تئاترنگاهی به نمایش امپراتور و آنجلوی «امیر دژاکام»
یک داستان عاشقانه
نمایش امپراتور آنجلو کم کاراکتر است و به همین جهت نیاز به تکنیک بالا و داستانی جذاب دارد. پیدا کردن راهی برای عشق ورزیدن شاید اصلیترین حرف نمایش امپراتور و آنجلو باشد. کاری نداریم که این امپراتور چگونه عاشق میشود. ایوب آقاخانی، نویسنده این نمایش در مصاحبهای گفته بود: اما اساسا آمدهایم که عاشق شویم.
نگاه سوم- امیر دژاکام از جمله کارگردانانی نیست که نامش برای تئاتر و اهالی آن ناآشنا نیست.
نمایش امپراتور آنجلو کم کاراکتر است و به همین جهت نیاز به تکنیک بالا و داستانی جذاب دارد. پیدا کردن راهی برای عشق ورزیدن شاید اصلیترین حرف نمایش امپراتور و آنجلو باشد. کاری نداریم که این امپراتور چگونه عاشق میشود. ایوب آقاخانی، نویسنده این نمایش در مصاحبهای گفته بود: اما اساسا آمدهایم که عاشق شویم. پس اگر تصور ما این باشد که نمایش امپراتور و آنجلو اساسا بر محور یک داستان عاشقانه نوشته شده است، تصوری بیهوده نیست. در این نمایش در ابتدا مردی سیاه را میبینیم که زخمی و خونین شده و سپس زنی بدون دلیل او را مداوا میکند. البته ما نمیبینیم که این مرد چرا به این اندازه زخمی شده است.
این دو نفر به مرور زمان در نمایش به یکدیگر علاقهمند میشوند، اتفاقی که خیلی هم با ذهنیت نویسنده بیراه نیست و میشود گفت که اصلا قرار هم همین است. نویسنده این دو کاراکتر را به گونهای طراحی کرده است که در ابتدا هیچ اشتراکی با هم نداشته باشد. انگار از دو جهان متفاوت آمده باشند. یکی سیاه است و دیگری سفید.
اسمهاشان هم از یک فرهنگ نیست و دست آخر میفهمیم که زبان یکدیگر را هم نمیفهمند. در ادامه این نمایش اندک، اندک در حالی که این دو نفر به درک مشترکی از یکدیگر میرسند، زبان یکدیگر را نیز متوجه میشوند.
نویسنده در این نمایش عشق و دوستی را از دل خشونت بیرون میکشد. این بزرگترین گرهای است که نویسنده و کارگردان در نمایش امپراتور و آنجلو ایجاد کردهاند. مرد سیاه که حالا امپراتور هم شده است قربانی خشونتهایی است که علیه سیاهپوستان به اجرا درمیآید.
زن نیز خانواده و شوهرش را در جریان یک جنگ یا کشتار از دست داده است. اینجا است که نویسنده منظور اصلی خود را بیان میکند. جهان آنقدر در خشونت و بدی فرو رفته است که انسانها عشقورزی را فراموش کردهاند.
در پایان نمایش از آغاز به راحتی قابل پیش بینی است. بیشتر از آنکه گرههای داستان بتواند ذهن تماشاگر را به خود مشغول کند، این مضمون داستان است که تماشاگر را به بازی میگیرد و مشغول میکند.
یک داستان باید علاوه بر داشتن مضمون خوب دارای گرههای خوب نیز باشد که باز شدن آنها در طول داستان تماشاگر را به دنبال خود بکشد و تماشاگر با هدف دستیابی به پاسخ و کلید این گرهها نمایش را دنبال کند. باانتقال دیر هنگام قصه به تماشاگر نمیتوان کشش لازم را ایجاد کرد.
امیر دژاکام در این نمایش آنگونه که خودش گفته است، میخواسته جهانی تازه را خلق کند. شاید صاف بودن این داستان هم بخشی از خلق این جهان تازه طبیعی است که آدمها راحتتر و سرراستتر میتوانند محبت خود را به هم نشان بدهند.
تصاویری از فیلم عاشقانه کازابلانکا در کنار کشتار سیاهپوستان با این تکنیک صورت میگیرد که کارگردان اندک گرههای داستان خود را هم برای مخاطب روشن کند. در امپراتور و آنجلو کارگردان خواسته که هیچ کسی گنگ از سالن خارج نشود.
در واقع کارگردان با روشن کردن همه زاویههای قصه حتی جلوی برداشتهای متفاوت از نمایش را نیز گرفته است.
در این نمایش تماشاگران در حالی از تالار بیرون میآیند که همه به یک نتیجه واحد رسیدهاند، مگر آنکه در طول نمایش خواب بوده باشند.
امپراتور و فرشتهاش در ایالات متحده تصویر شدهاند. حضور آنها با این شرایط در آمریکا این مساله را برای تماشاگر روشن میکند که آمریکا عامل به وجود آمدن این وضعیت است و یا نقش زیادی در آن دارد. در طول نمایش هرچه که جلوتر میرویم دیدگاه و درک این دو نفر از یکدیگر زیادتر میشود.
این افزایش آشنایی با همزبانی نشان داده میشود. برای نشان دادن این همزبانی از دیالوگهای انگلیسی استفاده شده است. در ایران که به طور کلی آشنایی مردم با زبان انگلیسی زیاد و فراگیر نیست این میتواند یک نقص باشد. البته به درک کلی نمایش با توجه به روانی متن ضربه نزده است.
نمایش امپراتور و آنجلو یک ویژگی دیگر نیز دارد. این تئاتر با صحنههایی از فیلم کازابلانکا در واقع تلفیقی بین سینما و تئاتر ایجاد کرده است کاری که کمتر سابقه دارد. اصولا تئاتریها دل خوشی از سینما ندارند. اما تصاویری که در این نمایش پخش میشود همان حرفهایی است که کاراکترها توان گفتن آنها را به یکدیگر ندارند.
ارسال نظر