دیدگاه
نگاه آمریکا به امنیت بینالمللی
بحث درباره امنیت بینالمللی و آمریکایی تردید استراتژیک موضوع برای همه بازیگران سیاست جهانی است و در این راستا برآیند پاسخ به ۲ پرسش بنیادین، روشن کننده ابعاد پایهای و کلیدی رابطه آمریکا و امنیت بینالمللی است.
بحث درباره امنیت بینالمللی و آمریکایی تردید استراتژیک موضوع برای همه بازیگران سیاست جهانی است و در این راستا برآیند پاسخ به ۲ پرسش بنیادین، روشن کننده ابعاد پایهای و کلیدی رابطه آمریکا و امنیت بینالمللی است.
اول آنکه آمریکا امنیت بینالمللی را چگونه میبیند و در عرصه امنیت بینالمللی چگونه عمل میکند و دوم آنکه دیگر بازیگران، جایگاه آمریکا در امنیت بینالمللی را چگونه میبینند و چه رفتاری در قبال آمریکا دارند.
در پاسخ به پرسش اول یعنی نگرش و رفتار آمریکا درخصوص امنیت بینالمللی، در مقدمه باید ۲ مفهوم را مطرح کرد تا در پرتو آنها بتوان به کنکاش درباره آمریکا وامنیت بینالمللی پرداخت. مفهوم اول عدم اطمینان (uncertanity) در امنیت بینالمللی است؛ بدین صورت که در دوران جنگ سرد، طرح مباحث امنیت بینالمللی، با اطمینان و روشنی روبهرو بود. فروریختن سیستم بینالمللی مبتنی بر جنگ سرد که حدود ۴ دهه تداوم و ثبات داشت، چهارچوبهای تجزیه و تحلیل امنیت بینالمللی آمریکا و اقدامات استراتژیک این کشور برای ثبات بینالمللی را از اطمینان و روشنی برخوردار کرده بود. معلوم بود که دشمن کیست، چگونه عمل میکند و چگونه باید در مقابل آن اقدام کرد. ادبیات استراتژیک و امنیتی گسترده ولی کم و بیش روشنی، ذهنیت بینالمللی آمریکا را شکل میداد و برنامهریزیهای نظامی آن کشور و تعیین حوزههای برخورد احتمالی، قابل مهندسی بود، اما این اطمینان در سیستم بینالمللی بعد از جنگ سرد وجود ندارد و آمریکا، در ارزیابی و تهدیدات استراتژیک و پاسخگویی به آنها با درجهای بالا از عدم اطمینان روبهرو است.
مفهوم دوم، امنیتی کردن (Securitization) پدیدهها، جریانات، شخصیتها و هویتهاست؛ بدین صورت که در ادبیات امنیتی، در سالهای معاصر، این بحث مطرح شده که سخن از تهدیدات امنیتی، صرفا با واقعیتهای مخصوص و ملموس بیرونی سروکار ندارد؛ بلکه اینکه چه پدیدهای امنیتی میشود بستگی تام به برداشتها، نگرشها و پردازشهای نخبگان حکومتها دارد و آنها هستند که با نظریهپردازیها، پدیدههای سیاسی و اجتماعی را ماهیتی امنیتی میبخشند، برخی شخصیتها را تبدیل به مظاهر نفرتانگیز و امنیت زدا میکنند و نه فقط کشورها دیگر بلکه هویت دیگران و وجود آنها را تهدیدزا قلمداد میکنند. مجموعه این فعل و انفعال که عمدتا تکیه بر روندهای ذهنی و نگرشی دارد، امنیتی کردن نامیده میشود.
۲ مفهوم فوق، در روشن کردن نگرش آمریکا به امنیت بینالمللی نقش اساسی دارد. در بحثهای امنیت بینالمللی آمریکا، عدم اطمینان نسبت به آنچه در عرصه روابط بینالملل رخ میدهد، مفهومی کلیدی است. این عدم اطمینان، نقش نخبگان در پردازش تهدیدات امنیت بینالمللی را بالا برده است. در عین حال باید گفت که به هیچ رو نمیتوان گفت که نخبگان امنیت ملی آمریکا، یکدست هستند، اما در پاسخ به این پرسش که چه تهدیداتی، امنیت بینالمللی آمریکا را خدشه دار میکند، تقریبا اجتماعی فراگیر در این کشور به وجود آمده که تروریسم، اصلیترین تهدید در امنیت بینالمللی است. حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰ شهریور ۱۳۸۰) نقطه عطف مهمی در ذهنیت امنیت بینالمللی آمریکا است. بعد از آن حوادث، تروریسم بینالمللی، اصلیترین بحث امنیتی است که همه چیز در عرصه مناسبات بینالمللی از طریق آن، توجیه، تفسیر، تبیین و برنامهریزی میشود.
در رابطه با برداشت فوق، باید گفت مبارزه با تروریسم، صرفا یک ذهنیت نیست بلکه منافع عظیمی ورای این مفهوم و نگرش وجود دارد.
به وضوح میتوان گفت مجموعهای گسترده از شرکتها، نهادهای دولتی و غیر دولتی در آمریکا وجود دارند که بقا و حیات اقتصادی خود را در گرو نبرد با تروریسم میبینند. از این مجموعه گسترده، با صنعت تولید ترس (Fear Industry) یاد میشود.
صنعت تولید ترس، هم در عرصه فکری فعال است و هم در عرصه عملی. در عرصه فعلی دهها نهاد تحقیقاتی به تولید مداوم ترس در مورد تهدیدات تروریستی علیه منافع امنیت بینالمللی آمریکا مشغولند. در عرصه عملی، صدها کمپانی که به طور مستقیم و غیرمستقیم از طریق خدمات امنیتی در مقابله با تروریسم در داخل و خارج آمریکا، سودهای سرشاری به دست میآورند. در زیر چتر گسترده صنعت ترس قرار میگیرند. گفتنی است که هیچگاه در تاریخ آمریکا، تعداد کمپانیهای خصوصی امنیتی این قدر زیاد نبوده است. ماجراهای مربوط به کمپانی بلاک واتر که در عراق طرف قرارداد دولت آمریکا بود. نمونه و نمادی از گسترش صنعت ترس و سودهای کلان این صنعت در اقتصاد آمریکا است. در عین حال باید تاکید کرد که تروریسم و مبارزه با تروریسم، عمدهترین عامل در تقویت نهادهای دولتی فعال در امور امنیتی است.
در کنار تهدیدات تروریسم، نگرش اجمالی نخبگان آمریکا در خصوص گسترش سلاحهای کشتار جمعی به عنوان تهدیدی جدی برای امنیت بینالمللی آمریکا به وجود آمده است.
ترکیب سلاحهای کشتار جمعی در فعالیتهای تروریستی، تهدید مربوط به سلاحها را در نظر استراتژیستهای آمریکایی مضاعف میکند.
تهدیدات دیگری که نخبگان امنیت ملی در عرصه مناسبات امنیت بینالمللی آمریکا آن را مورد تاکید قرار میدهند، ناشی از دولتهای شکست خورده (Failed State) است. حدود ۲۰ کشور در دنیا در زمره دولتهای شکست خورد قلمداد میشوند؛ منظور دولتهایی هستند که توانایی برقراری نظم و امنیت در سرزمین خود را ندارند و بنابراین خاک آنها مامن و پناهی برای تروریستها شده و امنیت جهانی آمریکا، از این طریق تهدید میشود.
تهدیدات فوقالذکر، کلان هستند اما در تعیین مصداقها از یک سو و راههای مقابله با آنها، مجادلات و مباحثات استراتژیک گستردهای در آمریکا وجود دارد. در تقابل با این تهدیدات، آمریکا ذخیرهای از اقدامات اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و دیپلماتیک را دنبال میکند که عمدهترین آنها، تقویت نیروهای نظامی، ائتلاف سازی، قراردادهای دوجانبه و اقدامات چند جانبه است.
برآیند برداشتها و اقدامات فوق، آن است که آمریکا در چشمانداز نخبگان استراتژیک خود، باید قدرت هژمون سیستم بینالمللی باشد و هیچ گاه یک قدرت جهانی و منطقهای به حدی بالا نیاید که هژمونی آمریکا در سیستم بینالمللی را به چالش بطلبد و از این روست که آمریکا در پی حفظ تفوق و برتری در امنیت فضایی و ماوراء جو است؛ در صدد مهار روسیه و چین است؛ در صدد ادغام هند به عنوان یک قدرت در حال برآمدن در عرصه جهانی در سیستم مناسبات آمریکا محور در سیاست بینالملل است؛ در تقابل با حرکتهای رادیکال مسلمانها قرار میگیرند و نهایتا تقابل آمریکا و ایران در منطقه خاورمیانه تبدیل به یکی از اصلی ترین منازعات استراتژیک جهانی میشود.
به اعتقاد برخی دست اندرکاران امور استراتژیک، نهایت و سرانجام روابط ایران و آمریکا در چند سال آینده، سرنوشت قدرت و معادلات استراتژیک در منطقه غرب آسیا را به نحوی ساختاری تحت تاثیر قرار خواهد داد و آن به نوبه خود بر امنیت بینالمللی اثر عمیقی خواهد گذاشت.
بحثهای مربوط به اشغال عراق و پیامدهای منطقهای و بینالمللی آن نیز باید از چشم انداز مفاهیم و اقداماتی که پیشتر به آنها اشاره رفت، مورد ارزیابی قرار گیرد. سرنوشت امنیت بینالمللی مطلوب آمریکا با سرانجام وضعیت عراق پیوند خورده است.
برداشتها و اقدامات آمریکا در مورد امنیت بینالمللی مورد اشاره قرار گرفت ولی پرسشی کلیدی در بین استراتژیستهای آمریکایی وجود دارد که آیا آمریکا در تأمین امنیت بینالمللی مطلوب خود موفق بوده است یا نه و دلایل موفقیت وعدم موفقیت آن کدام است. جواب یکدست و هماهنگی برای این پرسش وجود ندارد، اما 2 نکته حائز اهمیت قابل ذکر است؛ نکته اول در مورد وضعیت نیروهای نظامی آمریکا و بهکارگیری آنها برای تأمین امنیت بینالمللی آمریکا است و در این میان منازعهای سخت مخصوصا با توجه به آنچه در عراق رخ داده، بین استراتژیستها وجود دارد. دراین مجادلات، کافی نبودن نیروهای نظامی برای اعمال هژمونی جهانی آمریکا و لزوم توسل به اقدامات دیگر مخصوصا اقدامات چند جانبه دیپلماتیک و به کارگیری راهکارهای نرم افزاری مورد تاکید است. نکته دوم آنکه دوره اوج محافظهکاران جدید که برای تامین امنیت بینالمللی آمریکا تکیه بر قدرت نظامی میکردند، روبه اتمام است و تا یک سال دیگر ترکیب جدیدی از قدرت در کاخ سفید بر سرکار خواهد آمد.
اما آیا ترکیب جدید قدرت، تغییر ریشهای در نگرش استراتژیک آمریکا نسبت به امنیت بینالمللی را به همراه خواهد آورد؟ جواب منفی است، برداشتهای استراتژیک آمریکا از تداوم برخوردار خواهد بود. رییسجمهوری جدید، در راهها و سیاستهای عملی تامین امنیت بینالمللی کار، احتمالا راه متفاوتی را در پیش خواهد گرفت و بر همکاری، دیپلماسی، اقدامات چند جانبه و ابزارهای نرم افزاری تکیه بیشتری خواهد کرد و صنعت تولید ترس سعی خواهد کرد که حیات خود را حفظ کند.
پاسخ مربوط به نگرش آمریکا نسبت به امنیت بینالملل تا حدودی داده شد. حال باید به دومین پرسش بنیادی این نوشتار پرداخت و آن، اینکه دیگر بازیگران جایگاه آمریکا در امنیت بینالمللی را چگونه میبینند در پاسخ باید گفت که بازیگران بینالمللی بسیار متنوع و گسترده و به لحاظ توان، قدرت و ظرفیت عمیقا متفاوت هستند.
اما اولا تقریبا برای همه عنصر آمریکا در سیاست جهانی، عمدهترین مبحث استراتژیک است. این بازیگران، اعم از دولتهای دوست و مخالف آمریکا و بازیگران غیردولتی (Non- StateActors) هستند، ثانیا برداشتها از جایگاه آمریکا در امنیت بینالمللی بسیار متفاوت و متضاد است. در میان کشورهای اروپایی و صنعتی که معتقد به تعامل ساختاری با آمریکا و تعدیل رفتار آمریکا در مناسبات امنیت بینالمللی هستند. تقویت مکانیسمهای چند جانبه غرب محور مخصوصا ناتو، از دید کشورهای محوری اروپایی در این راستا قابل تجزیه و تحلیل است. دسته دیگری از کشورها مانند چین هند، در ضمن حساسیت به تمایلات هژمونیک آمریکا در سیستم بینالمللی، سعی در مهار آن کشور با ترکیبی از همکاری و مخالفت دارند.
برخی بازیگران غیردولتی که راههای نامتقارن را در پیش گرفتهاند، آمریکا را آسیبپذیر و ناتوان میبینند و تقابل با آن و دولتهای وابسته به آن را در دستور کار خود قرار دادهاند.
تنوع رنگارنگی از جنبشهای مذهبی و ناسیونالیستی از شرق اروپا تا روسیه و در کشورهای مسلمان نشین، خود را در نبردی تمام عیار و عمیقا هویتی در تقابل با تمایلات هژمونیک آمریکا میبینند و مجموعه این فعل و انفعالها و نیروها در سرانجام امنیت بینالمللی آمریکا، سرنوشت ساز خواهد بود. پرداختن به همه این نیروها، برداشتها و واکنشهای آنها، فراتر از ظرفیت محدود این نوشتار است ولی لزوم توجه به همه آنها، در ارزیابی و سنجش رابطه آمریکا و امنیت بینالمللی مهم است. به عبارت دیگر، رابطه آمریکا و امنیت بینالمللی، جادهای یک طرفه نیست که فقط براساس برداشت، نگرش و اقدامات آمریکا شکل گیرد، بلکه به برداشتها، کنشها و واکنشهای دیگر بازیگران نیز مربوط میشود.
هرچه هست، بحث آمریکا و امنیت بینالمللی، حول محور هژمونی (hegemony) و مقاومت (Resistance) تعریف میشود. آمریکا در پی کسب موقعیت هژمونیک تمام عیار و تعیین کننده همه مناسبات امنیت بینالمللی براساس منافع و نگرشهای خود است. اما هرجا هژمونی هست، مقاومت نیز وجود دارد. با این حال رفتارهای هژمونیک متفاوت و مقاومتها هم متفاوت و رنگارنگ است.
در کشکمش بین این تمایلات است که چشمانداز امنیت بینالمللی و موقعیت آمریکا در آن باهالههایی از ابهام، عدم اطمینان و فقدان روشنی روبهرو است. اما آنچه روشن است ، ترکیب هژمونی و مقاومت عناصر پایدار در شناسایی رابطه آمریکا با امنیت بینالمللی.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر