.
جامعه شناسان، روانشناسان، تاریخدانان و سیاست گذاران مطالعات زیادی در مورد طبیعت، دلایل و نتایج فجایع مخرب و بازسازیهای متعاقب آن انجام دادهاند، اما در ادبیات اقتصادی جای این گونه مطالعات به شدت خالی است. به عنوان مثال، در چهار جلد از
(The New Palgrave: A Dictionary of Economics (۱۹۸۷ این مباحث به کلی نادیده گرفته شدهاند. در این فرهنگ تخصصی حتی مدخلی برای واژههای «ویرانی» و «بازسازی» وجود ندارد. این در حالی است که ویرانیها را میتوان به عنوان گونهای از آزمایشهای اقتصادی طبیعی به شمار آورد. در واقع میتوان ویرانیها را به تستهایی تشبیه کرد که مهندسان برای آزمایش مقاومت ساختمانها و ماشینآلات به کار میبرند. به عبارت دیگر با بررسی رفتار انسانها تحت شرایط فوقالعاده میتوان به دستاوردهای جدیدی در علم اقتصاد رسید.
سابقه تاریخی
با وجود آنکه تراژدیهایی مانند تصادف اتومبیل و بیماریهای لاعلاج که در مقیاس کوچک اتفاق میافتند، به اندازه کافی برای کسانی که درگیر میشوند فاجعه بار است، در این مقاله منظور ما از ویرانی رخدادهایی است که در مقیاس بزرگ رخ میدهد.
قبل از هرچیز باید بین بلایایی مانند گردباد، سیل یا بمباران که در سطح اجتماعات رخ میدهند(بلایای با مقیاس متوسط) و فجایعی مانند قحطی گسترده، انقلابهای مخرب یا شکست در یک جنگ تمام عیار که در سطح جوامع رخ میدهند، تمایز قائل شد. در فاجعهای که در سطح اجتماعات رخ میدهد تاروپود جامعه بزرگتر یک تور ایمنی فراهم میآورد، در حالی که در فجایعی که در سطح جامعه رخ میدهند، خود این تاروپود در معرض نابودی قرار میگیرد.
در حالت اول صدها یا هزاران نفر میمیرند، اما در حالت دوم صدها هزار یا حتی گاهی میلیونها نفر جان خود را از دست میدهند(البته باید این نکته را در نظر گرفت که در مواردی چون ابرتورم و رکودهای عمیق که اتفاقاتی هستند که درسطح جامعه رخ میدهند با وجود این که عواقب مصیبت باری دارند، تلفات زیادی به بار نمیآید).
ویرانیهایی که در مقیاس متوسط رخ میدهند، نسبتا پرتعدادند. میتوانیم مواردی را که در این موارد رخ میدهند تعمیم دهیم. به عنوان مثال مشاهده شده که افراد و جوامع، خود را با این شرایط تطبیق میدهند. بازماندگان این ویرانیها بی یار و یاور نمیمانند.
در چنین شرایطی مردم پس از وقوع فاجعه به یاری خود و دیگران میشتابند. بعد از وقوع فاجعه هویت اجتماع ویران شده، تقویت شده و تلاشهای همکارانه و دگرخواهانه برای نجات دیگران و بهبود شرایط زیاد به چشم میخورد. پس از زلزله سان فرانسیسکو در سال ۱۹۸۹ ساکنان یک منطقه فقیر خودجوشانه به نجات سرنشینان اتومبیلهایی شتافتند که بعد از تخریب بزرگراه زیر آوار گیر افتاده بودند. بعد از زلزله سال ۱۹۶۴ نیز سوپرمارکتهای محلی قیمت مواد غذایی را پایین نگه داشته و مصرفکنندگان، داوطلبانه مصرفشان را جیره بندی کردند تا بحران بگذرد.
البته در این موارد مثالهای جدیای از رفتارهای ضداجتماعی نیز مشاهده شده است. به عنوان نمونه در حالی که خیرخواهی و همکاری در جریان خاموشیهای کامل برق در سال ۱۹۶۵ مشاهده میشد، اما در خاموشیهای سال ۱۹۷۷ خشونتهای تاسف بار و دزدی و چپاول بسیار شدید بود. تجربیات مشابهی نیز بعد از توفان هوگو که در سال ۱۹۸۹ به تخریب جزایر ویرجین انجامید، ملاحظه شد.
البته همانطور که راسل دینز و توماس درابک نشان دادهاند، رفتار اجتماعی در این مواقع غالب است. موارد خلاف این جریان هر چند کم تعداد نبوده، اما در شرایطی رخ داده که پیش از فاجعه حس شکایت در بخشی از جامعه شدید بوده است. این تجربه که تقریبا در تمامیمواقع، جریانهای کمک از خارج از منطقه بلادیده به این مناطق سرازیر میشود را نیز میتوان با اطمینان خاطر تعمیم داد. این پدیده «رفتار همگرایانه» (convergence behavior )خوانده میشود.
در اغلب موارد، جوامع ویران شده نسبت به قبل با سرعت بیشتری پیشرفت میکنند. از مشخصات این جوامع میتوان معرفی شدن رهبران جدید، همبستگی اجتماعی بالاتر و منسوخ شدن مقررات و رفتارهای دست و پاگیر را برشمرد.
بمباران هامبورگ در جولای و آگوست ۱۹۴۳، جامعه را در مقیاس وسیع تحت تاثیر قرار داد. مشاهده شده که در موارد این چنینی مردم نسبت به بناها مقاومتر هستند. به عنوان مثال بمبارانها تقریبا ۵۰درصد ساختمانهای شهر را تخریب کردند، در حالی که ۴۰۰۰۰ نفر یعنی چیزی کمتر از ۳درصد جمعیت شهر کشته شدند. پس از بمباران تقریبا نیمیاز بازماندگان، شهر را ترک کردند. حدود ۳۰۰۰۰۰ نفر از آنها در دوره بازسازی بازگشتند و حدود ۵۰۰۰۰۰ نفر نیز برای همیشه در دیگر نقاط آلمان ساکن شدند. حین بازسازی نیز مناطقی که به شدت تخریب شده بودند متروکه شدند تا بر مناطق دیگر تمرکز شود. سرعت بازسازی طوری بود که در عرض چند روز بعد از پایان گرفتن حملات الکتریسیته، گاز و خدمات تلگراف فراهم شدند. البته عرضه آب همچنان مشکل ساز باقی ماند و برای تامین آب از منابع آب استفاده میشد. سیستم حمل و نقل نیز که به شدت آسیب دیده بود، به طور جزئی بازسازی شد. ترافیک سنگینی در سطح شهر وجود خواهد داشت، اما خطوط اصلی خدمات حمل و نقل درون شهری در عرض چند روز فعالیت خود را از سر گرفتند. در روز هفتم نیز بانک مرکزی هامبورگ دوباره باز شد و کسب و کارها دوباره فعال شدند. چندی نگذشت که هامبورگ دیگر شهر مردگان نبود. در عرض چند ماه، موسسه مطالعات استراتژیک بمباران ایالات متحده گزارش داد که شهر ۸۰درصد بهرهوری خود را باز یافته است.
میتوان تلاش بلشویکها طی سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ برای تحمیل «کمونیزم جنگی» بر اقتصاد روسیه را نیز به عنوان یک ویرانی بزرگ در نظر گرفت. در این دوران بازارها و حتی استفاده از پول کنار گذاشته شد. اقتصاد روسیه که در طول جنگ داخلی به سراشیب سقوط افتاده بود پس از جنگ با مشکلات عدیدهای روبهرو شد. تولید صنعتی به ۲۰درصد و زمینهای زیر کشت به ۷۰درصد سطح قبل از جنگ رسید. پس از پیروزی نهایی سرخها نیز اقتصاد به جای بازسازی شدن سقوط کرد. الکساندر بایکوف به نقل از لنین آورده:
تا بهار سال ۱۹۲۱ برای حرکت به سمت کمونیسم در خط مقدم اقتصاد نیز مبارزه کردیم، اما شکستی که در این عرصه به ما تحمیل شد از تلاشهای کولچاک، دنیکین یا پیلسودسکی مخربتر بود. مصادره اموال در روستاها و رویکرد کمونیستی مستقیمی که برای بازسازی شهرها اتخاذ شد به بحران سیاسی و اقتصادی کشور دامن زد.
(Baykov ۱۹۴۷, p. ۴۸)
در ابتدا بلشویکها کنترل مستقیم را روی بخشی از صنعت اعمال میکردند (این کنترل روی کارخانههای بزرگ واقع در شهرهای اصلی برقرار بود که از قضا تعدادشان چندان زیاد نبود). در بسیاری موارد، ترتیبات همکارانه و کسب و کارهای خصوصی، عملکرد صنعت و تجارت را به صورت حداقلی حفظ میکردند. بالاخره پیروزی نظامی کمونیستها این اجازه را به آنها داد که توجهشان را به برچیدن بقایای بخش خصوصی معطوف کنند. در این هنگام، بسیاری از سرمایهداران کوچک که به امید شکست کمونیستها نشسته بودند در نهایت مجبور به ترک کشور شدند و کسب و کار خود را رها کردند. پارادوکس فروپاشی اقتصاد روسیه پس از دست یابی این کشور به پیروزی سیاسی و نظامی این گونه بود که رقم خورد.
ارسال نظر