«پایان» کتاب یا «مرگ» آن؟

فرهاد حیدری گوران

«بر سر گوری نبشته بودند. عمر این یک ساعت بود. از آن ما از عمر نیز آن یک ساعت بود که به محضر مولانا رسیدیم» [مقالات شمس تبریزی] در این هفت ماهی که از فرستادن رمان «نفس تنگی» به اداره مجوز وزارت ارشاد می‌گذرد، هر وقت به یاد وضعیت نثر در ایران افتاده‌ام، این جملات شمس تبریزی به ذهنم خطور کرده است. به راستی از آن نویسنده ایرانی از نوشتن چند ساعت است؟ چند روز و چند سال؟ برای آنکه رمان «نفس‌تنگی» به سرانجام رسد چهار سال آزگار شب را با شادمانی و هول و هراس نوشتنش به صبح رسانده‌ام که روزهایم نیز به صورتی دیگر از راه نوشتن به امرار معاش گذشته است. چهار سال پیش رفته بودم به روستای زرده که در تیرماه سال ۱۳۶۷ بمباران شیمیایی شد و سردار منفور قادسیه تعدادی دیگر از بمب‌های شیمیایی هولناک خود را پس از حلبچه و سردشت و جبهه‌های خط مقدم ایران و ... بر سر مردمان درمانده این روستای باستانی ریخته بود. کودکی دیدم دو ساله (به تعبیر شمس یک روزه) که کپسول اکسیژن را همچون اسباب‌بازی آویخته بودند به گردنش، او بیماری را از مادر مصدوم شیمیایی‌اش به ارث برده بود. ایستاده بود زیرا یکی از آن درخت‌های بلوط خسته و خمیده بر جاده خاکی ریجاب - زرده و نگاه می‌کرد به جایی دور، خیلی دورتر از تصور توریستی آنها که همه واقعیت را در گرفتن چند عکس زشت و زیبا خلاصه می‌کنند.

این بود که رفتم به سمت نوشتن فاجعه و روایت درون و برون آن.

حالا هفت ماه است که این رمان در تعلیق است. نمی‌دانم سرانجام مجوز می‌گیرد یا نمی‌گیرد و اگر نمی‌گیرد چرا نمی‌گیرد؟ امروز دیگر از سردار قادسیه و بمب‌های شیمیایی‌اش نشانی نمانده است. کار نویسنده این است که نگذارد نشانه‌ها ناپدید شوند؛ ادبیات علیه فراموشی شکل می‌گیرد و آینده را معطوف به گذشته می‌کند. حدود دودهه پیش رابرت کوور، نویسنده و نظریه‌پرداز نوآور مقاله‌ای نوشت با عنوان «پایان کتاب» که در مجله «نیویورک تایمز» منتشر شد. استدلال او این بود که در عصر فراگیر شدن اینترنت و کشف دنیای‌ مجازی، رابطه ساختار خطی کتاب با نوشتن گسسته می‌شود و فضای پیچیده، غیرخطی و نامتوالی ابرمتن (Hypertext)، تاریخ نوشتن را به صورت دیگر درمی‌آورد. در مقاله کوور، روش‌شناسی نوشتن در عصر رایانه‌ها، کاویده شده، اما ظاهرا جهان نویسنده ایرانی و مقوله کتاب در اینجا به صورتی متفاوت و البته طنزآمیز رقم خورده و محدودیت نشر موجب شده که نه با «پایان» کتاب که با «مرگ» آن روبه‌رو شویم. گفته می‌شود که در سال ۱۳۸۶ فقط ۲۵عنوان رمان و مجموعه داستان قابل توجه اجازه انتشار گرفته که در قیاس با آمار سال ۱۳۸۳ حداقل نشانگر کاهش ۹۰درصدی است. این رنجی است که ادبیات خلاقه می‌بیند و از درون و بیرون دچار فرسودگی و زوال می‌شود. در این وضعیت بسیاری از نویسندگان به ناگزیر آثار خود را روی تارنمای جهانی (وب) می‌گذارند که البته مزیت‌ها و معایب خود را دارد؛ خوانندگان جدی رمان و داستان به گواهی شمارگان کتاب‌های جدی فراتر از عدد عجیب و غریب ۵هزار نفر (جمعیت کشور ۷۰میلیون نفر است) نیستند و اما خوانندگان جدی ادبیات اینترنتی با توجه به اینکه حدود ۱۵میلیون نفر کاربر اینترنتی داریم، از شمار دو چشم بسیارند که امیدواریم از شمار خرد نیز هزاران بیش باشند. چنین است که تحدید و تهدید کتاب، با وجود اینترنت، دیگر چندان تاثیری در فرآیند نشر آن ندارد، اما حوزه مخاطب را بحران‌زده می‌کند آن نیز لاجرم زودگذر است و نامتعین. حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا کتاب با موضوعیت ادبیات این چنین در هفت خان مجوز اسیر شده و رستم دستان نیز توان رهایی آن را ندارد، چنان که حتی نامه اخیر اتحادیه ناشران نیز بی‌اثر و معلق مانده است؟ این مقال را با کلام شمس تبریزی آغاز کردم و به سخن درانه او پایان می‌دهم که گفته است: «سخن از برای غیر است، اگر از برای غیر نیست سخن را چه حاصل؟».