تزلزل در اقتصاد کشاورزی

یوسف بهمن‌آبادی

در طول صد سالی که نفت به عنوان یک قطب مهم وارد اقتصاد کشور شد بوی آن همه عرضه‌ها را گیج و منگ ساخت. وابستگی تام کشور به این ماده و در نتیجه آن شکل‌گیری اقتصاد نفتی در ساختار ایران، گرچه اقتصاد ما را به ظاهر از سنتی به مدرن تبدیل کرد، اما نتایج حاصل از آن کمتر سنخیتی با هویت مدرنی دارد که کشورهای توسعه یافته به آن دست یافته‌اند.

حوزه کشاورزی که پیش از این مهم‌ترین بخش اقتصادی کشور را تشکیل داد با پیداش نفت و وابستگی دیوانه‌وار اقتصاد کشور به آن، رنگ باخت و دولت‌ها کمتر و کمتر به این حوزه توجه نشان دادند. نوسان جایگاه کشاورزی در اقتصاد طی سال‌های اخیر نشانه‌ای روشن از این واقعیت است.یک سال در تولید محصولات کشاورزی رکوردشکنی می‌کنیم و سالی دیگر در مواجهه با مشکلات جوی دچار تزلزل تولید می‌شویم. گرمای امسال موجب شد دیگر از آن رکوردشکنی‌ها حرفی زده نشود؛ چراکه به گفته علی‌محمد نوریان، رییس هواشناسی کشور، ۲۰درصد محصول گندم و جو دیم بر اثر گرما از بین می‌رود. حال باید ببینیم چند درصد محصولات دیگر از بین رفته و خواهند رفت. چرا این گونه است؟ خشکسالی امری طبیعی است اما انسان می‌تواند با برنامه‌ریزی‌ها و استفاده از روش‌های تجربه‌شده تا حدود زیادی بر این مشکلات فائق آید. چند سال پیش ژاپن از ایران، درخواست در اختیار گرفتن بخشی از کویر لوت برای کشاورزی کرده و حتی مدعی شده بود می‌تواند با آن تمام نیازهای غذایی آسیا را تامین کند. اما ما همچنان دست روی دست می‌گذاریم و حتی زمین‌های کشاورزی را در موج بیابان‌زایی‌ها نابود می‌کنیم. اقتصاد کشاورزی با شرایط فعلی روز‌به‌روز به سمت کم‌رنگ شدن می‌رود و در آینده کشاورزان نیز به ناچار راهی شهرها خواهند شد.

در دام روزمرگی‌ها

بدون شک کشاورزان در دام از زندگی‌ها همچون دیگر فعالان اقتصادی و البته بسیار بیشتر از آنها در دام سیاست‌های روزمرگی دولت‌های ایران (چه قبل و چه بعد از انقلاب) گرفتار شده‌اند. آنها پیش از آن که در مسیر برنامه‌ریزی های هدفمند قرار گیرند در منجلاب سیاست‌های متناقض و نامطلوب افتاده‌اند.کشاورزی در ایران همچنان با تفکرات سنتی پیش می‌رود و کشاورزان اغلب بدون یاری دولت‌ها روزگار گذرانده‌اند و در واقع این حوزه مهم اقتصادی از نگاه آنها توجه کمتری به خود دیده است.در حالی که ایران از ظرفیت بسیار مناسبی به عنوان یک قطب مهم اقتصادی در زمینه اشتغالزایی و ارزش افزوده برخوردار است؛ اما سیاست‌های کج‌دار و مریز انجام شده در برابر آن، این قطب مهم اقتصادی را به حوزه‌ای کم کارآمد و رو به محدود شدن تبدیل کرده است. ساختار نه چندان علمی و ناپایدار کشاورزی در ایران موجب شده این حوزه در برابر کوچک‌ترین ناملایمات جوی متزلزل شود و کشاورزان با مشکلاتی اساسی مواجه شوند.

وضعیت نامشخص کشاورزان در سال‌جاری نشان دهنده این مدعا است.

در حال حاضر بسیاری از کشاورزان به انتظار باران مانده‌اند تا شاید جبران بی‌بارانی‌های پاییز و زمستان قبلی را بکنند.گرچه به‌اعتقاد ما مسلمان‌ها خداوند منشاء تمام توسعه و پیشرفت جوامع است؛ اما نمی‌توان بر این واقعیت چشم پوشید که استعدادهای خلاقانه این روح خدایی می‌تواند بسیاری از موانع و مشکلات پیش روی انسان‌ها را بردارد، همان گونه که برخی کشورها توانسته‌اند توسعه قابل توجهی بیابند و به مدد علم و تکنولوژی، رفاه قابل توجهی برای مردم سرزمین خود به ارمغان آورند. با شرایط حاکم بر ساختار کشاورزی چنانچه دو سه سال پیاپی، کشور با بحران کمبود باران مواجه شود بدون شک معضلات بسیاری بر کشور تحمیل می‌شود و کشاورزان ناچار می‌شوند زمین و کشاورزی را رها کرده راهی شهرها شوند. وجود چنین شرایطی موجب شده در چند سال اخیر بسیاری از کشاورزان به شهرها مهاجرت کنند و این یعنی نابسامانی. نابسامانی هم در فضای شهری و هم در ساختار اقتصادی. امسال که موج وسیعی از سرما کشور را فرا گرفت، محصولات کشاورزی بسیاری سرما زدند و نابود شدند و در حال حاضر تنها گیاهانی باقی مانده‌اند که مقاوم‌تر‌ند و البته این‌ها نیز در صورت نباریدن باران طی یکی دو ماه آینده از بین خواهند رفت. سوال اینجا است که آیا کشورهایی نظیر ژاپن همچون ما عمل می‌کنند و به انتظار «هرچه باداباد» مانده‌اند و تدابیری اصولی برای این مشکلات نیز نیندیشیده و تنها به یک راهکار اکتفا کرده‌اند؟ نبود سرمایه‌گذاری‌های هم‌شان حوزه کشاورزی در ایران برای بهره‌گیری از روش‌های نوین کشاورزی همچون ساخت سد، باران مصنوعی و غیره، برای نجات کشاورزی از جمله معضلات مهم این بخش اقتصادی است و اگر هم قرار باشد تدابیری اندیشیده شود به قدری طول می‌کشد که دیگر چیزی به نام کشاورز و کشاورزی باقی نمانده باشد.

امسال بهار آمد اما پیش از آن، سرما رخسار بهار را بی‌رنگ ساخت. بهار بدون گل و بته. بهار آمد، برخی خوشحال از آمدنش اما برخی نگران و منتظر. باران باید می‌آمد. ابزارشان طبیعت است و دعا، تکنیک و خلاقیت مجال بروز نیافت. آنها می‌بایست همچنان سیلی سنتی بودنشان را بخورند. چه دردناک است این گونه زیستن. چاره کجاست؟ باید بسازند. همچنان آسمان را در دوردست‌ها نظاره می‌کنند تا شاید چشمانشان لکه ابری ببیند. اگر هم نبیند و نیایدباران، امسال کشاورزی هیچ و در زندگی رو به تخته شدن. امیدشان به خداست، از این سال‌ها زیاد دیده‌اند زیاد زیاد. رمق ماندنشان در این آبادی‌ها که اغلب ناآبادی‌اند به همین باران است و بس. ثانیه‌ها پشت سر هم می‌آیند و گذر می‌کنند و چشم‌‌ها به نظاره آسمان مانده‌اند. باران. و امسال دانش‌آموزی روستایی روی تخته سیاه نیمه شکسته مدرسه‌اش نوشت: «باران نیامد آن مرد در باران نیامد.» می‌نویسم: نبود سرمایه‌گذاری، مرگ کشاورزی، تزلزل اقتصادی.