چگونه اقتصاد ناهنجاریهای پنهان اجتماعی را محاسبه کنیم
انگیزههای اقتصادی و اقتصاد انگیزه
اقتصاددانان عاشق انگیزهها هستند. آنها دوست دارند که درباره انگیزهها خیال پردازی کنند، تعمیم شان بدهند مطالعه و بالا و پایین شان کنند. یک اقتصاددان به نوعی اعتقاد دارد که دنیا هنوز نتوانسته مشکلی بیافریند که او نتواند حلش کند، به شرط اینکه دستانش برای طراحی یک انگیزه مناسب باز گذاشته شود.
مجید یوسفی
اقتصاددانان عاشق انگیزهها هستند. آنها دوست دارند که درباره انگیزهها خیال پردازی کنند، تعمیم شان بدهند مطالعه و بالا و پایین شان کنند. یک اقتصاددان به نوعی اعتقاد دارد که دنیا هنوز نتوانسته مشکلی بیافریند که او نتواند حلش کند، به شرط اینکه دستانش برای طراحی یک انگیزه مناسب باز گذاشته شود. استیون لویت، استاد دانشگاه شیکاگو، در مصاحبهای که با جامعه «کلوپ استادان روشنفکرهاروارد»تُک در سال ۲۰۰۲ میلادی داشت احساس میکرد که هیچ شانسی برای این که پیشنهاد پژوهشی اش پذیرفته شود ندارد؛ او اساسا خود را روشنفکر نمیدانست. استادان قدیمی، تعدادی از فیلسوفان، دانشمندان و تاریخ پژوهان شناخته شده بینالمللی با او یک مصاحبه مفصلی را ترتیب دادند. او از این که در اولین مصاحبه، به اندازه کافی مطلب برای ارائه نداشته باشد نگران بود. یکی از استادان قدیمیبا نگرانی به لویت گفت: «من به دشواری میتوانم ایده واحدی در کار شما پیدا کنم. آیا میتوانید در باره آن توضیح دهید؟» لویت گیج شده بود. او هیچ چیز در باره کارش نمیدانست.
آمارتیاسن، برنده جایزه نوبل اقتصاد، به زیبایی آن چه را که از کار لویت و موضوع واحد آن دریافته بود خلاصه کرد. لویت پس از توضیحات او با شوق پاسخ داد: بله این موضوع کار من است. سپس یکی دیگر از استادان موضوع دیگری را به عنوان موضوع اصلی کار لویت پیشنهاد کرد. لویت باز پاسخ داد: حق با شماست، این موضوع من است. و به همین ترتیب ماجرا ادامه یافت. تا این که رابرت نوزیک فیلسوف و اقتصاددان صحبت آنها را قطع کرد. او پرسید: «استیو، شما چند سال دارید؟» لویت پاسخ داد: بیست و شش سال تمام. نوزیک رو به سایر استادان کرد و گفت: « او بیست و شش سالش است. چرا او باید به یک موضوع واحد نیاز داشته باشد؟ شاید او جزو کسانی است که آن قدر با استعداد هستند که نیاز به موضوع واحدی ندارند. نوزیک ادامه داد: او پرسشهایی را مطرح خواهد کرد و خودش به آنها پاسخ خواهد داد و این به نظر من اشکالی ندارد.»
بعدها آنچه که لویت انجام داد به عنوان اقتصاد انگیزه قلمداد شد. او میخواست بداند که انگیزهها تا چه اندازه پایههای دنیای مدرن را میسازند و به آن شکل میدهند. استیون لویت به همراه استیون دابنر تحقیقات دامنه داری را پیرامون ناهنجاریهای اجتماعی پنهان در ایالات متحده آمریکا ترتیب داده اند که در سال ۲۰۰۵ میلادی در آمریکا منتشر شد. این مقاله برگرفته از همین تحقیقات دامنه داریست که در این اثر گنجانده شده و به ترجمه دکتر سعید مشیری استاد ایرانی دانشگاههای کانادا رسیده است.
استیون لویت و استیون دابنر استادان اقتصاد دو دانشگاه در ایالات متحده آمریکایند که طی یک دهه اخیر، تحقیقات میدانی شگفت آوری را به سرانجام رساندند که در زندگی روزمره ما دیده میشود اما شاید آنچنان از سوی شهروندان جدی گرفته نشود.
هدف این دو، کشف جنبههای پنهان هر پدیده ایست. گاهی ممکن است این اکتشافات مایوسکننده باشد. گاهی ممکن است این طور احساس شود که ما دنیا را از طرف سوراخ یک نی یا حتی یک شهر آینه در شهربازی نگاه میکنیم، اما ایده این است که به سناریوهای مختلفی نگاه کنیم و آنها را به نحوی که به ندرت قبلا بررسی شدهاند ارزیابی کنیم. از برخی جنبهها، این موضوع عجیبی برای یک تحقیق است. بسیاری از تحقیقات یک ایده یا موضوع را، که در قالب یک یا دو جمله به صورت فشرده بیان شده است مطرح میکنند و سپس آن را به تفصیل شرح میدهند: تاریخ نمک، شکننده بودن دموکراسی، استفاده یا عدم استفاده از علایم نقطه گذاری. این تحقیق ادعای هیچ ایده واحدی را ندارد. البته این دو، به مدت شش دقیقه، در باره نوشتن اثری که پیرامون موضوع واحدی باشد فکر کرده اند: نظریه و تمرین اقتصاد خرد کاربردی. اما به جای آن تصمیم گرفتند که به نوعی دیدگاه جستوجوی گنج را دنبال کنند. بله، این دیدگاه بهترین ابزار تحلیل را که اقتصاد میتواند ارائه دهد به کار میگیرد. همچنین به اینان اجازه میدهد تا در باره هر مورد عجیب و غریبی که ممکن است برای اینان پیش آید کنجکاوی کنند. بنابراین، زمینه مطالعه: اقتصاد عجیب و غریب است. نوع وقایعی که در این نوع تحقیقات بیان میشود غالبا در درس اصول علم اقتصاد ارائه نمیشود، اما این روش ممکن است بعدها تغییر کند و به جزء ثابت اصول علم اقتصاد درآید. از آن جا که علم اقتصاد به جای این که علمیمستقل باشد اصولا مجموعهای از ابزارهاست. بنابراین، هیچ موضوعی، هر چند عجیب، از دسترسش خارج نیست.
شاید پند آموز باشد که بدانیم پیش از لویت چه کسی یا کسانی به چنین دنیای پر رمز و رازی جذب شدند. یکی از مهمترین آنها آدام اسمیت بود.
آدام اسمیت، بنیانگذار اقتصاد کلاسیک، در ابتدا و در درجه اول یک فیلسوف بود. او تلاش کرد تا اخلاق دان شود اما در نهایت اقتصاددان شد. هنگامیکه او کتاب «نظریه گرایشهای اخلاقی» را در سال ۱۷۵۹ میلادی منتشر کرد
سرمایه داری جدید در حال گسترش بود. اسمیت به واسطه تغییرات گستردهای که این نیروی جدید بهوجود آورده بود وارد این موضوع شد، اما فقط اعداد و ارقام نبود که مورد علاقه او بود، بلکه اثر انسانی آن، این حقیقت که نیروهای اقتصادی به طور گسترده ای نحوه تفکر و رفتار افراد را در شرایط خاص تغییر میدهند مورد توجه او قرار گرفت. واقعا چه چیزی ممکن است باعث شود که فردی تقلب یا دزدی کند اما دیگری نکند؟ چگونه انتخاب به ظاهر ساده یک فرد، خوب یا بد، بعدها ممکن است تعداد زیادی از مردم را تحت تاثیر قرار دهد؟ در دوران اسمیت، موضوع علت و معلول تازه داشت گسترش مییافت، انگیزهها ده برابر بزرگ جلوه داده میشد. جذابیت و شوک این تغییرات برای مردم آن زمان همان قدر فراگیر و موثر بود که به نظر میرسد جذابیت و شوک زندگی مدرن برای ما باشد.
مساله اصلی اسمیت اصطکاک بین تمایل فرد و هنجاریهای اجتماعی بود. استاد تاریخ اقتصادی رابرت هیل برونر در کتابش با نام «فیلسوفان خبره» تعجب میکند از این که چگونه اسمیت توانست اعمال انسان، موجود خودپسند، را از فضای اخلاقی بزرگ تری که او در آن زندگی میکند، مجزا کند. هیل برونر نوشت: «اسمیت اعتقاد داشت، پاسخ این است که ما میتوانیم خودمان را در موقعیت فرد سومی، مشاهده کننده بی طرف، بگذاریم و از این طریق موضوعی مجزا را که شایستگی بررسی دارد، بررسی کنیم.» در واقع همان عملی که لویت و دابنر بعدها انجام دادند.
از دیدگاه لویت، اقتصاد، علمیاست که ابزارهای مناسبی برای به دست آوردن پاسخ دارد اما از لحاظ طرح پرسشهای دقیق و مرتبط دچار کمبود واقعی است. قدرت واقعی او در طرح چنین پرسشهایی است. پرسشهایی مثل اگر فروشندگان مواد مخدر درآمد زیادی دارند چرا هنوز با مادرانشان زندگی میکنند؟ برای والدین یک نوزاد کدام یک خطرناکتر است: اسلحه یا استخر شنا؟ واقعا چه عاملی باعث شد تا طی دهه قبل میزان جرم بسیار کاهش یابد؟ آیا کارگزاران بنگاههای مسکن از صمیم قلب در جهت منافع مشتریانشان عمل میکنند؟ چرا پدر و مادران سیاه پوست نامهایی روی فرزندان شان میگذارند که موجب مشکلات در آینده شغلی آنها خواهد شد؟ آیا دانش آموزان برای کسب امتیاز لازم در امتحانات سراسری مدارس تقلب میکنند؟
شاید بسیاری از مردم، مانند همکاران لویت کارهای او را مرتبط با اقتصاد ندانند. اما او توانسته است که علم به اصطلاح در حال زوال را به سمت بالاترین اهدافش هدایت کند. او توضیح میدهد که چگونه مردم چیزهایی را که میخواهند به دست میآورند. برخلاف بسیاری از دانشگاهیان، او واهمهای از استفاده از مشاهدات شخصی و کنجکاویش ندارد.
لویت و دابنر چندین تحقیقات میدانی را به نتیجه رساندهاند که در زیر به دو مورد آن اشاره میکنیم.
اقتصاد کودکستان
در یک مهد کودک هفتهها است که عدهای از پدر و مادرها برای تحویل فرزندان خود دقایق قابل ملاحظهای دیر میکنند. نتیجه این میشود که در پایان روز، شما چندین بچه نگران و دست کم یک مربی دارید که باید منتظر بماند تا پدر و مادرها بالاخره بیایند و بچههایشان را ببرند. برای ضرر و زیان این بنگاه خدماتی اقتصاددانان پیشنهاد کردند: پدر و مادرهایی را که دیر میکنند، جریمه کنید.
اقتصادانان تصمیم گرفتند تا راهحل شان را در ده مهد کودک در حیفای اسرائیل آزمایش کنند. طرح به مدت بیست هفته طول کشید اما بلافاصله جریمه اعمال نشد. در چهار هفته اول، اقتصاددانان فقط تعداد پدر و مادرهایی را که دیر میآمدند ثبت کردند، که به طور متوسط هشت نفر در هر هفته به ازای هر مهد کودک بود. در پنجمین هفته، جریمه برقرار شد. اعلام شد که پدر و مادرهایی که بیش تر از ده دقیقه دیر بیایند باید هر بار ۳دلار به ازای هر بچه بپردازند. این جریمه به صورتحساب ماهانه، که تقریبا ۳۸۰دلار بود، اضافه شد. جالب آنکه، پس از اینکه جریمه برقرار شد، بلافاصله تعداد پدران و مادرانی که دیر میکردند بالا رفت. خیلی طول نکشید که تعداد دیرکردها به رقم بیست در هر هفته رسید، دو برابر متوسط دیرکردهای اولیه. انگیزه به آسانی نتیجه معکوس داد.
چه چیز باعث افزایش تاخیرها شد؟ استیون لویت معتقد است، اقتصاد، در اصل، مطالعه انگیزههاست: چگونه مردم چیزی را که میخواهند یا نیازی دارند به ویژه هنگامیکه سایر مردم نیز همان چیز را میخواهند یا نیاز دارند به دست میآورند. اقتصاددانان عاشق انگیزهها هستند. آنها دوست دارند که درباره انگیزهها خیال پردازی کنند، تعمیم شان بدهند، مطالعه و بالا و پایین شان کنند. یک اقتصاددان به نوعی اعتقاد دارد که دنیا هنوز نتوانسته مشکلی بیافریند که او نتواند حلش کند، به شرط اینکه دستانش برای طراحی یک انگیزه مناسب باز گذاشته شود. او ممکن است راه حلش همیشه زیبا نباشد ممکن است شامل تهدید و اجبار، یا جریمه بیش از حد یا نقض آزادیهای مدنی باشد - اما مطمئن باشید که مشکل اصلی حل خواهد شد. یک انگیزه و یک فشنگ، یک اهرم، یا یک کلید است. شیهای بسیار ریز با قدرت شگفت انگیز برای تغییر یک موقعیت است.
شاید چندان عجیب نباشد که والدین انگیزهای اقتصادی را جانشین انگیزه اخلاقی کرده باشند. آنان با پرداخت تنها چند دلار در روز، میتوانستند گناه خود را بخرند. علاوه براین، مقدار کم جریمه برای پدر و مادرها نمودار این بود که دیرکردن آن قدرها هم مشکل بزرگی نیست. اگر مهد کودک فقط به اندازه ۳ دلار از ناحیه دیر کردن پدران و مادران بچهها ضرر میکند، چرا باید مثلا بازی تنیس را زودتر تمام کرد؟ در واقع، هنگامی که اقتصاددانان جریمه سه دلاری را در هفته هفدهم آزمایش شان حذف کردند. تعداد تاخیرهای پدر و مادرها فرقی نکرد. اکنون آنها میتوانستند دیر بیایند جریمهای ندهند و احساس گناه نیز نکنند.
چنین است ماهیت عجیب قدرتمند انگیزهها. تغییری کوچک میتواند نتایج بزرگ و غالبا غیرقابل پیشبینیای به وجود آورد. توماس جفرسون هنگامیکه در باره انگیزه بسیار کوچکی که منجر به تشکیل حزب چای بوستون و سپس، انقلاب آمریکا شد صحبت میکرد به این نکته توجه کرد: «در این جهان نظم و ترتیب علتها و معلولهای آنها بسیار مرموز است چنانکه مالیات دو سنتی چایی که به طور غیر عادلانه ای بر بخش کوچکی از آن وضع شد شرایظ زندگی همه ساکنان اش را عوض کرد.»
«منافع زیاد» و امتحانات دولت فدرال
به نظر شما آیا امکان دارد برای جلوگیری از تخلف دانش آموزان در یک نقطه از دنیا با اعمال مقرراتی سلبی ناگهان معلمان نیز به میدان تقلب ترغیب شوند؟ تصور کنید مدارس دولتی شیکاگو، سیستمیکه در آن سالانه ۴۰۰هزار دانش آموز تحصیل میکنند را اداره میکنید. داغ ترین مسالهای که اخیرا در آمریکا در میان مسوولان مدارس، آموزگاران، پدر و مادرها و دانش آموزان مطرح است مربوط به امتحانات با «منافع زیاد» است. منافع، زیاد است زیرا به جای این که فقط پیشرفت دانش آموزان آزمون شود مدارس نیز به شکل فزآیندهای باید در مقابل نتایج پاسخگو باشند.
دولت فدرال امتحانات «منافع زیاد» را تحت عنوان بخشی از قانون «هیچ بچهای نباید عقب بماند» اجباری کرد. این قانون را رییس جمهوری جورج بوش در سال ۲۰۰۲ میلادی ابلاغ کرد. حتی قبل از این قانون، بیش تر ایالتها امتحانات یکسان سالانه ای از دانش آموزان ابتدایی و متوسطه میگرفتند. بیست ایالت به مدارسی که نتایج امتحانی آنها خوب یا پیشرفت چشمگیری داشتند پاداش میدادند.
سی و دو ایالت نیز مدارسی را که نتایج خوبی نداشتند تحت فشار مالی قرار میدادند. سیستم مدارس دولتی شیکاگو امتحانات منافع زیاد را در سال ۱۹۹۶ میلادی اجرا کرد. تحت سیاست جدید، مدرسهای که نمرات پایینی میآورد به صورت آزمایشی در میآمد و امکان داشت که تعطیل شود و کارمندانش بیکار یا به مدارسی دیگری منتقل شوند.
طرفداران امتحانات منافع زیاد عقیده داشتند که این روش میزان یادگیری را بالا میبرد و به دانشآموزان انگیزه بیشتری برای مطالعه میدهد. همچنین، اگر امتحانات مانعی برای ارتقای دانش آموزانی که شایستگی ندارند باشد دیگر آنها در کلاسهای بالاتری جمع نشده و پیشرفت دانش آموزان خوب را کند نخواهند کرد. در مقابل مخالفان، از این نگران بودند که اگر به صورت اتفاقی برخی از دانش آموزان امتحان را خوب ندهند ممکن است ناعادلانه تنبیه شوند و همین طور آموزگارانی ممکن است به جای تمرکز روی دروس مهمتر روی موضوعات امتحانی تمرکز کنند.
البته دانشآموزان انگیزه تقلب را از زمانی که امتحانی بوده است داشته اند. اما امتحانات منافع زیاد انگیزه معلمها را نیز به مقدار بسیار زیادی تغییر داد به طوری که اکنون آنها هم برای تقلب انگیزه دارند. با امتحانات منافع زیاد، معلمیکه دانشآموزانش امتحان را بد میدهند ممکن است بیکار شود یا برای ارتقاء یا افزایش حقوق در نظر گرفته نشود. اگر نتایج امتحانی کل مدرسه ضعیف باشد، بودجه ای که از دولت فدرال میگیرد ممکن است قطع شود و اگر مدرسه به حالت آزمایشی درآید امکان دارد که معلمهای آن اخراج شوند. امتحانات منافع زیاد باعث ایجاد انگیزههای مثبتی نیز در معلمها خواهد شد. اگر دانشآموز به اندازه کافی خوب باشد معلم ممکن است تشویق یا ارتقا داده شود و حتی پول دارتر شود. جایزهای به ارزش ۲۵۰۰۰دلار دریافت خواهد کرد.
به نظر شما چه اتفاقی افتاد؟ ویژگی متقلب چیست؟ دادههای شیکاگو نشان میدهد که در تقلب کردن فرقی بین معلم زن و معلم مرد نبوده است کمی بعد تقلب بین معلمین و دانش آموزان نیز رابطه معناداری پیدا کرد. معلم متقلب که معمولا جوان تر و شایستگی کمتر از متوسطی دارد احتمال بیشتری دارد وقتی که انگیزهاش تغییر کرد تقلب کند. همان تعریف درباره دانش آموز با شایستگی کمتر نیز صادق است. از آن جا که دادههای شیکاگو دوره ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۰ میلادی را پوشش میداد دورهای را که امتحانات منافع زیاد معرفی شد (سال۱۹۹۶) در بر میگرفت. همانطور که انتظار میرفت یکباره تغییر فاحشی در میزان تقلب سال ۱۹۹۶ میلادی وجود داشت. تقلب تصادفی نبود. به احتمال زیاد معلمهای کلاسهای با نمرههای پایین تر بودند که تقلب میکردند. همچنین باید اشاره شود که بالاخره جایزه ۲۵۰۰۰دلاری برای معلمهای کالیفرنیا منتفی شد، یکی از علتهای آن این بود که احتمال داده میشد مقدار زیادی از این پول نصیب متقلبان شود.
همه نتایج تجزیه و تحلیل تقلب شیکاگو این قدر هم منفی نبود. علاوه بر کشف متقلبان، الگوریتم همچنین توانست بهترین معلمها را در نظام شناسایی کند. اثر معلم خوب تقریبا به اندازه معلم متقلب آشکار بود.
دانش آموزان معلم خوب به جای این که به طور تصادفی پاسخهای صحیح داده باشند، پیشرفت واقعی را در سوالهای سادهای که قبلا پاسخ اشتباه به آنها داده بودند نشان دادند که علامت یادگیری واقعی است. همچنین دانشآموزان معلمهای خوب هر چیز جدیدی را که یاد گرفتند به سال بعد انتقال دادند.
در نتیجه، سیستم مدارس دولتی شیکاگو شروع به اخراج معلمان متقلب کرد. شواهد به حد کافی قوی و مستند بود تا دوازده معلم اخراج شوند اما به بسیاری از معلمهای متقلب دیگر فقط هشدار داده شد. نتیجه نهایی مطالعه شیکاگو موید قدرت انگیزه است: سال بعد، تقلب توسط معلمها بیشتر از ۳۰درصد کاهش یافت.
اگر به نظر شما شرم آور است که معلمهای مدارس شیکاگو تقلب کنند (به هر حال یک معلم قرار است که ارزشها را همراه حقایق منتقل کند)، پس فکر بروز تقلب در میان ورزشکاران نیز ممکن است همین اندازه عمیقا ناراحت کننده باشد. اما اینگونه نیست.
درست است که ورزش و تقلب دست در دست هم دارند و آن به این علت است که تقلب در حالتی که انگیزه کاملا روشن است (مثلا مرز بین برد و باخت) تا مواقعی که انگیزه مبهم است عادی تر است. دوندگان المپیک و وزنه برداران، دوچرخه سواران مسابقه دور فرانسه، خط نگهدار فوتبال آمریکایی و زننده ضربه بیس بال: در مورد همه آنها ثابت شده است که هر قرص و پودری که به آنها قدرت برتری میدهد مصرف کردهاند. تنها مسابقهدهندگان نیستند که تقلب میکنند. مدیران بیس بال کیگی سعی میکنند که علامتهای تیم مقابل را بدزدند. در مسابقات اسکی روی یخ المپیک زمستانی سال ۲۰۰۲ میلادی، یک داور فرانسوی و یک داور روسی وقتی میخواستند رایهاشان را با هم عوض کنند تا مطمئن باشند که اسکیکنندگان شان مدال خواهند آورد لو رفتند مردی که به هماهنگی تعویض رایها متهم شد رییس گروهی خلافکار به نام «آلیمژان تختانف» بود که به دستکاری در نتایج مسابقه ملکه زیبایی مسکو متهم شد.
ورزشکاری که در هنگام تقلب لو میرود کاملا محکوم میشود اما بیشتر طرفدارانش دست کم انگیزه او را تحسین میکنند: چون او برای برنده شدن مقررات را زیر پا گذاشته است. یک بار مارک گریس، بیس بالیست شهیر آمریکایی در یک مصاحبهای گفته بود: «اگر شما تقلب نکنید به این معنی است که تلاشی نمیکنید.» در عین حال ورزشکاری که برای باختن تقلب میکند، به قعر جهنم ورزش فرستاد میشود.
۱ - کلوپ معتبر روشنفکران در هاروارد که به دانشمندان جوان پول می دهد تا بدون سپردن هیچ تعهدی کارهای خودشان را به مدت سه سال انجام دهند.
ارسال نظر