نگاهمقالهای از باراک اوباما
تجدید حیات رهبری آمریکایی امنیت همگانی برای همه
رهبران آمریکایی چون فرانکلین روزولت، هری ترومن و جان اف. کندی، در لحظات پرمخاطره تاریخی در قرن اخیر، توانستند هم از مردم آمریکا حفاظت کنند و هم امکانات و فرصتهای نسل جدید را افزایش دهند.
بخش نخست
رهبران آمریکایی چون فرانکلین روزولت، هری ترومن و جان اف. کندی، در لحظات پرمخاطره تاریخی در قرن اخیر، توانستند هم از مردم آمریکا حفاظت کنند و هم امکانات و فرصتهای نسل جدید را افزایش دهند. به علاوه، آنها در عمل الگوی رهبری جهانی را برای آمریکا رقم زدند و ما نیز به آن پایبندیم و برای آزادی میلیاردها انسان در فراسوی مرزهایمان مبارزه میکنیم.
روزولت قویترین نیروی نظامی را که جهان تا آن زمان به خود دیده بود، پدید آورد و «آزادیهای چهارگانه» او به مبارزات ما با فاشیسم معنا بخشید. ترومن جسورانهترین راهکارها را برای مواجهه با تهدید شوروی اندیشید و با ترکیب قدرت نظامی با «طرح مارشال» به برقراری صلح و بهبود وضعیت ملل سراسر جهان یاری نمود. کندی، هم زمان با فروپاشی استعمار و دسترسی اتحاد جماهیر شوروی به برابری هستهای (با آمریکا) به مدرن کردن مشی نظامی ما دست زد، نیروهای قدیمی ما را تقویت کرد و «موسسات صلح» و «اتحاد برای پیشرفت» را آفرید. آنها از توان ما برای نشان دادن بهترین تصویر از آمریکا به مردم جهان بهره میبردند.
امروز، مجددا در برابر خواست به عهده گرفتن یک رهبری هوشمندانه قرار داریم. تهدیدهای این قرن دست کم همان قدر خطرناک و در برخی موارد پیچیدهتر از تهدیدهایی است که در گذشته با آن مواجه بودیم. این تهدیدها از جانب سلاحهای کشتار جمعی و نیزتروریستهای بینالمللی که به بیعدالتی یا حس بیگانگی، با نیهیلستی جنایتکارانه پاسخ میدهند، بر ما وارد میشود.
این تهدیدها از سوی کشورهای خودسر متحد باتروریستها و قدرتهای رو به رشدی که میتوانند هم آمریکا و هم بنیان لیبرال دموکراسی بینالمللی را به خطر افکنند، وارد میشود. این تهدیدها از سوی کشورهای ضعیفی که قادر به حفاظت از مرزهای خود یا تامین رفاه مردم خود نیستند بر ما وارد میشود و بالاخره، سیارهای در حال گرم شدن که به دنبال خود بیماریهای جدید، ویرانی طبیعت و درگیریهای مرگزا به همراه میآورد، ما را تهدید میکند.
تشخیص تعداد و پیچیدگی این تهدیدها به معنای بدبینی نیست. بلکه، دعوت به عمل است. این تهدیدها دیدگاهی جدید نسبت به رهبری در جهان قرن بیست و یکم را میطلبد. دیدگاهی که از تجربههای گذشته برآمده است، اما خود را به تفکر قدیمی محدود نمیکند. دولت بوش به حملات غیرعادی یازدهم سپتامبر با تفکر عادی و قدیمی گذشته پاسخ داد و مشکلات را دارای ریشههای دولتی و قابل حل با راهحلهای نظامی دید. متاسفانه این دیدگاه منحرف ما را به جنگ با عراق سوق داد؛ جنگی که هرگز نمیبایست برپا میشد. با ظهور جنگ عراق و حوادث ابوغریب جهان اعتمادش را به مقاصد و خط مشیهای ما از دست داد.
به دنبال از دست رفتن جان هزاران انسان و خرج میلیاردها دلار، بسیاری از آمریکاییها ممکن است ترجیح بدهند به حوادث جهان بیاعتنا باشند و رهبری آن را رها کنند. اما این اشتباهی است که ما نباید مرتکب شویم. آمریکا نمیتواند با تهدیدهای قرن جدید به تنهایی مواجه شود و جهان نیز نمیتواند بدون آمریکا به رویارویی با آنها برود. ما نباید از جهان رو بگردانیم و نه این که دیگران را به تسلیم و فرمانبرداری وادار کنیم. ما باید جهان را با عمل مناسب رهبری کنیم و الگو باشیم.
برای چنین رهبری ما باید به دیدگاههای بنیادین روزولت، ترومن و کندی بازگردیم، دیدگاهی که اکنون صحیحتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد و آن این است که امنیت و رفاه هر یک نفر آمریکایی به امنیت و رفاه کسانی که خارج از مرزهای ما زندگی میکنند بستگی دارد. رسالت آمریکا رهبری جهانی آمریکا بر اساس درک امنیت و بشریت مشترک جهانی است.
دوران آمریکا به سر نیامده اما باید نوع دیگری به آن نگریست. تصور این که قدرت آمریکا در حال افول است به معنای فراموش کردن وعده بزرگ آمریکا و هدف تاریخی آن در جهان است. من اگر به عنوان رییسجمهور انتخاب شوم آن هدف را از نو زنده خواهم کرد.
گذر از عراق
برای تجدید حیات رهبری آمریکا در جهان، ما باید ابتدا مسوولانه به جنگ عراق پایان بدهیم و سپس توجه خود را به مسائل بزرگتر در خاورمیانه معطوف کنیم. عراق انحرافی از مبارزه علیه تروریستهایی بود که در یازده سپتامبر به ما حمله کردند؛ و ادامه نابخردانه جنگ توسط رهبران آمریکا اشتباه استراتژیک آغاز آن را دچار پیچیدگیهای بیشتر کرد. اکنون ۳۳۰۰آمریکایی جان خود را در عراق از دست دادهاند و هزاران نفر از جراحات آشکار و پنهان رنج میبرند.
مردان و زنان مبارز در عراق به نحو تحسینانگیزی به کشورشان خدمت کرده و ایثارگریهای فراوان از خود نشان دادهاند. اما اکنون زمان آن است که رهبران دولت آمریکا حقیقتی دردناک را دریابند؛ و آن این که ما نمیتوانیم راهحلی نظامی برای درگیری میان جناحهای شیعه و سنی در عراق بیندیشیم.
بهترین گزینهای که روبهروی ما است آن است که به گروههای درگیر فشار بیاوریم که یک راهحل سیاسی پایدار میان یکدیگر بیابند و تنها راه مؤثر برای اعمال چنین فشاری نیز آغاز عقبنشینی نیروهای آمریکایی از عراق، با هدف خروج کامل آنها تا ۳۱ مارس ۲۰۰۸ است.
ما باید بدانیم که در نهایت، تنها رهبران عراق هستند که میتوانند صلح و ثبات را برای کشور خود به ارمغان بیاورند.
در همین حال، ما باید تمام تلاش خود را در سطح منطقهای و بینالمللی بر ابتکارات دیپلماتیک به منظور پایان بخشیدن به جنگ داخلی در عراق، جلوگیری از گسترش آن و کاهش جراحات وارد بر مردم عراق متمرکز کنیم. برای اعتمادسازی در این مسیر باید به همگان نشان دهیم که ما خواستار پایگاهی دائمی در عراق نیستیم. ما تنها باید حداقل نیروهای نظامی را در منطقه نگاه داریم تا از پرسنل و امکانات آمریکایی حفاظت کند، روند آموزش نیروهای امنیتی عراقی را ادامه بدهد و القاعده را ریشه کن کند.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر