سخنرانی منتشرنشدهای از میلتون فریدمن
چگونه میتوان تورم را دائمی کرد؟ - ۴ اردیبهشت ۸۷
تورم بالا و رو به افزایش میتواند سیاستگذاران را به سمت اتخاذ «راهحلهای» شتابزده، همچون کنترل دستمزدها و قیمتها وسوسه کند.
بخش پایانی
تورم بالا و رو به افزایش میتواند سیاستگذاران را به سمت اتخاذ «راهحلهای» شتابزده، همچون کنترل دستمزدها و قیمتها وسوسه کند. اما همان طور که میلتون فریدمن در سخنرانیاش در شعبه دیترویت انجمن دانشآموختگان دانشگاه شیکاگو در فوریه ۱۹۶۶ بحث میکند، چنان کنترلهایی، اثری بر عامل بنیادی منشأ تورم؛ یعنی بسط بیش از اندازه حجم پول- ندارند و در نتیجه مشکل را وخیمتر میکنند. از آنجا که فیالواقع حتی این کنترلها اغلب به کسری تولیدات منجر میشوند، وقتی که این کنترلها برداشته شوند، فشارهای تورمیای که به شکل مصنوعی سرکوب شده بودند، ممکن است انفجارگونه آزاد شوند.
تنها پنج سال پس از ایراد این سخنرانی توسط فریدمن، پرزیدنت نیکسون (Nixon) برنامهای را برای کنترل دستمزدها و قیمتها به اجرا درآورد. قرار بود که این برنامه تنها ۹۰ روز به طول انجامد، ولی بعدا معلوم شد که این سیستم ماندنیتر از این حرفها است، صورت اصلاحشده این برنامه قریب به سه سال پا برجا بود. پیامدها قابل پیشبینی بودند. در ابتدا این لایحه قانونی با اشتیاق مورد استقبال قرار گرفت، ولی بعدا به سرعت مشکلات آن نمایان شد. در اواسط دهه ۱۹۷۰، نرخ تورم دو رقمیشد. فریدمن در خاطرات خود مینویسد که تصمیم نیکسون به اعمال این کنترلها بیش از هر اقدام دیگر او که به کنارهگیریاش منتهی شد، کشور را دستخوش آسیب کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم، دیگر بار آلمان با مشکل تورم روبهرو شد، اما این بار تورم مسالهای در مقیاس بسیار کوچکتر بود. قیمتها تقریبا چهار برابر شد. در مقایسه با تورمهای امروز، این تورم بزرگی به نظر میآید و بهراستی تورم بزرگی است. افزایش قیمتها به سطح ۴۰۰درصدی در مقایسه با قیمتهای اولیه یک افزیش قیمت قابلملاحظه است. اما در مقایسه با آن چیزی که بعد از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد قابل چشمپوشی است. با این حال بعد از جنگ جهانی دوم امکان افزایش قیمتها به شکلی نامقید از بین برده شد. کنترلهای گستردهای بر قیمتها اعمال میشد. تحت آن شرایط، کنترل قیمتها تقریبا هیچ گاه لازم الاجرا نبودهاند. از زمان امپراتوری روم تا عصر حاضر، به طور کلی نمیتوان هنگامی که ناهمخوانی زیادی بین قیمت بازار و قیمت کنترلشده وجود دارد، چنان کنترلهایی را اعمال کرد.
اما آلمان سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ یک استثنا بود چرا که سه ارتش اشغالگر آمریکایی، فرانسوی و بریتانیایی در آنجا حضور داشتند و آنها اعمال کنترل بر قیمتها را تضمین میکردند. بنابراین بهترین نظام کنترل قیمتی که بتوان تصور کرد، در آنجا جاری بود. نتیجه این بود که، از آنجا که تورم سرکوب شده بود، قیمتها نمیتوانستند سطح خود را بیابند و سطح تولید در آلمان به نصف کاهش یافته بود. والتر اکن (Walter Eucken)، یک اقتصاددان آلمانی، مقاله شگفتانگیزی درباره این تجربه به نگارش درآورد که داستان کارگرانی را بازگو میکرد که سه روز در هفته در یک کارخانه تولید ظروف آلومینیومی کار میکردند. دستمزد آنها بخشی از ظروفی بود که با کار آنها تولید شده بود. آنها بقیه هفته را صرف یافتن کشاورزانی میکردند که مایل باشند مثلا مقداری سیبزمینی را با تعدادی قابلمه بشقاب معاوضه کنند.
مشکل این است که اگر شما اجازه ندهید قیمتها افزایش یابند، شما نظام سازماندهنده اقتصاد، یعنی نظام قیمتها را که فعالیتهای افراد مختلف را هماهنگ میسازد، از بین میبرید. شما ناکارایی مبادله پایاپای را به مردم تحمیل میکنید، یعنی به جای اینکه مردم ظروف آشپزخانه بسازند و آن را بفروشند و با پول آن سیبزمینی بخرند، باید خود بگردند تا کسی را بیابند و بتوانند قابلمه بشقاب خود را با مقداری سیبزمینی او مبادله کنند. به این ترتیب آلمان گر چه با فشار تورمی کمتری روبهرو بود، ولی دچار کاهش شدیدی در سطح تولیدات خود شد. واکنش لودویگ ارهارد (Ludwig Erhard) در پاسخ به این حادثه او را صدراعظم آلمان کرد.
در یک روز یکشنبه در ۱۹۴۸، ارهارد، که در آن زمان وزیر اقتصاد بود، اعلامیهای صادر کرد و همه کنترل قیمتها را ملغی اعلام کرد. او این کار را در یک روز یکشنبه انجام داد که ادارات ارتشهای اشغالگر متحدین تعطیل بودند و نمیتوانستند با دستور او مقابله کنند. بلافاصله، قیمتها افزایش قابلملاحظهای یافتند، اما دوباره نظام قیمتها شروع به کار کرد. این عمل مبدا معجزه اقتصادی آلمان شد؛ اصطلاحی که با افزایش شگرف تولیدات آلمان در یک و دو سال بعد از آن واقعه رایج شد. هیچ رازی پیرامون این پدیده وجود ندارد. این پدیده هیچ ربطی به سختکوشی مردم آلمان یا درایت نیروهای اشغالگر آمریکایی یا کمکهای آمریکا به آلمان ندارد. این معجزه تنها ناشی از جایگزین کردن یک نظام ناکارآمد مبادله پایاپای با یک نظام پولی کارآمد بود.
نظام پولی حائز چنان اهمیتی است که اگر آن را از گردش کارآمد باز دارید، نتیجه دیگری به دنبال میآید. همان طور که ممکن است به یاد داشته باشید، در بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ پولهای جایگزین در آلمان توسعه یافته بودند. در آلمان استفاده از نخ سیگار به عنوان پول باب شده بود: از نخهای سیگار برای معاملات کوچک و از کنیاک برای معاملات بزرگ استفاده میشد. در آن موقع آلمانها بحث در باب اهمیت داشتن نقدینگی کافی را آغاز کردند. حتما داستانهایی را که درباره آلمانها در روزنامههای آمریکایی مینوشتند، به یاد میآورید؛ مثلا اینکه «این آلمانهای دیوانه را ببینید. در جنگ شکست خوردهاند، کشورشان ویران شده است و دچار فقر و فلاکتاند. با این حال حاضر اند برای یک پاکت سیگار ۵/۱دلار بپردازند. چقدر اینها میتوانند احمق باشند؟».
پاسخ این است که «آنها قطعا احمقتر از شمایی نبودند که حاضرید برای یک تکه کاغذی که ارزش کاغذش یک پنی هم نمیشود، ۱۰ دلار بپردازید (منظور اسکناس ۱۰ دلاری است). شما ۱۰ دلار بابت چنین تکه کاغذی نمیدهید تا آن را بسوزانید یا روی آن یادداشت بنویسید». آلمانیهایی هم که ۵/۱ تا ۲ دلار برای یک بسته سیگار پرداخت میکردند، نمیخواستند آن سیگارها را دود کنند. سیگار پول بود چون که قیمتها بر مبنای سیگار کنترل نمیشد و به این ترتیب سیگار تبدیل به یک پول جایگزین ناکارآمد شده بود.
تورم سرکوبشده در آلمان اثر بسیار مخربتری بر تولید و بهرهوری در مقایسه با تورم نامقید پس از جنگ جهانی اول داشت و این نکته به طور کلی درست است. اجازه دهید به مورد ایالات متحده باز گردیم تا همخوانیهایی را هر چند ضعیف مشاهده کنیم. تا همین چند وقت پیش، تولیدکنندگان مس در آمریکا برای عدم افزایش قیمت تولیداتشان تحت فشار بودند. پیامد این فشار این است که از آنجا که مس در آن سوی مرزها به قیمت بالاتری فروخته میشود،
همه کس میخواهد که آن را صادر کند و هیچ کسی نمیخواهد آن را وارد کند. مردم میخواهند مس را از تولیدکنندگان داخلی بخرند و آن را صادر کنند. گام بعدی اعمال محدودیت بر صادرات مس است. اینک اگر بخواهید مس را صادر کنید باید مجوزی از وزارت بازرگانی دریافت کنید در غیر این صورت اجازه صادرات ندارید. گریزی از این نیست. اگر میخواهید قیمت مس را ثابت نگه دارید، آنگاه مجبور خواهید بود تصمیم بگیرید که چه کسی حق دارد مس را در آن قیمت پایینتر بخرد. خودتان داستان را تا خط آخر بخوانید.
شدیدترین تجربه ایالات متحده در خصوص تورم سرکوبشده در حوزهای بوده است که این تورم بیش از هر جای دیگری اثر مخرب دارد؛ یعنی در بازار ارز. ما برای سالهای متمادی نرخ پوند در برابر دلار، نرخ فرانک در برابر دلار، قیمت طلا در برابر دلار و... را ثابت نگاه داشته ایم و پیامدهای معمول تثبیت قیمتها را شاهد بودهایم. میدانید! اقتصاددانان ممکن است خیلی چیزها را ندانند، اما یک چیز را میدانند. ما میدانیم چگونه میتوان کمبود یا مازاد به وجود آورد. فقط به ما بگویید که چه میخواهید. اگر خواهان مازاد (عرضه) هستید، قیمتها را بسیار بالا نگه دارید. قیمت گندم را بالا ببرید، آنگاه خواهید دید که انبارهایتان از گندم لبریز خواهند شد. اگر خواسته شما یک کمبود است، قیمتها را پایین آورید. اجاره مسکن استیجاری را در نیویورک کنترل کنید، مطمئن باشید که در آن قیمت با کمبود مسکن مواجه خواهید شد.
ما در ایجاد مازاد نقره و بعد کمبود نقره بسیار خوب عمل کردیم. در مورد نقره به هر دو راه رفتیم. از قضا داستان نقره خیلی جذاب است. در دهه ۱۹۳۰ یک برنامه خرید نقره داشتیم که اجرای آن یکی از دلایل اصلی کمونیست بودن امروز چین است. به این مساله چندان وارد نخواهم شد جز اینکه اشاره میکنم که بر اثر برنامه خرید نقره قیمت نقره به ازای هر اونس در طی یک سال از ۲۵ سنت به ۷۵ سنت افزایش یافت و سرانجام به ۹۰ سنت رسید.
همان طور که انتظار داریم، این امر به ورود نقره به خزانه ایالات متحده انجامید، همان طور که تثبیت قیمت گندم چنین کرد. ما قیمت نقره را در همان حد نگاه داشتیم و در همین اثنا سطح عمومی قیمتها دو برابر شد. به این ترتیب، قیمت خیلی بالای تثبیتشده نقره تبدیل به قیمتی خیلی پایین شد، برای جلوگیری از صعود قیمت نقره به بالاتر از ۳/۱ دلار، مجبور بودیم بخشی از موجودی نقره را بفروشیم. دچار کمبود شدیم و همچنان که شما میدانید، اسکناسهای فدرال رزرو را جایگزین گواهیهای نقره و سکههای مسی با روکش نقره را جایگزین سکههای نقره خالص کردیم. بنابراین ما بلدیم چگونه کمبود ومازاد ایجاد کنیم.
این همان چیزی است که در بازار ارز در حال وقوع است. ما نرخ دلار را ثابت نگاه داشتهایم. نتیجه این تثبیت مداخلات پیاپی در کار افراد و جریان تجارت بوده است. شما با برخی از این مداخلات آزاردهنده آشنایی دارید؛ همچون کاهش مقدار پول مجاز معاف از مالیاتی که جهانگردان میتوانند با خود بیاورند. بسیار مهمتر از آن مالیات بر درآمد اوراق قرضه خارجی است که موجب یک نرخ ارز تفاضلی شده است؛ یعنی یک نرخ ارز کمبهاشده برای معاملات سرمایهای. همچنین هم محدودیت واردات نفت وجود دارد و هم محدودیت صادرات مس، بر شمردن فهرست کنترلهای کمّی خاصی که به واسطه تثبیت نرخ ارز به وجود آمدهاند، از توان من خارج است.
به تثبیت نرخ ارز اشاره کردم چرا که بهخصوص نوع با اهمیتی است. مثالی که در این مورد به عنوان یک داستان هشداردهنده به ذهن متبادر میشود، مورد هند است. هند کشوری است که تقریبا طی یک دهه گذشته شاهد تورم بوده است و آن را به همان شکل که ما در اینجا کوشیدهایم سرکوب کنیم، سرکوب کرده است. عامل کلیدی در هند نرخ مبادله روپیه است. نرخ رسمی روپیه ۲۱ سنت است، یعنی هر دلار برابر با ۷/۴ روپیه. اگر روپیه ۵ یا ۱۰ سال پیش ۲۱ سنت ارزش داشت، قطعا امروز آنقدر ارزش ندارد، چرا که قیمتها در هند ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰درصد افزایش یافتهاند. از آخرین آمار و ارقام مطلع نیستم. لیکن هند کوشیده است ارزش روپیه را حفظ کند. بدیهی است نتیجه این اقدام این است که همه میخواهند واردکننده باشند و هیچ کس نمیخواهد صادرکننده باشد. در نتیجه محدودیت واردات وضع شده است و برای واردات باید مجوز گرفت و در کنار آن به صادرات یارانه پرداخت میشود. در این شرایط باید واردات آهن، مس و دیگر اقلام را هم جیرهبندی کرد.
نکته بعدی این است که داشتن مجوز واردات ارزش اقتصادی بالایی دارد. بهراستی، اگر بپرسید که سرچشمه اصلی ثروت و مکنت در این ۲۰ سال اخیر در جهان، از جمله در ایالات متحده چه بوده است، بیتردید پاسخ این است که پیش پای مقامات نشستن و در گوش آنها خواندن و مجوزهای خاص گرفتن منشا بزرگترین ثروتها بوده است؛ چه مجوز برای تاسیس یک ایستگاه تلویزیونی باشد، چه مجوز برای واردات مس. در هند این پدیده شایعی است. نظام صدور مجوزها دچار فساد عظیمی است و ارتشا بسیار گسترده. فیالواقع، بزرگترین مانع برای کاهش ارزش روپیه و آزادسازی نرخ ارز افراد صاحب نفوذی هستند که به واسطه داشتن مجوزهای واردات از این نظام نرخ ارز موجود، منتفع میشوند.
همین وضعیت در کشور ما نیز صادق است. مجوز صادرات مس هم اینک چیز بسیار با ارزشی است. به ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی اشاره کردم و اینها مثال بخصوصی از همین مساله هستند. در اینجا چیزی وجود دارد که اگر شما آن را به دست آورید، میلیونها دلار ارزش دارد و اگر آن را به دست آورید، آن را در ازای هیچ به دست آوردهاید. اینکه اتهامات فساد و رشوه همیشه با مجوزهای رادیو وتلویزیون در ارتباط هستند، همواره شگفتی مردم را برمیانگیزد.
باز میگردم به موضوع اصلی سخنام و آن اینکه اثر تلاش برای پایین نگاه داشتن قیمتها با سرکوب قیمتها و دستمزدها، ستون اصلی نظام اقتصادی، یعنی همان روش مرکزیای که فعالیت اقتصادی ما را سازمان میدهد، را از بین میبرد. اگر بر این اقدام اصرار دارید، باید آن را با چیزی جایگزین کنید. شما به ناگزیر درگیر جیرهبندی و کنترلهای غیرمستقیم خواهید شد. ناگزیر خواهید شد تصمیم بگیرید چه کسی چه چیزی را از چه کسی به چه مبلغی بخرد. به این ترتیب، نتیجه تلاش برای جلوگیری از تورم با پایین نگاه داشتن جزء به جزء قیمتها و دستمزدها به وجود آوردن ناکاراییهای عظیم و گسترش دامنه و مقیاس کنترلهای مستقیم است.
این اقدام، به نوبه خود، اثر دیگری دارد که آخرین پیامد تلاش برای متوقف ساختن تورم است که مایلم به آن اشاره کنم. این پیامد خصوصیت سیاسی دارد. طی پنج یا شش سال گذشته برهههایی داشتهایم که کوششهایی برای پایین نگاه داشتن قیمتها و دستمزدها صورت گرفته است. ما شاهد مخالفت کندی (Kennedy) با صنعت فولاد در ۱۹۶۲ بودیم. اخیرا هم مسالهای با آلومینیوم داشتیم. بامزهترین نکته برای من دگرگونی شدید بین برهه اول و دوم در تمایل بازرگانانی بود که به طور بالقوه متاثر از این تغییر بودند و آزادانه نظرات و احساسات خود را ابراز میکردند و البته من آنها را (به خاطر تغییر موضعشان) نکوهش نمیکنم.
هیچ نهاد قانونی، چه رییسجمهور و چه هر نهاد رسمی دیگر، این قدرت را ندارد تا شرکت آلومینیوم یا فولاد را ملزم سازد که قیمت خود را پایین آورد یا یک اتحادیه را ملزم سازد که نرخ دستمزد را پایین آورد. هیچ نهاد قانونی و رسمی وجود ندارد، با این حال قدرت زیادی در واشنگتن مستقر است. فشارهای فراقانونی بسیاری وجود دارند که ممکن است تحمیل شوند. مهمتر از همه اینکه، کسی در این کشور نیست که از تصمیم ناگاه یک مامور مالیات که میگوید اظهارنامه او نیازمند بررسی دقیقتر است، احساس آزردگی نکند و چه اظهارنامهای است که نیاز به موشکافی ندارد؟
خطر اقامه دعوای ضدانحصار چیزی نیست که هیچ بازرگانی آن را دستکم بگیرد. دامنه وسیعی از معاهدات دولتی وجود دارند. تلاش برای پایین نگاه داشتن دستمزدها و قیمتها، پناهی برای قدرت فراقانونی به وجود میآورد که به نوبه خود، گسترش مییابد و به سرکوب آزادیهای فردی، شخصی و سیاسی و کاهش هنگفت تحمل و رضایت مردم به وجود اختلاف عقیده میانجامد. اینها برخی از پیامدهای تلاش برای جلوگیری از تورم با پایین نگاه داشتن قیمتها و دستمزدها است.
معتقدم این پیامدها، چه از نظر کارایی اقتصادی و چه از نظر حفظ آزادیهای سیاسی بسیار خطیر و حائز اهمیتاند. اگر قرار است تورمی داشته باشیم، بهتر است که نامقید باشد. البته، قطعا از بین بردن منشا فشار تورمی، از طریق آهسته کردن نرخ بسط پولی از همه بهتر است.
پس از رکود ۱۹۶۰، رکودی که یک تنزل کامل در تولید بود و علتاش تا حدود بسیاری کندی رشد حجم پول، اقدام فدرال رزرو در افزایش نرخ رشد حجم پول اقدامی درست بود. اقدام آنها در بالا نگاه داشتن نسبی نرخ رشد پولی نیز کار درستی بود. این امر منشا انبساط مداوم پولی ما بوده است. به این وجود، شوربختانه آنها بیش از اندازه بر انجام آن کار درست استمرار ورزیدند و در نتیجه حجم پول را با نرخ بیش از اندازه زیادی افزایش دادند. این امر فشارهایی را در جامعه ما به وجود آورده است که باعث ترقی قیمتها میشوند. بدون پرداخت هزینه نمیتوانیم این فشارها را محو کنیم و تورم را متوقف سازیم. خطر این است که اگر به این مهم اقدام کنیم که دیر یا زود ناگزیر از آن هستیم، بیش از اندازه واکنش نشان دهیم و بیش از اندازه نرخ رشد پول را بکاهیم. حتی اگر واکنشمان بیش از اندازه نباشد، نمیتوان تورم را به ناگهان متوقف کرد. پیش از این نیروهایی در اقتصاد به وجود آمدهاند که موجب ترقی قیمتها میشوند.
اگر قرار باشد اقدامات درست و مناسب را به اجرا در آوریم، یعنی به تدریج نرخ رشد حجم پول را کاهش دهیم، برای دورهای همزمان شاهد استمرار تورم و بروز نشانههایی از بیکاری و رکود خواهیم بود. این بخشی از هزینهای است که به خاطر رشد بیش از حد حجم پول در سه یا چهار سال گذشته باید بپردازیم. لیکن پرداخت این هزینه خیلی بهتر از ادامه اقدامات کنونی برای پنهان کردن فشارهای تورمی و توسل جستن به مسوولیتهای اجتماعی رهبران تجاری و کارگری است که با توسل به اعمال کلی و بینام و نشان قدرت دولت تقویت میشوند.
* فریدمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد در ۱۹۷۶، از ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۷ در دانشگاه شیکاگو به تدریس اشتغال داشت و بعد از آن پژوهشگر ارشد در بنیاد هوور بود. این سخنرانی که به علت اطناب و تفصیلاش ویرایش شده است، پیشتر هرگز منتشر نشده بود. متن کامل را میتوان در اینجا یافت:
www.richmondfed.org
منبع: chergheazadi.org
ارسال نظر