تلاشی برای نگرش سیستمی به تحولات بازار نفت و دلار
بازی تعریف شده با درآمد نفت
این روزها نظرات متعددی در خصوص وضعیت بغرنج اقتصاد ایالاتمتحده و قرار گرفتن این کشور در آستانه رکود اقتصادی به دلیل افزایش چشمگیر قیمت نفت، کاهش ارزش دلار و رکود پدید آمده در بازار مسکن مطرح است.
این روزها نظرات متعددی در خصوص وضعیت بغرنج اقتصاد ایالاتمتحده و قرار گرفتن این کشور در آستانه رکود اقتصادی به دلیل افزایش چشمگیر قیمت نفت، کاهش ارزش دلار و رکود پدید آمده در بازار مسکن مطرح است.
اینگونه به نظر میرسد که اقتصاد این کشور در بحرانهای ناشی از افزایش شدید قیمت نفت گرفتار آمده است و به شدت در حال تضعیف نسبت به سایر اقتصادهای جهانی است.
کاهش ارزش دلار و رکود بازار مسکن در این کشور نیز به عنوان شواهدی از ضعف اقتصاد آمریکا در عرصه جهانی شناخته میشود. اخباری از تصمیم سایر دولتها به تغییر ذخایر ارزی خود از دلار به سایر ارزها که از این سو و آن سو شنیده میشود نیز نشانههایی از نزول سیطره دلار در بازار جهانی قلمداد میشود. در نگاه اول نیز چنین استنباط میشود، اما به نظر میرسد که داستان افزایش قیمت نفت، کاهش ارزش دلار و رکود اقتصاد آمریکا کامل نباشد و هنوز فصلهایی از این داستان نوشته نشده است یا حداقل خوانده نشده است. چون فارغ از هر نوع تحلیل و نظری، یک نکته مسلم است: هر چند همه رویدادهای مهم اقتصادی و سیاسی جهان مطابق خواست آمریکا پیش نمیرود، اما این کشور در پدید آوردن یا در مدیریت چگونگی ادامه حرکت آنها بیتاثیر نیست.
در واقع، این که اقتصاد آمریکا به عنوان کشوری با ساختار اقتصاد مبتنیبر بازار، وارد دوران رکودی شود (نمودار1 نوسان نرخ بیکاری اقتصاد آمریکا را برای دورهای 8 ساله منتهی به سال 2008 نشان میدهد)، مساله عجیبی نیست. در اصل، پدید آمدن دوران رونق و رکود اقتصادی در ساختار اقتصاد مبتنیبر بازار به اندازهای از نظر تئوریک ممکن است که در اقتصاد کلان بحث چرخههای تجاری (business cycle) یکی از مباحث اصلی این شاخه از اقتصاد است. سابقه گذشته اقتصاد آمریکا نیز دوران رونق و رکود متعددی را نشان میدهد. اما آنچه در این بین عجیب به نظر میرسد، منفعل بودن آمریکا در مواجهه با رویداد افزایش قیمت نفت و کاهش ارزش دلار است.
۵ - گام چهارم، کشورهای دارای درآمد نفتی (بازیگر با بازی تعریف شده توسط رقبا!)
کشورهای دارای درآمد نفت، با افزایش درآمد نفتی به طور عام هنوز در ماه عسل دورنمای مسیر توسعه خود قرار دارند. افزایش درآمد نفتی و چند برابر شدن درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت به خودی خود خبر مسرتبخشی برای کشوری است که بخش عمدهای از امورات خود را با این درآمد اداره مینماید، اما این رویداد مسرت بخش میتواند تبعاتی برای این کشورها در بلندمدت به همراه داشته باشد، که در نهایت دورنمای خوش پیش رو را تبدیل به سراب نماید.
البته باید اشاره کرد که سراب شدن آینده درخشان موعود، به بازی این گروه از بازیگران در درون چارچوبهای تعریف شده توسط طراحان بازی باز میگردد و الا افزایش قیمت کالای صادراتی یک کشور، صرف نظر از هر اتفاقی که در پی دارد، در صورت مدیریت درست باید نتیجه مثبتی به همراه داشته باشد. اما سابقه نشان داده است که این کشورها به دلیل مشکلات ساختاری در تصمیمسازیهای استراتژیک، همیشه فقط بازی کردهاند، بدون اینکه تعریف درستی از مفهوم برد و باخت داشته باشند. وضعیت پیش رو نیز تحول ساختاری در نگرش این بازیگران نشان نمیدهد. بنابراین اگر این دسته از بازیگران آنگونه که انتظار میرود و محتمل است بازی کنند نتیجه آن در دیاگرام زیر قابل پیگیری است.
برای یادآوری، همانطور که از بررسی سه گام پیش از این مشاهده شد:
۱ - قیمت واردات محصولات آمریکایی برای کشورهای نفت خیز گرانتر شده است. چون افزایش قیمت نفت خام به طور مستقیم هزینه انرژی را برای تولید کننده آمریکایی افزایش داده است و قیمت دلاری کالای آمریکایی گرانتر شده است. هر چند برای مصرفکنندهای که در کشوری با ساختار ارز شناور زندگی میکند (مانند اروپا) ممکن است هزینه کالای آمریکایی در مجموع ارزانتر شده باشد، اما برای کشورهای نفت خیز که پول ملی خود را به دلار گره زدهاند افزایش هزینه دلاری کالای آمریکایی یعنی گرانتر شدن ریالی، درهمی، دیناری و ... کالاها
2 - قیمت واردات محصولات اروپایی برای کشورهای نفت خیز گران شده است. چون هر چند تولید کننده اروپایی به طور نسبی با هزینه به شدت فزاینده تامین انرژی مواجه نشده است و قیمت کالای تولیدی او به یورو شاید ثابت هم مانده باشد، اما برای کشورهای نفت خیز به دلیل گره خوردن ارزش پول ملی اش به دلار و افزایش ارزش یورو و سایر ارزها شناور در مقابل دلار، عملا کالاهای اروپایی نیز گرانتر شده است.
۳ - قیمت واردات محصولات از کشورهای در حال توسعه شتابان برای کشورهای نفتخیز گران شده است. کشورهای در حال توسعه شتابان در این بازی در وضعیت خوردن چوب و پیاز گیر کرده اند و هر انتخابی توسط آنها به افزایش هزینه واردات برای کشورهای نفتی منجر میشود. چون اگر آنها راهکار افزایش ارزش پول ملی را برای گریز از افزایش هزینههای انرژی برگزیند، کالایشان برای کشورهای نفتخیزی که ارزش پول ملی خود را به دلار گرده زدهاند، گران خواهد شد.
اگر آنها راهکار عدم افزایش ارزش پول ملی برای حفظ قدرت رقابتی کالای خود را در بازار بینالملل بپذیرند، در آن صورت هزینه انرژی در فرآیند تولید به طور مستقیم افزایش مییابد و با توجه به شدت بالای انرژی تولید در این کشورها، این سیاست نیز به گرانی بیشتر کالای آنها برای کشورهای نفت خیز میانجامد.
بنابراین:
-گران شدن کالاها برای کشورهای نفت خیز هزینه واردات کالاهای سرمایهای و واسطهای را برای این کشورها افزایش میدهد.
-افزایش قیمت کالاهای واسطهای و سرمایهای (با توجه به پایین بودن میزان بهرهوری بهرهبرداری از سرمایهها و منابع) در این کشورها هزینه تولید و قیمت تمام شده را به شدت افزایش میدهد.
- افزایش هزینه تولید و قیمت تمام شده کالاها در این کشورها میزان رقابتپذیری در محصولات تولیدی این کشورها را کاهش میدهد.
- از سوی دیگر افزایش قیمت نفت درآمدهای اسمی این کشورها را که در اختیار سیاستگذاران (نه تولید کنندگان) است، افزایش میدهد.
- افزایش درآمد در اختیار سیاستگذاران به افزایش انگیزه واردات کالاهای مصرفی و به هم خوردن توازن اقتصادی دامن میزند.
- افزایش قیمت کالاهای تولید داخل و کاهش رقابت پذیری این تولیدات انگیزه واردات کالاهای مصرفی را تشدید میکند.
- افزایش انگیزه واردات مصرفی در نهایت به افزایش واردات کالاهای مصرفی به طرق و تحت عناوین مختلف در این کشورها میانجامد.
- افزایش واردات کالاهای مصرفی خود بیش از پیش به تضعیف قدرت رقابتپذیری کالاهای تولید داخل میانجامد.
در واقع به این ترتیب، نتیجه افزایش درآمدهای نفتی با واردات کالاهای مصرفی و ارائه یارانههای مختلف، برای مقابله با آثار تورم ناشی از افزایش قیمت داخلی، زمینه بیماری هلندی مزمن این کشورها را تشدید مینماید.
اما به نظر میرسد آمریکا با سیاست افزایش قیمت نفت یا حداقل زمینهسازی برای افزایش قیمت نفت آتشی روشن کرده است که هر چند دود آن بیشتر به چشم دیگران خواهد رفت، اما خودش هم در خلال آن چندان سود نبرده است. درست است که تضعیف اقتصاد چین و هند در بازار رقابتی و جهتدهی حرکت توسعه آنها به سمت سرمایهگذاری در راستای توسعه منابع جدید انرژی و افزایش کارایی در بهرهبرداری از انرژی و پذیرش قواعد بازی برد-برد با آمریکا و متحدانش میتواند هدف مهمی تلقی گردد، اما این سیاست ریسک افزایش تورم در آمریکا و اروپا و به طور کل جهان را بالا برده است. درآوردن درآمدهای نفتی از چنگ کشورهای نفتخیز با افزایش عمومی قیمتها نیز به نظر نمیرسد هدف آمریکا از بازی افزایش قیمت نفت و کاهش ارزش دلار باشد. در واقع اگر فرض کنیم آمریکا هدف اصلی خود را این مساله قرار داده است نیز راه بیهودهای پیمودهایم، چون دلار قوی و نفت ارزان در مقابل دلار ضعیف و نفت گران، برآیند مثبتی را برای کشورهای نفت خیز به همراه ندارد.
به نظر میرسد این همه ماجراجویی و چالش برای اقتصادی که سهم بزرگتری از کیک اقتصادی جهان دارد، خطرات بیشتری را پدید میآورد.
به عبارت دیگر اگر آمریکا به دنبال فشار بر چین و هند بود، راههای سهلالوصولتری نیز داشت. درآمد کشورهای نفت خیز به طور عام نیز خواه ناخواه به کشورهای دارای تکنولوژی بالا باز میگردد. بنابراین بازی با ابزار نفت برای هدفهای مقطعی و کوتاه مدت منطقی به نظر نمیرسد.
اما این پایان بازی نیست هنوز تا رسیدن به نتیجههای اصلی بازی پرده دیگری وجود دارد.
۶ - گام پنجم، آخر بازی از دید طراح (دستیابی به اهداف استراتژیک)
اگر به یاد داشته باشید در شماره 86 بولتن هفتگی سیاسی اقتصادی آریا سهم
(تاریخ ۵/۸/۸۶) وضعیت تراز انرژی جهان را در سال ۲۰۰۷ بر اساس گزارشی که شرکت بریتیش پترولیوم ارائه داده بود، بررسی نمودیم. بر اساس این گزارش با نرخ تولید فعلی ذخایر اثبات شده (proven reserves) نفت جهان ۴۰ سال دیگر به پایان میرسد و ذخایر اثبات شده کشور ایالاتمتحده نیز با نرخ فعلی برداشت، تنها ۱۲ سال دیگر دوام خواهد آورد. این دورنما برای کشوری که در حال حاضر بیش از ۲۴درصد تقاضای نفت خام جهان را دارد، بسیار دهشتناک است. البته این دورنمایی است که در سال ۱۹۵۶ هوبرت (M. King Hubbert) زمین شناس آمریکایی برای مسیر تولید نفت ایالاتمتحده و جهان پیشبینی کرده بود!
بر اساس تئوری هوبرت که در واقع یک مدل ریاضی است، کاهش پیوسته و تاریخی ضریب اکتشاف ذخایر نفت و گاز به ازای هر فوت مربع فعالیتهای اکتشافی در نهایت باعث میشود میزان تولید نفت و گاز به نقطه حداکثر خود برسد و پس از آن نزول یابد. بر اساس تئوری هوبرت تولید نفت و گاز باید از نمودار دوره عمری زنگوله مانند
(bell shape) پیروی کند. او در سال ۱۹۵۶ بر اساس مدل رفتاری تولید مخازن، پیشبینی کرد که تولید نفت در ۴۸ ایالت آمریکا در اوایل دهه ۷۰ به نقطه اوج خود میرسد و در عمل نیز چنین اتفاقی برای تولید نفت در ایالاتمتحده روی داد. بر اساس محاسبات او تولید نفت جهان نیز بعد از حدود نیم قرن به نقطه اوج خود میرسید (حدود سال ۲۰۰۰). نمودار ۱۰ وضعیت تولید نفت در ایالاتمتحده را نشان میدهد، همانگونه که ملاحظه میشود میزان عملکرد تولید نفت خام ایالاتمتحده مطابق با پیشبینی هوبرت در سال ۱۹۷۰ به اوج خود رسید و پس از آن در مسیر نزولی قرار گرفت.
بر اساس این تئوری رفتار طول عمر تولید از مخازن نفت و گاز در جهان ابتدا با یک دوره قیمتهای پایین و رشد نمایی تولید همراه است، پس از آن به دلیل کاهش ذخایر، بازدهی اکتشاف به ازای هر متر مربع کاهش مییابد و قیمتها شروع به افزایش مینماید و تولید پس از رسیدن به نقطه اوج نزول مییابد و در انتها با یک دوره طولانی مدت هزینههای فزاینده تولید و کاهش در میزان تولید و افزایش قیمت همراه خواهد شد.
آخرین برآوردها که با دادههای جدیدتری انجام شده است، نشان میدهد که پیشبینی هوبرت ۱۰ سال اشتباه کرده است و حدود سال ۲۰۱۰ نقطه حداکثر تولید نفت جهان خواهد بود و بنابراین افزایش قیمتها و نزول میزان تولید مورد انتظار است.
صرف نظر از اینکه آیا دقیقا سال 2010 تولید نفت جهان شروع به کاهش خواهد کرد یا نه یا اینکه آیا تعریفی که هوبرت از ذخایر نفت خام داشته است با توسعه تکنولوژی امروز تغییر کرده است یا خیر و هزاران بحث و نظریه دیگری که در خصوص تکمیل یا نقد نظریه هوبرت ارائه شده است، یک نکته مسلم است و آن اینکه نقطه اوج تولید نفت خام از ذخایر اثبات شده جهان نزدیک است. بنابراین دنیای غرب که از 50 سال پیش گمانههایی از حدود زمانی پدید آمدن کمبود نفت داشته است، به ناگاه با مشکل کمبود عرضه در مقابل تقاضای فزاینده جهانی مواجه نشده است. این آینده مورد انتظار بهرهبرداری از هر منبع پایانپذیری است.
ایالاتمتحده با توجه به این دورنما در خصوص عرضه و تقاضای انرژی از دهه ۷۰ میلادی مدلهای شبیه سازی متعددی را برای کمک به مدیریت دوران گذار انرژی از نفت به سوختهای دیگر تدوین کرده است. بسیاری از قوانین و مقررات تدوین شده در این کشور، از دل همین مدلهای شبیهسازی و در راستای رساندن ایالاتمتحده به امنیت هدفگذاری شده در خصوص تامین انرژی حاصل شده است. سیاستهای مالیاتی سختگیرانه بر مصرف سوختهای فسیلی که در برخی از ایالات آمریکا به بیش از ۵۰درصد قیمت سوخت در پمپهای بنزین و گازوئیل میرسد، نمونهای از نتایج شبیهسازی مدلهای مدیریت تراز انرژی در ایالاتمتحده است. به عنوان نمونهای دیگر، نیروی نظامی ایالاتمتحده در گزارش «استراتژی نیروی نظامی ایالاتمتحده» که در سال ۲۰۰۵ منتشر کرده است، نشان داده که پیشبینیهای ارائه شده بر اساس تئوری هوبرت را مبنای سیاستگذاریهای خود میداند.
بنابراین چه تئوری هوبرت درست باشد و چه نباشد و چه سال 2010 سال شروع نقصان در تولید نفت جهان باشد و چه نباشد، اعتقاد به پایان یافتن روزگار وفور نفت خام مدتها است که در نزد دولتمردان غرب وجود داشته و دارد و برنامههای متعددی برای چگونگی گذار از این نقطه عطف در این کشورها تدوین شده است.
اما با همه این تفاسیر، هنوز تولید نفت خام سالانه مسیر صعودی خود را طی میکند و به دوره اوج تولید نفت و نقصان در چاههای نفت جهان نرسیده ایم و حتی برخی عقیده دارند که هنوز ۱۰ سالی تا رسیدن به نزول تولید سالانه نفت خام فاصله داریم. پس چرا قیمتهای نفت جهان با شوکهای ناگهانی در ۳۰ سال گذشته مسیر افزایشی را شروع کرده است. چرا خود ایالاتمتحده در پدید آوردن این مسیر افزایشی نقش آفرین است؟ آیا به عنوان مثال ایالاتمتحده از اثر حمله به عراق و تاثیری که ریسک کاهش تولید نفت خام بر قیمت بازار دارد بی اطلاع است؟ آیا اثر وجود تهدید نظامی در منطقه خلیجفارس را بر روی سرمایهگذاریها و قیمت نفت نمیداند؟ آیا اشاره ضمنی رییس سابق بانک مرکزی آمریکا (گرین اسپن) به توجه آمریکا به بازار نفت در تحلیل علت حمله به عراق تصادفی است؟
بدیهی است که اینگونه نمیتواند باشد، بر اساس شبیهسازی صورت گرفته توسط کمیسیون ملی سیاست انرژی ایالات متحده در سال 2005، یک کمبود 4درصدی در عرضه روزانه نفت خام، به افزایش 177درصدی قیمتها منجر خواهد شد.
اما از سوی دیگر در سند استراتژی امنیت ملی ایالاتمتحده اشاره شده است:
«یک اقتصاد جهانی قوی با امنیت ملی آمریکا پیوند دارد و یکی از اقدامات اساسی آمریکا در این راستا، تامین امنیت انرژی است. آمریکا باید امنیت انرژی خود و شکوفایی اقتصاد جهانی را با همکاری متحدان و شرکای تجاریش و نیز تولیدکنندگان انرژی، تقویت کند تا عرضه جهانی انرژی و انواع منابع موجود گسترش یابد.»
آیا حمله به عراق و تهدید ایران به حمله نظامی میتواند در این راستا باشد؟! با کمال تعجبی که ممکن است از این پاسخ داشته باشید، پاسخ مثبت است. اینکه چه دلایلی میتواند پشتیبان این پاسخ باشد را در ادامه به صورت بخش به بخش ارائه خواهیم کرد.
برگرفته از گزارش سیاسی- اقتصادی آریاسهم
ارسال نظر