کهنه‌ای همیشه نو

بهزاد خاکی‌نژاد

یادش به خیر روزگاری را که «پیش پرده‌»ها اسباب جذب تماشاچی تئاتر را مهیا می‌کردند. «پیش پرده‌خوانی» قطعه آهنگین و موزون نمایش‌های (قبل از ورود تئاتر مدرن) دهه ۴۰ایران به شمار می‌رود که توسط هنرمندان بنام و کار کشته آن دوره از جمله «عزت‌ا... انتظامی، مرتضی احمدی، شادروان مجید محسنی، جمشید شیبانی و زنده‌یاد حمید قنبری» به تنهایی اجرا شده و چراغ سالن‌های تئاتر آن روزگار را روشن نگاه می‌داشته است. در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بسیاری از سالن‌های تئاتر به آتش کشیده شد و بسیاری از هنرمندان از جمله پیش پرده‌خوان‌ها به زندان افتادند و ... پس از آن هم با ورود تئاتر مدرن غرب به ایران، نمایش‌های سنتی به گوشه تنهایی خویش خزیده و پیش‌پرده هم برای همیشه از تئاتر ایران رخت بربست. شاید بعضی «پیش‌پرده» را با «پرده‌خوانی»، در یک عنوان ببینند در حالی که این دو کاملا متفاوت از یکدیگر بوده و کوچک‌ترین وجه نزدیکی باهم ندارند. ماهیت «پیش پرده» که مشخص شد اما «پرده‌خوانی» گونه‌ای از نمایش‌های مذهبی پس از اسلام است که نزدیکی زیادی با نقالی و تعزیه دارد و هنوز هم در گوشه و کنار سرزمین ما و به ویژه در جشنواره‌های نمایشی در محوطه تئاتر شهر اجرا می‌شود.

کمتر کسی است که آثار مرتضی احمدی، یکی از پنج استاد به نام «پیش‌پرده‌خوانی» و از هنرمندان زبده رادیو، دوبله و بازیگری ایران را به یاد نیاورد. مرتضی حاج سید احمدی، پیر پیش‌‌پرده‌خوان، بازیگر تئاتر و تلویزیون و سینما، خواننده ترانه، فوتبالیست و مربی و موسس باشگاه فوتبال راه‌آهن بوده که از ۱۶ سالگی به ورزش باستانی و فوتبال روی آورده و پس از تاسیس باشگاه، در هجده سالگی (۱۳۲۱) بازیگری را با پیش‌پرده‌خوانی آغاز می‌کند. یک سال بعد به خوانندگی هم روی آورده و بازیگری سینما و رادیو را هم چندی بعد به آن می‌افزاید. دو کتاب «کهنه‌های همیشه نو» و «من و زندگی» خاطرات بسیار ارزنده و شیرینی را از هنرمندی‌های او، شورش‌های کارگری‌اش در راه‌آهن، زندان، تبعید و ... ۶دهه زندگی پربارش پیش روی علاقه‌مندان قرار می‌دهد. استاد احمدی درباره حضور در تئاتر و پیش‌پرده‌خوانی می‌گوید: «یک روز یواشکی به سینما تئاتر سپه رفتم و به تماشای نمایش «مضرات افیون» نشستم. مرحوم منزوی، پیش‌پرده این نمایش را می‌خواند. خیلی از این کار خوشم آمد. ضمن آنکه شنیده بودم در «تئاتر تهران» هم پیش پرده‌خوانی وجود دارد. چند بار هم دور از چشم خانواده به تئاتر تهران رفتم. شب‌هایی که به تئاتر می‌رفتم دیگر به خانه نمی‌آمدم و در خانه مادربزرگم می‌ماندم چون تئاتر تا ساعت ۹ شب طول می‌کشید و باید به پدرم جواب پس می‌دادم. خلاصه یک روز در اردیبهشت ۱۳۲۲ به «تئاتر فرهنگ» رفتم و پیش‌پرده‌ای که خواندم، خیلی مورد توجه مردم قرار گرفت چون برخلاف شیوه رایج، پیش‌پرده‌ای را براساس اشعار سنتی ایرانی اجرا کردم. از همان زمان قرارداد بستم و در همان سال هم روی صحنه تئاتر رفتم و این دو حرفه را در کنار یکدیگر ادامه دادم.

حدود بهمن ۱۳۲۳ بود که خانواده‌ام به کار تئاتر من پی برد. درست زمانی که تئاتر و پیش ‌پرده‌خوانی جای زیادی در بین مردم باز کرد، کار من دهان به دهان چرخید تا بسیاری از افراد آشنا متوجه شدند و می‌گفتند: «پسر میزاسدا... پیش‌پرده‌خوانی می‌کند» جنجالی در فامیل به پا شد.

شادروان پدرم آدم روشنی بود. یک روز که تنها در خانه بودیم به من گفت: «من کار تو را دوست دارم، اما فامیل نمی‌گذارند. بهتر است از فامیل دور باشی.

خیلی محترمانه عذر مرا خواست. من تا سال‌ها هیچ‌گاه خانه پدر و مادرم غذا نمی‌خوردم. از سر کار می‌آمدم به آنها سر می‌زدم و می‌رفتم. ما تقریبا خانواده نیمه مرفهی داشتیم، اما به این واسطه از همه امکاناتم محروم شده بودم، ولی هیچ‌گاه حتی تا امروز از زندگی با یاد پدر و مادرم غافل نشده‌ام.»وی همچنین از فراموشی هنر «پیش‌پرده» می‌گوید: «یادش به خیر، پرویز خطیبی اولین کسی بود که پیش‌پرده را وارد رادیو کرد و اجرای آنها را به من و قنبری سپرد. او می‌خواست نمایش‌های ایرانی را حفظ کند. پیش‌پرده‌خوانی تا انقلاب ۵۷ به طور جسته و گریخته در بعضی نمایش‌های صحنه‌ای و رادیویی ادامه داشت، اما پس از انقلاب دیگر تکرار نشد. پیش‌پرده، قطعه‌های نمایشی آهنگینی بود که در ابتدا و انتها و در میانه تئاتر برای سرگرم کردن مردم به هنگام انتظار تماشاچی برای تعویض دکور و... اجرا می‌شد. این بخش نمایش آنقدر شهرت یافت که حتی از خود تئاتر هم بیشتر مورد استقبال قرار می‌گرفت. من تنها کسی بودم که از بین چهار دوست و همکار دیگرم به پیش‌پرده‌های تند و طنز انتقادی می‌پرداختم. به همین دلیل هم ضربه‌های زیادی از سیاسیون دیده‌ام.»