به مناسبت ۲۹ صفر سالروز درگذشت سیدجمالالدین اسدآبادی
دغدغه رهایی از قیود استبداد و استعمار
تاریخ اندیشههای مذهبی معاصر ایران سیدجمالالدین اسدآبادی را از یاد نمیبرد. او که بیپروا در هجمهای از اندیشههای ارتجاعی و استعماری قد علم کرد و اسلام غبارگرفته را تکانی تازه داد و حرکتی نو در بیداری اسلام ایجاد کرد تا ملتهای گرفتار استبداد و استعمار آگاهانه رهایی را تجربه کنند.
علی آذرنوش
تاریخ اندیشههای مذهبی معاصر ایران سیدجمالالدین اسدآبادی را از یاد نمیبرد. او که بیپروا در هجمهای از اندیشههای ارتجاعی و استعماری قد علم کرد و اسلام غبارگرفته را تکانی تازه داد و حرکتی نو در بیداری اسلام ایجاد کرد تا ملتهای گرفتار استبداد و استعمار آگاهانه رهایی را تجربه کنند.
میگویند سیدجمالالدین در ماه شعبان ۱۲۵۴ هجری قمری پا به این جهان گذاشته است اما این که او در کجا (اسدآباد ایران یا افغانستان) به دنیا آمده محل اختلاف است.
مهندس عزتا... سحابی در مقاله «اندیشه و عملکرد سیدجمالالدین اسدآبادی» به نقل از یحیی آرینپور میگوید: «... ما بدون آنکه بخواهیم درباره ملیت سید حکمی بکنیم، باید این را بپذیریم که او از لحاظ فکری خود را متعلق به هیچ محل و طایفهای نمیدانسته و از این گونه قیود آزاد بود، به دنبال افکار آزادی خود میرفته و در سفرهای دور و دراز خود جز در پی مقصود واحدی نبوده است و آن مقصود را که عبارت از آزاد و سربلند کردن مسلمانان بوده است، از هر چیز برتر میدانسته و در این راه از هیچگونه فداکاری و کوششی خودداری نمیکرده است. در عثمانی، برای سربلندی و نجات عثمانیان و در مصر، برای استخلاص مصریان و در هندوستان برای آزادی هندیان، در افغانستان برای متحد کردن مردم آن خطه و بالاخره در ایران برای رهایی بخشیدن دولت آن زمان از کشمکشها و زورگوییهای دولتهای خارجی و آزادی مردم از صدمه عمال حکومت اسلامی میکوشیده است. ولی وی در همه جا با نیرنگهای عجیب و غریبی مواجه شده و دستهای ناپیدایی بر سینه او میزده است.»
چنانکه در هر مملکت او را با آغوش باز و عز و احترام میپذیرفتهاند و پس از چندی او را با ذلت و مشقت طرد میکردهاند و کسانی را که در حول و حوش او بودهاند به عذاب و شکنجه و حبس و تبعید میانداختند، اما تعلیمات و افکار تازه و انقلابی سید از لوح ضمایر، پاک نمیشده است و اگر مدتی یاران او محکوم به خاموشی میشده در انتظار فرصت مینشستهاند تا دوباره کارهای خود را از سر بگیرند.
از این رو است که بر جریده تاریخ قرن اخیر اسلام و مسلمین و در دفتر وقایع مربوط به مساعی انسان در طی این مدت در راه آزادی و حریت، نام سیدجمالالدین مشهور به افغانی ثبت است و بسیاری از کسانی که خواستهاند در طی این مدت علم آزادی و استقلال را بر دوش بگیرند، خود را منتسب به سیدجمالالدین دانستهاند... شهرت سیاسی او مربوط به دوران اقامت او در پاریس و لندن است.
چه در آن بلاد فرصت مناسب یافت که فعالیت خود را به عنوان «اتحاد اسلامی» رونق بخشد و روزنامه بنویسد و افکار فرنگیها و سیاستمداران ممالک مهم آن عصر را به خود متوجه سازد...
زندگانی سیدجمال و تحصیلات
سیدجمال نزد پدرش دوران دبستان را گذراند. در چند ماه، قرآن را خوانده و مقدمات عربی را هم در سالهای اول به خوبی تحصیل کرد.
بعدها در برخی از آیات قرآنی و به خصوص در معنای سوره مبارکه «المنشرح» با پدر به بحث مینشیند و خطاب به پدرش میگوید که حقیقت و حکمت معنایی آن را بگویید و حالی کنید که بدانم این چه منتی است که خدای تبارک وتعالی به پیغمبر خود میگذارد و چه گناهی است که پشت او را میشکسته؟
آنچه پدرش به اختصار توضیح میدهد، سید قبول نمیکند و میگوید تا آنچه میخواهم معنی آن را به قاعده حالی نکنید، درس نخواهم خواند.
چند روزی این مناظره وجود داشته و سید درس نمیخوانده تا این که هنگام بازی با هم سن و سالان خود به سرعت از کوچه به خانه میآید و میگوید که امروز حقیقت و سر معنای سوره مبارکه المنشرح بر من معلوم شد و بخشی از آن را بیان میکند که پدرش مات و مبهوت مانده صورتش را میبوسد و سجده شکر به جا میآورد.
این گونه مسائل از سیدجمال زیاد مشاهده شده است. کتابهای مشکل عربی را از هر یک «چند ورق و چند فصل و بابی» بیش نمیخوانده و بقیه را در نهایت خوبی به هم شاگردانش درس میداده است.
حافظه فوقالعاده او باعث ترقی سریع وی شده و در جوانی در علوم اسلامی متبحر میشود. حیرتافزاتر این که بازیهای بچهگانهاش اغلب تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده، توشه سفر خود را بر اسبهای چوبی بسته و یکی دو نفر از بچهها را نیز به عنوان همراه سفر انتخاب میکرده است.
و سپس از سوار بر اسبهای چوبی با پدر و مادر و همشیرههای خود وداع میکرده است که باید به هندو مصر و روم و افغان و غیره بروم.
آنها نیز با زبان کودکانه با او همساز میشدند و او نیز، نویدهایی از مسافرت خود به پدر و مادرش میداده است.
پدر با درک هوش و ذکاوت فرزند، او را به صورت پنهانی از مادرش سکینهبیگم در سال ۱۲۶۴ هجری که حدود ۱۰ سال عمر داشت به قزوین میبرد.
سید در این جا دو سال تحصیل میکند که در سال ۱۲۶۶ با پدر به تهران میروند.
در آنجا نزد سیدصادق مجتهد و عالم معروف تهران به تحصیل میپردازد. در همان سال از تهران به قصد عتبات عالیات به اتفاق پدرش حرکت میکنند.
پس از ادای زیارت قبور ائمه هدی، خدمت شیخ مرتضی طابا... ثراه میرسد. از آنجا که شیخ سید را منشاء هوش و ادراک مشاهده میکند و پدرش را صاحب علم و فضل میبیند، منزلی برای آنها تعیین میکند.
در نتیجه سید چهار سال در خدمت شیخ مشغول تحصیل و تکمیل علم خود در علومی همچون علم تفسیر و حدیث فقه و اصول و کلام علوم عقلی از منطق و حکمت الهی و طبیعی، ریاضی و طب، تشریح، هیات و نجوم میپردازد.
پس از مدتی استعداد و توانایی بالای علمی سیدجمال بر علمای نجف و کربلا و سامره معلوم شده به طوری که به تدریج در هر مدرسه و محفلی از او گفتوگویی برپا میشود که برخی موافق و برخی مخالف بودند.
حسادت در علمای مخالف به حدی میرسد که در صدد اعدام و سوزاندن سید بر میآیند. اما شیخ مرتضی از نیات شوم آنها مطلع میشود و سید ۱۶ ساله را همراه با سید حلیل به جانب بمبئی در هندوستان روانه میکند.
در یک سال و اندی که در هندوستان اقامت دارد، علوم اروپایی و ریاضی جدید و غیره را فرا میگیرد پس از آن سفرهای دیگری به کربلا و نجف، خراسان و افغانستان دارد.
با امیر کابل همنشین میشود و سپس به خدمت امیر دوستمحمدخان میرسد و در آنجا نیز مشغول تربیت و هدایت و تشویق آنها به پیشرفت و اتحاد اسلام مشغول میشود و حدود پنج سال در افغانستان اقامت دارد که در طول این مدت، کتاب تاریخالافغان را به عربی که از نیکوترین آثار برجسته او است نوشته و ملت افغان را از خواب غفلت بیدار و حیات نویی به کالبد آنها بخشید. در حدود سال ۱۲۸۵ از راه هند عازم مکه شد و پس از یک ماه در هند، از آن جا که از سوی حکومت از رفتوآمد ممنوع شده بود به مصر رفت و پس از ۴۰ روز اقامت در آنجا و سخنرانیهای متعدد در مدرسهالجامع الازهر، عازم اسلامبول شد. در آنجا از طرف رجال دولت ترکیه به خصوص عالی پاشا، صدر اعظم و فؤاد پاشا پذیرایی شد و مورد احترام قرار گرفت. اما از آن جا که شیخالاسلام، حضور سید را به عنوان یک ایرانی مورد عنایت و توجه سلطان و درباریان مملکت عثمانی نمیتوانست تحمل کند دسیسههایی چید. به طوری که سلطان عثمانی دستور داد سید مدتی از اسلامبول خارج شود. از این رو، سیدجمال به مصر رفت و مورد توجه ریاض پاشا، قرار گرفت. او در مصر علوم مختلف اسلامی تدریس کرد مدت اقامت او در این سرزمین ۱۰ سال بود و خدمات این حکیم فرزانه بر مصر و مصریان پاکشدنی نیست.
سید پس از خروج از مصر به هند رهسپار گشت و در حیدرآباد رکن به خیال اتحاد اسلام مسکن گزید. در آنجا به خواهش محمد واصل، مدرس اعزه در تاریخ ۱۹ محرم ۱۲۹۸ رساله نیچریه را در رد دهریه نوشت که در بمبئی چاپ شد و تاریخ الافغان را به عربی ویرایش کرد و در سال ۱۲۹۹ پیش از قشونکشی انگلیس به مصر، حکومت هند، سید را از حیدآباد دکن به کلکته خواست و در آنجا نگه داشت تا وقتی که غائله مصر تمام شد. با مرحوم سرسالار وزیر حیدرآباد و سر سیداحمدخان ملاقات کرد و به واسطه مساله مصر و عدم خشنودی او نزد انگلیسیان، از هند به آمریکا رفت (روایت دیگر هم هست که معتقد است سید جمال ابتدا به لندن و در حدود سال ۱۳۰۰ به انگلستان میرود). سید پس از اندک توقفی به پاریس میرود که «ویلفرد بلنت» نویسنده معروف انگلیسی او را در پاریس میپذیرد. بنا به روایتی، سید سه سال در پاریس مشغول خدمت به عالم اسلام بوده و برای رهایی عالم اسلام از قید ذلت، در سال ۱۳۰۱ مجله عروهالوثقی را به سردبیری محمد عبده بر ضد انگلیسیان و اروپاییان چاپ و به طور رایگان در سرزمین شرق توزیع میکرد. تاثیر این مجله به گونهای بود که انگلیسیها آن را برنتابیده در تمام مستعمرات خود، اسباب تعطیلی آن را فراهم کردند.
آوازه شهرت سیدجمالالدین در اروپا، موجب شد صنیعالدوله، وزیر انطباعات (فرهنگ) ناصرالدین شاه، او را به ایران دعوت کند.
سید نیز این دعوت را پذیرفت و در ۱۶ شعبان ۱۳۰۳ وارد بوشهر میشود. در آنجا چند ماهی از طریق دو نشریه حریت و اسلامیت مشغول تعلیم و تربیت بود. سید در ماه ذیقعده به عزم تهران، به اصفهان میرود که خللالسلطان، از دربار تهران میخواهد سید ده روز در اصفهان بماند که پس از این مدت سیدجمال در ۲۲ ربیعالثانی وارد تهران و در منزل یکی از دوستان خود حاج محمدحسن امینالضرب مستقر میشود.
در طول این دوره، سید با آن نفوذ کلمه و قوه خطابه موثری که داشت در تهران نیز همچون سرزمینهای دیگر، از خرابی اوضاع مملکت و لزوم اصلاحات و ترقی و تمدن بر ضد استبداد حرف میزند.
در اینجا نیز قدرت نفوذ و جذبه سید را حاسدان برنتابیدند تا جایی که منفیبافیهای میرزا علیاصغر خان صدراعظم از سید نزد شاه، موجب شد شاه به امینالضرب بگوید سیدجمال برای مدتی از تهران به خراسان برود.
پس از این واقعه، سید در ۹ شعبان ۱۳۰۴ از طهران عازم روسیه شد و در شهر قفقاز نزد محمدعلی خان کاشی اقامت گزید که پس از مدتی عازم پترزبورگ شد. در مسکو با کاتکوف، مدیر نشریه مسکو ملاقات کرد و برای اتحاد روس و دول اسلامی بر ضد انگلیس کار میکرد. او به مدت ۲ سال در پترزبورگ میماند و با رجال سیاسی آن در ارتباط بود. از آنجا به اتریش عزیمت کرد. در این کشورها، ناصرالدین شاه با وی ملاقات و از وی میخواهد به ایران بیاید. اصرارهای فراوان شاه موجب نمیشود سیدجمال به ایران بیاید. اما از آنجا که ناصرالدین شاه برای رضایت خاطر دولت روسیه که به واسطه امتیاز بانک شاهنشاهی و افتتاح رود کارون به کشتیهای انگلیس، از امینالسطان عصبانی بودند، خواست یکی از افراد را به دربار پترزبورگ روانه دارد. سیدجمال به دلیل لطمهای که از این طریق بر انگلستان وارد میآمد، این کار را به عهده گرفت و راهی پترزبورگ شد.
پس از این قضیه، راهی لندن شد و در آنجا به انتشار روزنامه عربی «ضیاعالخافقین» دست زد که انگلیسیها با وسایل مختلفی اسباب توقیف آن را فراهم کردند. به دعوت سلطان عثمانی مبنی بر اتحاد ممالک اسلامی به اسلامبول رفت که در آنجا با همکاری میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خیرالملک به انتشار مطالبی علیه شاه ایران و اتابک پرداختند.
سیدجمالالدین اسدآبادی در سال ۱۳۱۴ هجری قمری در اسلامبول درگذشت و جسد مطهرش در شهر کابل افغانستان به خاک سپرده شد. (بهرهگیری از سایت مصلح شرق)
رسالت سیدجمال
سیدجمال در طول دوران زندگی با مشکلات و محرومیتهای فراوانی مواجه شد. او صدمات زیادی از انگلیسیها دید و بارها به اشاره آنها از هندوستان و اسلامبول و مصر و ایران طرد و تبعید شده است. با این حال، این فیلسوف شرق تا هنگامه مرگ از هدف اصلی خود که اتحاد اسلام بود، دست نکشید و مقامهای سیاسی و اقتصادی پیشنهادی را نپذیرفت. سیدجمالالدین با انتشار روزنامههای مختلف، نقش شایانی در بیداری مسلمانان بر ضد استعمار انگلیس داشت.
سیدجمالالدین با طرح نظریه «بازگشت به خویشتن» تلاش کرد ملتهای ستمدیده مسلمان مشرق زمین را با وصل شدن به ایدئولوژی اسلامی از زیر یوغ استبداد و استعمار انگلیس و دیگر کشورها برهاند. با این حال طیفهایی که همواره مخالف حقیقت ناباند در پیشانی تاریخ جا گرفته و با منتسب کردن چنین شخصیتهای آزادیخواه و مصلح را جاسوس غربیها خطاب میکنند تا بتوانند ساز و کارهای دلخواه خود را در میان انگهای تبلیغی خود به منصه ظهور رسانند.
ارسال نظر